گروه اجتماعی: اوایل که داشت اینترنت رایج میشد، خبرهترها به دیگران هشدار میدادند که اگر برایت ایمیلی آمد که فرستندهاش ناشناس بود، بازش نکن، ممکن است ویروس باشد. ورود ویروس به سیستم از بزرگترین مشکلات و آفتهایی بود که آن روزها دچارش میشدیم. حالا با وجود آنتیویروسهای قوی و خوبی که خودبهخود آپدیت میشوند، از آن ویروسها خبری نیست، اما نوعی ویروس هست که اسم ویروس ندارد و کاربران احساس خطر نمیکنند. حادثهای را که یکی از این ویروسها به بار آورد بخوانید:
به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله روزهای زندگی، مرضیه کلاس پنجم دبستان بود. پدرش عید پارسال گوشی سادهای به او هدیه کرد. مرضیه خوشحال شد، ولی غر میزد که: «دوستام گوشی اندرویدی دارن و هر شب با تلگرام با هم درس میخونن، اما من؟» اوایل بهمن تولدش بود. پدرش گوشی مجهزتری به او کادو داد و با او شرط کرد که فقط با دوستانش درباره سؤالهای درسی چت کند.
مرضیه تک والد بود. دو سال پیش مادرش طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت. پدر مرضیه از آنهایی نبود که بگوید دخترم مادر میخواهد و به این بهانه زن بگیرد. بیشتر اهل کار و پول در آوردن و تفریح نکردن بود. خانه آنها که فقط دو نفر یعنی مرضیه و پدرش در آن زندگی میکردند، سرد و بیروح و بیهیجان بود. مرضیه حتی از شام و ناهاری که میخورد لذت نمیبرد، چون یا غذاهای کنسروی میخوردند یا دو - سه قلم خوراک که پدرش به شکل تکراری میپخت. سینما و پارک هم نمیرفتند و روزهایش پر از خمیازه و کسالت بود، اما از شبی که گوشی جدید کادو گرفت، لحظههایش خیلی سریع تغییر کردند.
پدرش میخواست کار کردن با گوشی را یادش بدهد، ولی مرضیه همه را فوت آب بود و پدرش به این نکته توجه نکرد که چرا بلد است چطور اد کند، چطور عضو شود، گروه بسازد، لفت بدهد و...
مرضیه آن شب زودتر از شبهای پیش شب به خیر گفت و به اتاقش رفت. وارد تلگرام شد. چند لحظه بعد یک آیدی ناشناس نمایان شد. بازش کرد. کانالی بود با چند هزار عضو. برای تلگرام رقم بالایی است. آن کانال پر از ویروس بود. آن ویروسها به گوشی و سیستم و نرم افزارهایش هیچ آسیبی نمیزدند، اما برای دختری بچهسال خیلی جذاب بودند. آن جذابیتها از هر ویروس شخصیتی و هویتی مخربتر بودند. همان شب مرضیه به آن ویروسها مبتلا شد و تا وقتی که پدرش برای نماز صبح بیدار شد، با آن کانال سرگرم بود. وقتی صدای زنگ ساعت پدرش را شنید، طبق دستورالعمل آن کانال، لفت داد. مدیران کانال به کاربران اعلام کرده بودند که چون بزرگترها درک نمیکنند که تو به چنین کانالی نیاز داری، اگر آن را در گوشی تو ببینند، مشکلاتی پیش میآید، بنابراین هر وقت کسی آمد، لفت بده و کانال را ترک کن. بعداً هر وقت وارد تلگرام شوی، کانال ما خودبهخود برایت باز میشود. مرضیه آن روز صبح با هیجانی تپنده به دبستان رفت و ماجراهای گوشی، کانال و داستانهایش را برای سه - چهار نفر از بچهها تعریف کرد. آنها هم آن کانال را می شناختند و عضوش بودند. سر در گوش هم گذاشتند و پچپجها آغاز شد. حنانه، یکی از همکلاسها که جزو گروهشان نبود و تا حدودی از کارهای آنها خبر داشت، وقتی دید مرضیه هم ویروسی شده، بعد از مدرسه مشغول نصیحت کردن شد و این که تو دختری هستی که پدری مؤمن و پرهیزکار داری و دور از شأن تو و خانواده توست که وارد چنین کانالهایی بشوی. مرضیه انکار کرد و حتی سوگند خورد که از گوشی جدیدش فقط برای درس استفاده کند. مرضیه از حنانه میترسید چون پدرهایشان همکار و دوست صمیمی بودند و رفت و آمد داشتند. مرضیه نگران بود که مبادا حنانه راز او را به پدرش بگوید و آبرویش برود. مرضیه با پدرش نوعی رودربایستی شدید داشت که مربوط به سنش بود. مرضیه کوشش زیادی کرد که حنانه قانع شود که اهل هیچ کانال مستهجنی نیست.
بعد از اینکه خیال مرضیه از حنانه آسوده شد، شنابان به خانه رفت تا قبل از آمدن پدرش وارد کانال شود. پدرش غروب میآمد. مرضیه فرصت زیادی داشت. ناهارش را روی گاز گذاشت و وارد تلگرام شد. کمی بعد آن کانال هم باز شد و مرضیه را با خودش برد. او وقتی متوجه شد غذایش سوخته که آشپزخانه را دود گرفته بود. گاز را خاموش کرد و پنجره را باز کرد، هود را هم زد و دوباره به تلگرام نشست. چیزی که او را این طور شدید به خودش مشغول کرده بود، پیامهای پسری بود که میگفت رد او را گرفته و عاشقش شده. پروفایل او بدون مشخصات بود و نام مستعار چنگیزخان مغول را داشت. ناشناس بودن او برای مرضیه مهم نبود و کنجکاو هم نشد. هیجانی که داشت، عقل او را مسموم کرده و مشتاق بود تا آخر عمرش با چنگیزخان مغول حرف بزند.
چنگیزخان بلد بود همان حرفهایی را بزند که در آن کانال به شکل قصه منتشر میشد. او در گفتن کلمات خیلی جسور بود و هیچ شرمی نداشت و تمام کلماتی را که در فرهنگ خانواده مرضیه تابو و مذموم و گناه بود به زبان میآورد و مرضیه را غافلگیر کرده بود.
مرضیه نیم ساعت قبل از برگشتن پدرش با چنگیزخان خداافظی کرد. کانال و آیدی چنگیز و حافظه را پاک کرد. خیلی سریع قابلمه سوخته را شست و کتاب و دفترش را جلویش گذاشت و وانمود کرد که داشته درس میخوانده.
آن شب هم مثل شب قبل گذشت و مرضیه با چنگیزخان چتهای غیراخلاقی کرد. آخرش هم چنگیز به مرضیه اصرار کرد که فردا بعد از مدرسه، به خانه مرضیه برود. مرضیه ترسید و گفت نه. چنگیز به او گفت برای اینکه خیالش راحت شود، با خواهرش میآید، مرضیه تسلیم شد.
عصر مرضیه برای حنانه متنی فرستاد: «من اشتباه کردم و وارد کانال شدم....» و قصهی آشناییاش را با چنگیز نوشت و گفت:«امروز وقتی زنگ زد، از آیفون دیدم با خواهرش اومده، چادری بود. در رو باز کردم. وقتی اومدن تو، دیدم چنگیز یه مرد سن بالاست، خواهرشم یه مرد دیگه است که چادر سرش کرده بود تا نترسم و در رو باز کنم. ترسیدم و گریه کردم که ولم کنن، ولی بهم حمله کردن. خیلی پشیمونم. نمیخوام بابام بفهمه چه اشتباهی کردم. هرچی درباره کانال و چنگیز تو گوشیم بود پاک کردم تا بعد از مرگم بابام نفهمه چه دختر بدی بودم. حنانه جان رازم رو حفظ کن. یهویی دلم خواست قبل از مرگم داستانم رو برات تعریف کنم. وقتی خبر مرگم رو میشنوی، بهت میگن دزد اومده و منو کشته، اما تو بدون که حماقت خودم قاتل من بود.»
اطلاع رسانیوالدین باید درباره اینکه بچههایشان موبایل و فضای مجازی داشته باشند یا نه، خیلی قاطع باشند و به آنها گوشی مجهز ندهند. بعد از آن هم غافل نباشند و آشکارا به گوشی فرزند خود نگاه کنند. در این حالت بچه میفهمد که پدر و مادرش حق دارند گوشی او را نگاه کنند و چون میداند آنها از محتویات گوشی او با خبر میشوند، خودبهخود به سوی خلافکاریهای مجازی نمیروند. برای کودک باید از همان دوران نوزادی برنامهریزی کنند، برای مثال گوشی خود را جلو گوش و دهان او نگیرند و نگویند به مامان بزرگ یا هر کسی که آن طرف خط است، سلام کن. پدر و مادری که از نوزادی گوشی را دست بچه میدهند، آن بچه وقتی دو-سه ساله شد، گوشی را حق خودش میداند.
جرایم مجازیمرضیه تمام سوابق تلگرام و ایمیل را پاک کرده بود. پدرش باورش شد که آن مصیبت کار دزد بوده. حنانه هم راز او را جز من به کسی نگفت تا روح مرضیه عذاب نکشد. غیر از مورد مرضیه، موارد مشابهی هست که تقریباً امکان ردگیری مجرم وجود ندارد، زیرا یا با سیمکارت دیگران و یا با سیمکارتهای بینام و نشان وارد فضای مجازی میشوند. خوشبختانه قانون به شرکتهایی که سیمکارت توزیع میکنند، دستور داده از مالکان سیمکارتها نام و نشان و کارت ملی بگیرند و هر کس مدارکش را تحویل ندهد، شماره او را مسدود کنند. این موضوع باعث شده تا از تعداد خلافکاران مجازی کاسته شود، ولی به دلیل شلوغ بودن دفاتری که مدارک شناسایی مشترکین را میگرفتند، کسانی هم بودند که فتوکپی کارت ملی و نام و نشان یک نفر دیگر را میدادند تا اگر با آن شماره خلاف کنند، پای خودشان گیر نباشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com