کد خبر: ۴۶۰۳۱۵
تاریخ انتشار:
نقد نمايش ترن

رئاليستي جادويي بر بلنداي عشق و خون و ايثار

حميدرضا آذرنگ چون خود از نزديک جنگ و دفاع مقدس را لمس کرده است، نوشته‌هايش با آدم عجين مي‌شود و به دل چنگ مي‌زند...
گروه تئاتر: حميدرضا آذرنگ چون خود از نزديک جنگ و دفاع مقدس را لمس کرده است، نوشته‌هايش با آدم عجين مي‌شود و به دل چنگ مي‌زند. يادش بخير زمان‌هايي را که شب‌ها با حميد مي‌نشستيم و نمايش و شعر مي‌خوانديم و گاه اشکمان درمي‌آمد. يادش بخير اولين کار تصويري‌اي که باهم انجام داديم. به‌راستي زمان چه قدر زود مي‌گذرد. هنوز چند نمايش از او را در کمد دارم. قرار بود باهم کارش کنيم اما راهمان کمي از هم جدا شد. او به سمت بازيگري و نويسندگي و کارگرداني و البته تصوير و سينما رفت و من به سمت نقد و نويسندگي و کارگرداني. اما در تئاتر ماندم، اين‌گونه بود که درعين‌حالي که به هم نزديک بوديم و هردو بر سر يک هنر چانه مي‌زديم، از هم دور شديم اما هماره دوستي مان ريشه‌دار شد.

رئاليستي جادويي بر بلنداي عشق و خون و ايثار

به گزارش بولتن نیوز، اما نمايش ترن؛ ترن در چهار سال پيش توسط نيما دهقان کارگرداني شد، آن‌ وقت هم من مطلبي را نوشتم. اين بار اما سعي کردم با ذهني پاک از نمايش قبلي به ديد‌ن اين نمايش بنشينم. چون حميد و شيوه کارش را مي‌شناسم. او همان‌طور که ساده و گاه با لهجه برايت حرف مي‌زند همان‌طور هم مي‌نويسد و کارگرداني مي‌کند. ساده اما پيچيده. درواقع لهجه‌اش تبديل به تک ‌مضراب و هارموني‌اي مي‌شود که تو را به عمق مي‌برد. آذرنگ متني را نوشته که تلفيقي از رئال و سورئال است، تلفيقي که با رئاليست جادويي و سيال ذهن ترکيب تأثيرگذار و عجيبي را به وجود آورده. هرچند که نمايش بر اساس روايت شکل مي‌گيرد اما مگر چه اشکالي دارد که روايت کنيم. مگر «مولوي» روايت نمي‌کند؟ مگر برايمان قصه نمي‌گويد و در يک قصه، باز قصه‌اي و باز قصه‌اي ديگر و اين شيوه داستان‌گويي ايراني است که منحصربه‌فرد است، مدرن است. پس درام فقط آن چيزي که در کتاب‌ها خوانده‌ايم و در کلاس‌ها ياد گرفته‌ايم و درصحنه‌ها ديده‌ايم نيست. عناصر و شيوه‌هاي ديگر هم دارد. مي‌توان از زواياي مختلف به آن نگاه کرد. چه عيبي دارد که روايت کنيم. مي‌دانم که روايت صرف شايد دراماتيک نباشد. اما آذرنگ که روايت صرف نکرده، او تو را با خود مي‌برد. او تو را به آسمان مي‌برد و به زمين مي‌آورد و اندازه‌ات را در خصوص ديدن تئاتر تغيير مي‌دهد.

از اين‌ها که بگذريم متن درجاهايي ريتمش مي‌افتد. در مواردي به‌سوي شعار مي‌رود که بايد برايش تمهيداتي انديشيده شود. از بداهه‌هاي بياني‌اي که درصحنه مهندس‌ها و ايضاً کارگرها گفته مي‌شود بايد پرهيز گردد. اين بداهه‌ها به نوع نمايش و روندي که دارد اصلاً نمي‌خورد و بيرون مي‌زند و نچسب است. هرچند که آذرنگ به‌درستي سعي کرده طنزي را به کار بيفزايد تا به‌اصطلاح زهر آن را بگيرد و محل تنفسي براي تماشاکنان ايجاد کند. اما همان چيزي که او نوشته کافي است و ديگر اضافه کردن بداهه چون وصله ناجور مي‌نمايد. از سويي زمان نمايش را نيز بالا مي‌برد. مثلاً صحنه تلفني حرف زدن مهندس‌ها با حاجي، زياده مي‌نمايد چون اطلاعات کافي در همان چند دقيقه اول به مخاطب داده‌شده و ادامه آن محلي از اعراب ندارد.

طراحي صحنه اما در ابتدا آدم را به‌سوي نمايش پرفورمنس مي‌برد، شايد بتوان گفت در زيرمتن نمايش آذرنگ پرفورمنسي لطيف نهفته است. مگر نه آنکه همه اين شهدا درحرکتند. حرکت از بيرون به درون و از درون به آسمان، پرواز از زمين به بلنداي ابرها، رفتن از فرود به فراز و دوباره آمدن از فراز به فرود. مگر نه آنکه آن‌ها ما را نيز با خود به حرکت درمي‌آورند و... پس حرکت و پرفورمنس در ذات اين نمايش نهفته است و به درستي پله‌ها آرام ويکي پس از ديگري به بلندي مي‌رسند و جمعا حرکت را تداعي مي‌کنند. پس ما پرفورمنس دروني هم داريم. آذرنگ دفاع را يک ضرورت مي‌داند و مقدس. که مقدس نيز هست و ما براي هميشه وامدار شهدا و جانبازان و ايثارگران و مفقودين و خانواده‌هايشان هستيم و خواهيم بود.

از اين‌ها که بگذريم به بازي‌ها مي‌رسيم که نشان دهنده هدايت دراماتيک کارگردان است و البته انديشه و تفکر بازيگران بخصوص بازي‌هاي فريده سپاه منصور، امير جعفري، مهراوه شريفي ‌نيا، نسيم ادبي، وحيد آقاپور، فريد سجادپور و نادر برهاني مرند. بازي امير جعفري تأثير خودش را مي‌گذارد و در اذهان مي‌ماند و اينجاست که بازيگري در تئاتر هرچند دريک اپيزود چند دقيقه‌اي تفاوتش را با سينما نشان مي‌دهد، اينکه بازيگري در تئاتر چه اندازه سخت و زنده و عميق و مؤثر و ماندگار است.

آذرنگ در کنار حرف‌هاي ديروز که هنوز هم تازه است، حرف امروز و اکنون را نيز مي‌زند. حرف‌هايي که بايد به جد به آن فکر کنيم. اينکه شهدا و خانواده شان هماره وجه المصالحه و استفاده‌هاي شخصي و مادي از سوي برخي از افراد که از نزديک دستي بر آتش داشته و دارند، قرارگرفته‌اند. اينکه بايد شأن شهدا و ايثارگران و خانواده‌هايشان هماره حفظ شود. اينکه ما براي هميشه وامدار آن‌ها هستيم، اينکه هرگز خاکمان را به خاک‌هاي ديگر ترجيح ندهيم، اينکه مسئولين به جاي آنکه شهدا را وجه ‌المصالحه قرار دهند به خاک خوزستان سري بزنند و هوايش را قابل ‌تنفس کنند، به جاي آنکه تمام ‌وقتشان را صرف مسائل جناحي کنند به مسائل و مشکلات کشور و بخصوص خوزستان و خانواده‌هاي شهدا و جانبازان برسند و مصالح جامعه و کشور را در نظر بگيرند نه مصلحت خود و جناح و گروهشان را. چون آنان سرنوشت مردم يک کشور و حميت و تماميت ارضي و فرهنگي و اقتصادي و سياسي يک کشور بزرگ و باستاني چون ايران را در دست دارند. پس بهتر است به اين مسئوليت سترگشان کمي هم بينديشند. چون شهدا رفتند و جانبازان، خويش را فدا کردند تا اين کشور اسلامي و مردمش سربلند و جاويد بمانند و اگر ما اين مهم را درک نکنيم درواقع به آن‌ها و به آرمانشان و به اين کشور و مردمش خيانت کرده‌ايم.
درنهايت بايد گفت شاهد نمايشي تأثيرگذار و به‌يادماندني بوديم که کهنه نمي‌شود و مشمول مرور زمان قرار نمي‌گيرد. چراکه در خصوص خون است و جانفشاني و ايثار و فداکاري، چرا که در خصوص درد است و رنج و عشق و زندگي. به حميدرضا آذرنگ که هياهوي سينما، او را از خانه‌اش و خانواده‌اش يعني تئاتر و تئاتري‌ها بازنداشته و به گروهش به خاطر اجرايي تأثيرگذار، خسته نباشيد مي‌گوييم.
سيد علي تدين صدوقي
منبع: رسالت

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین