گروه فرهنگ و هنر: حسن بن یوسف بن مطهر حلی مشهور به علامه و ملقب به جمال الدین است. جامع معقول و منقول و وحید در فروع و اصول بوده از کثرت کرامت و فضیلت، آن بزرگوار را آیت اللّه فی العالمین نامیده اند.
به گزارش بولتن نیوز، تالیفات آن جناب در عدد، زیاده از پانصد می شود، بلکه تالیفات او را حساب کردند از اول ولادت تا روز وفات او هر روزی هزار بیت (سطر) تالیف به حساب درآمد.
زندگی و تحصیل علم
او در شب جمعه ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ قمری در شهر حله به دنیا آمد. پدرش یوسف بن مطهر ازمتکلمان و عالمان علم اصول در حله بود. او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و داییاش محقق حلی آموخت. او در ادامه،علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگر، بهویژه خواجه نصیر الدین طوسی فراگرفت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد رسید. علامه حلی به سبب کسب فضیلتهای بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال الدین مشهور شد.
جایگاه علمی
پس از مرگ محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸سالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت.
علامه نخستین کسی بود که به علت فضل و دانش بسیارش با لقب آیت الله خوانده شد. ابن حجر عسقلانی (درگذشت ۸۵۲ق) او را «آیة فی الذكاء» خوانده است. شرف الدین شولستانی، شیخ بهاءالدین عاملی و ملا محمدباقر مجلسی، در اجازهنامههایی كه برای شاگردان خود نوشتهاند، از علامه حلی با عنوان «آیت الله فی العالمین» یاد كردهاند.
ورود به ایران
تاریخ دقیق ورود او به ایران مشخص نیست؛ اما احتمالاً در سالهای بعد از ۷۰۵ قمری و به دعوتسلطان محمد خدابنده بوده است. محمد خدابنده از پادشاهان سلسله ایلخانیان بود که بر ایران حکومت میکردند. تاج الدین آوی زمینه حضور علامه حلی به دربار اولجایتو را فراهم کرد. علامه وقتی وارد ایران شد در مجلسی به مناظره با دانشمندان مذاهب فقهی چهارگانه اهل سنت از جملهخواجه نظام الدین عبدالملک مراغهای پرداخت. وی در این مناظره توانست ولایت و امامت علی(ع) و حقانیت مذهب شیعه را نزد پادشاه به اثبات برساند. این اتفاق باعث شد پادشاه مذهب شیعه را برگزیند و نام خود را از الجایتو به سلطان محمد خدابنده تغییر دهد و تشیع را در ایران رواج دهد. منابع مختلفی نیز به تأثیر علامه حلی بر تشیع سلطان محمد خدابنده اشاره دارند.
حضور در غیبت
علامه شبی به زیارت امام حسین علیه السلام می آمد. در میان راه، مردی عربِ پیاده با علامه رفیق شد. پس بنای صحبت گذاشتند. علامه دانست که آن مرد، فاضلِ وحید است. پس مسایلی که از هر علم بر علامه مشکل شده بود، سوال کرد. هر یک را جوابی وافی شنید. پس به مسأله ای رسیدند. آن مرد فتوایی گفت. علامه گفت که بر طبق این فتوا، حدیثی ندیده ایم. آن مرد گفت که: حدیثی در این باب، شیخ طوسی در تهذیب آورده، شما کتاب تهذیبِ خود را ببینید. در فلان ورق در فلان صفحه در فلان سطر این حدیث مذکور است. پس در این هنگام تازیانه ای که در دست علامه بود، بر زمین افتاد. و این در وقتی بود که علامه از او سوال کرده بود که آیا در عصر غیبت، حضرت صاحب الامر را می توان دید یا نه؟
آن مرد تازیانه را از زمین برداشت و به دست علامه داد و فرمود: چگونه نمی توان دید و حال این که دست او در دست تو است. چون علامه این بشنید، خود را از مرکب به زمین انداخت که دست و پای آن جناب را ببوسد، پس غش کرد، چون به هوش آمد، دید که آن جناب غایب شد و کسی به همراه او نیست.
مناظره معروف
میرزا محمدعلی مدرس در کتاب ریحانة الادب به نقل از علامه مجلسی در شرح من لایحضره الفقیه مینویسد: روزی سلطان الجایتو محمد مغولی مجلسی تشکیل داد و علمای اهل سنت را جمع کرد و علامه حلی را نیز فرا خواند. علامه در هنگام ورود کفش خود را زیر بغل گرفت و به سلطان سلام کرد و در کنار او نشست. به او گفتند چرا به سلطان سجده و ادب نکردی؟ گفت: حضرت رسولالله سلطان السلاطین بود و مردم به او سلام میکردند و در آیه شریفه هم آمده است «فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً ». علاوه بر اینکه در میان ما و شما اختلافی نیست که سجده مخصوص خداست.
گفتند چرا کنار سلطان نشستی؟ گفت: چون غیر از آنجا جای خالی ندیدم و حدیث نبوی است که در حین ورود به مجلس، هرجای خالی یافتی بنشین. گفتند: نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی؟ گفت: ترسیدم حنفیمذهب آن را بدزدد چنانکه رئیسشان کفش پیامبر(ص) را دزدید. حنفیها معترض
شدند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته است. علامه گفت فراموشم شد! گویا دزد کفش، شافعی بوده است.
همین گفتگو و اعتراض درباره شافعیان، مالکیان و حنبلیان تکرار شد. علامه رو به سلطان کرد و گفت: حالا مکشوف شد که هیچ یک از رؤسای مذاهب اربعه در زمان پیامبر(ص) نبوده است و آرای آنان، رأی و نظر اختراعی خودشان است؛ اما مذهب شیعه تابع امیرالمؤمنین است که وصی و برادر آن حضرت بوده و به منزله نفس و جان وی است. علامه در ادامهٔ مناظره خطبه بلیغی خواند و سلطان در انتهای مناظره شیعه شد.
علامه تا زمان مرگ سلطان محمد خدابنده در ایران ماند و به نشر معارف و فرهنگ تشیع پرداخت. همچنین در همه سفرها همراه سلطان بود و به پیشنهاد او مدرسه سیاری از خیمه و چادر ساخته شد تا در مواقع سفر حمل شده و در هرکجا که کاروان اقامت نمود، علامه به تدریس و مباحثه بپردازد.
اساتید
شیخ یوسف سدید الدین (پدرش)محقق حلیسید بن طاووس،سید احمد بن طاووس، خواجه نصیر الدین طوسی، محمد بن علی اسدی، یحیی بن سعید حلی، مفیدالدین محمد بن جهم حلی، ابن میثم بحرانی جمال الدین حسین بن ایاز نحوی، محمد بن محمد بن احمد کشی، نجم الدین علی بن عمر کاتبی برهان الدین نسفی، شیخ فاروقی واسطی، شیخ تقی الدین عبدالله بن جعفر کوفی
شاگردان
برخی از شاگردان او عبارتاند از:
محمد بن حسن بن یوسف حلی،فخرالمحققین (فرزند علامه)سید عمیدالدین عبدالمطلب(خواهرزادهاش) سید ضیا الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی(خواهرزادهاش)سید محمد بن قاسم حسنی مشهور به ابن معیه رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی، قطب الدین رازی، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی، محمد بن علی جرجانی علامه حلی در علوم مختلفی چون فقه، اصول فقه، کلام، حدیث، تفسیر، رجال، فلسفه و منطق آثار بسیاری تألیف کرده است. درباره تعداد این تألیفات اختلاف است. علامه حلی خود در خلاصة الاقوال۵۷ اثر برای خودش ذکر میکند.
سید محسن امین در اعیان الشیعه مینویسد: «تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من ۹۵ کتاب او را دیدهام که بسیاری از آنها چندین مجلدند». او همچنین میگوید کتاب الروضات آثار علامه را حدود هزار کتاب تحقیقی دانسته است. میرزا محمد علی مدرس نیز در ریحانة الادب ۱۲۰ اثر و کتاب گلشن ابرار حدود ۱۱۰ اثر برای علامه نام بردهاند.
از آثار معروف علامه حلی میتوان به مختلف الشیعه و تذکره الفقهاء در علم فقه، کشف المراد، باب حادی عشر و منهاج الکرامة در علم کلام، خلاصة الاقوال در علم رجال و جوهر النضید در علم منطق اشاره کرد.
علامه دو كتاب در اصول عقايد شيعه به نامهای نهج الحق و کشف الصدق و نیز منهاج الکرامه را تالیف نموده و به رسم تحفه به پیشگاه اولجایتو برد.
ملاقات با امام زمان(ع)
دو بار دیدار علامه حلی با امام مهدی(ع) جزو داستانهای مشهور درباره او است.
تکمیل کتاب توسط امام
داستان نخست مربوط به نیمهتمام ماندن کتابی است که علامه حلی از یکی از علمای اهل سنت امانت گرفته بود تا از آن نسخه برداری کند. ولی نیمه شب خواب مانع نوشتن میشد در این هنگام امام مهدی(ع) وارد شده و از علامه میخواهد که ادامه کار استنساخ را به او واگذار کند. علامه حلی پس از بیداری میبیند که نسخهبرداری کتاب تمام شده است. قدیمیترین منبع ماجرا کتاب مجالس المومنین نوشته قاضی نورالله شوشتری است. شوشتری برای این ماجرا منبع مکتوبی ذکر نکرده و میگوید این ماجرا در بین مؤمنین مشهور است.
دیدار در مسیر کربلا
ماجرای دوم در کتاب قصص العلما نوشته تنکابنی نقل شده است. و بر اساس نقل او در یکی از سفرهای علامه حلی به کربلا او در میان راه با سیدی همراه میشود و پس از گفتگو با او متوجه میشود که او شخص بسیار عالمی است و مسائل مشکل علمی خود را با او در میان میگذارد و جواب میگیرد و در این بین از او سوال میکند که آیا در زمان غیبت کبری امکان ملاقات با امام عصر(ع) وجود دارد؟ و همزمان تازیه از دستش میافتد آن شخص تازیانه را از زمین برداشته به علامه میدهد و جواب میدهد که چگونه ممکن نباشد در حالی که دست او هماکنون در دست توست. علامه حلی متوجه میشود که آن شخص خود امام مهدی(ع) است و خود را به پای ایشان میاندازد.
تنکابنی برای این داستان منبعی ذکر نکرده و آن را به عنوان داستانی که در السنه و افواه (زبان ها و دهان ها) مشهور است نقل میکند. شاهدی که تنکابنی برای تأیید داستان ذکر میکند آن است که در مکالمه بین علامه و آن شخص، او آدرس حدیثی در کتاب تهذیب شیخ طوسی را به علامه میدهد که علامه متوجه آن حدیث نبوده است. علامه پس از بازگشت به منزل آن حدیث را یافته و در حاشیه آن مینویسد که امام عصر(ع) مرا به این حدیث راهنمایی کرده است. تنکابنی ماجرا را از شخصی به نام ملا صفرعلی لاهیجی شاگرد سید محمد صاحب مناهل نقل کرده است. لاهیجی از استادش سید محمد نقل میکند که آن کتاب و آن یادداشت علامه حلی را دیده است.
وفات
علامه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدابنده در سال ۷۱۶ قمری به شهر حله بازگشت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. وی سرانجام ۲۱ محرم ۷۲۶ق در سن ۷۸ سالگی، در شهر حله وفات یافت و در حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد.
سعادت پس از مرگ
گویند که علامه را، پس از رحلت او، در خواب دیدند. از او سوال کردند که: پس از مردن باشما چگونه معامله نمودند؟ در جواب فرمود که: «لَولا الالفَین و زیارة الحُسَین، لَهَلَکَتْنی الفَتاوی» یعنی اگر کتاب اَلفَین (کتاب استدلالی در امامت) و زیارت امام حسین علیه السلام نبود، هر آینه فتواهای من (فتواهایی که احتمالاً ناصحیح بوده اند)، مرا هلاک می نمود. و آن جناب هر شب جمعه از حِلّه به کربلا به زیارت امام حسین علیه السلام می آمد.
منابع:
http://fa.wikishia.net
http://www.hawzah.net
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com