گروه فرهنگ و هنر: در یادداشت پیش رو که نسترن هاشمی پیرامون داستانی دیگر از امید نگاشته، نگارنده معتقد است:در ایران مؤمنان به هر یک از ادیان در زمانهای مختلف در انتظار ظهور موعودی بودهاند که در این داستان بهصورت نقش زیبایی بر دیوار ذکر شده است.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در روزنامه ایران نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:
نگاهی به داستان بلند «حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد» نوشته هوشنگ گلشیری به بهانه انتشار مجدد حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد داستانی بلند است. هوشنگ گلشیری با استفاده از عناصر آشنای تاریخی، اساطیری و دینی، حدیثی کهنه را با روایتی قدیمی تازه کرده است. هر یک از نشانههای استفاده شده در متن داستان گاه بهصورت جداگانه و گاه با هم در لایههای مختلف تاریخی در ایران مورد استفاده گروهها و اشخاص مهم و شناخته شده تاریخی قرار گرفته تا مفهوم و موضوع امید به تغییر و به شدن روزگار را ایجاد کند.
سپید جامگی که در داستان به آن اشاره شده، به صورت ویژگی خاص در آغاز تقریباً همه ادیان و مذاهب ایرانی که در ابتدا جنبه اعتراضی به مذهب غالب را داشتهاند حاضر بوده است. رنگ سپید در فرهنگ ایرانی نماد پاکی، روشنایی و حقیقت بوده و سفیدپوش شخص دارای فضیلت است. از همین رواست که نام خانوادگی زرتشت سپیتمان به معنی روشن و دارای سپیدی روایت شده است. لباس روحانیان در دین زرتشت و لباس مانویان و مزدکیان در دوره مانی و مزدک سپید ذکر شده است.
در تصاویر و شمایلهای اسلامی لباس و سربند پیامبر اسلام(ص) بهطور معمول سفید است. بعد از اسلام در قیام سپید جامگان به رهبری مقنع که ادعای پیامبری و خدایی که به جامه انسان درآمده دارد، هم لباس خود و هم به دین گروندگانش سپید است. این رسم حتی در میان دراویش هم امتداد پیدا میکند. در ابتدای بیشتر این مذاهب، دین تازه بهوسیله دین فراگیر پیش از خود به نام زندیق معرفی میشد که همان معرب شده زندیگ یا زند دیگر است (زند به تفسیر اوستا گفته میشد)، از این رو در ابتدا تفسیر مانی از اوستا به زند دیگر مشهور شده و سپس بهعنوان کافر در مفهوم کلی استفاده شد.
در داستان حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد، گلشیری با استفاده از همین عناصر سراغ دین تازه رایج شده در شهر رفته است. دین تازهای که به دنبال تصویری که بر دروازه شرقی نصب شده آورده شده است. خود دروازه شرقی دلالت بر آگاهی، جهت نیایش صبحگاهی زرتشتان به سمت آفتاب و آغازی برای روشنی دارد، روشنی و آگاهی که کمکم بر خواجه ابوالمجد خواهد تابید.
دین تازهای که در داستان مطرح میشود پیروان پنهان و آشکاری دارد. مأموران حکومت با دنبال کردن این افراد به سردابههایی تودرتو میرسند. پس از گذر از چهار سردابه، به اتاق مدور برآمده از سنگ میرسند. زیر آتشدان درون چاه در دستکند زیر آن، دوازده نفر درحالیکه در مقابلشان جامهای شکسته شراب است مردهاند. عدد دوازده جزو اعداد مقدس در فرهنگ ایرانی است که با اعداد مهم و کامل سه، رمز آسمان و چهار، زمین در ارتباط است.
بهجز آن، محلی که این بخش داستان تصویر میکند مشابه تفاسیر از محرابهای دین میترا است، بهصورت سردابه، چاه، غار یا دستکند که هفت مرحله داشتند و میترا در شام آخرش در درون غار شراب و گوشت خورده بود. مهردینان سوگند میخوردند که از دین خود با کسی حرف نزنند. تصویر میترا در محرابها به دیوار آویخته بوده است. مشابه این آداب در این بخش از داستان معصوم پنجم روایت میشود.
مفهوم آشنای دیگر در این داستان که مضمون اصلی داستان نیز هست موضوع منجیخواهی و انتظار موعود است. منجی خواهی در سرزمین نجد ایران مفهومی اساسی و پایهای دارد. در دین باستانی مهرپرستی بعد از شام آخر میترا سوار بر ارابه خورشید به آسمان میرود تا در آخرالزمان دوباره بازگردد. همین مفهوم در دین زرتشت با سه موعود به نامهای هوشیدر، هوشیدر ماه و سوشیانس آورده میشود.
در دین مانی متأثر از دین مسیحیت و زرتشت آمدن فارقلیط که اشاره به خود مانی است و خردیشهر ایزد وعده داده شده است. این مفهوم در اسلام شیعه با مهدویت گرده خورده است. در مسلک مقنع هم هاشم بن حکیم خود را در تنور انداخته تا دوباره در آخرالزمان بهعنوان خدای بزرگ، باز بر مردمانش ظاهر شود. در ایران مؤمنان به هر یک از ادیان در زمانهای مختلف در انتظار ظهور موعودی بودهاند که در این داستان بهصورت نقش زیبایی بر دیوار ذکر شده است. نقشی که با اعدام شخصی شبیه به آن (شاید کسی که مدعی یکی بودن با تصویر بوده) هم پایان پیدا نمیکند و مردم به اعتقاد خود ادامه میدهند.
نویسنده به زیبایی از همین اعتقاد ریشهدار استفاده کرده است. در نهایت با قرار دادن خواجه ابوالمجد در میان سپیدجامگان و رقص و حرکت جمعی آنان نشان میدهد که وی براحتی مقهور اعتقاد جمعی شده است؛ با وجود اینکه وی تنها فردی است در آن شهر که به چشم خود اعدام فردی را که کاملاً شبیه به تصویر بود دیده و در آن صحنه از چشم بستن و توجه نکردن مردم به این موضوع خشمگین هم شده است.
در این داستان گوشهای از اعتقاد و رفتار دینورزان تازه به نمایش درآمده است. برابری خواجه و غلام و بیرون آمدن او از جامه اربابی با اعتقاد مزدکیان بسیار نزدیک است که اختلافات طبقاتی را منکر میشدند و خواهان برابری همه و دسترسی مساوی به همه امکانات بودند.
هوشنگ گلشیری در داستان بلند حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد بازی زیبایی را آغاز کرده که پایهاش را در همان آغاز بر قدمت داستان گذاشته است. قدمتی که با اشاره ادیان اولیه بر نیاز انسان به پایان سختی و عذاب، نجات از ظلم و زندگی بیمرگ است پایه گذاشته شده و با استفاده از لایههای پنهان مفاهیم موجود در ناخودآگاه جمعی، با کمک زبانی فاخر، داستانی کهن را به شکلی دیگر بازگو کرده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com