کد خبر: ۴۳۶۷۸۴
تاریخ انتشار:
گفت‌وگو با بهنام بهزادی، نویسنده و کارگردان

«وارونگی» علیه آلودگی

بهنام بهزادی، نسبت به خیلی از کارگردان‌ها، چهره شناخته شده، باسابقه و پرکاری نیست و در طول هشت سال ـ از 86 تا 94 ـ‌ فقط سه فیلم ساخته است، اما اتفاقا از معدود فیلمسازانی است که با فیلم اولش، «تنها دو بار زندگی می‌کنیم»، کاری کرد که تماشاگران و دوستداران پیگیرتر سینما همیشه مشتاقانه منتظر فیلم بعدی او باشند...
«وارونگی» علیه آلودگیبه گزارش بولتن نیوز، بهنام بهزادی، نسبت به خیلی از کارگردان‌ها، چهره شناخته شده، باسابقه و پرکاری نیست و در طول هشت سال ـ از 86 تا 94 ـ‌ فقط سه فیلم ساخته است، اما اتفاقا از معدود فیلمسازانی است که با فیلم اولش، «تنها دو بار زندگی می‌کنیم»، کاری کرد که تماشاگران و دوستداران پیگیرتر سینما همیشه مشتاقانه منتظر فیلم بعدی او باشند. حتی اگر این انتظار طولانی باشد، ارزشش را دارد. «قاعده تصادف» و همین فیلم «وارونگی» که این روزها بر پرده سینماهای کشور است، نشان داد سینمای ایران صاحب استعدادی در عرصه نویسندگی و کارگردانی شده که تلاش دارد در هر فیلم، به شکلی ظریف و بی‌تکلف و بدون اتکا به اغراق و بزرگنمایی رایج، به مسائل و مشکلات اجتماعی بپردازد.

یکی از امتیازات او در وارونگی این است که متعهدانه و دغدغه‌مندانه، سراغ یکی از مهم‌ترین معضلات این سال‌ها و این روزهای تهران، یعنی آلودگی و وارونگی هوا رفته و این کار را هم به شکلی باورپذیر و تاثیرگذار انجام داده است. با او درباره این اثر به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

فیلمسازانی که گام اول در سینمای حرفه‌ای را محکم برمی‌دارند و می‌درخشند، در قدم‌های بعدی کار دشوارتری نسبت به دیگر همکاران خود دارند. بعد از «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» اوضاع چطور بود؟ خودتان متوجه توقعات و انتظارات بالایی شدید که بویژه در طرفداران متعصب آن اثر ـ به عبارتی فیلم کالت ـ‌ ایجاد شده بود؟
بله حتما. خیلی زود متوجه شدم که بسیاری انتظار دارند من تنها دو بار زندگی می‌کنیم2 را بسازم، اما موفقیت و جلب نظر علاقه‌مندان و دست‌اندرکاران همزمان که شیرین و جذاب است نگران‌کننده هم هست. دست‌کم برای من همیشه این‌طور بوده است. فیلمسازی برای من لذت کشف و تجربه است. کشف و تجربه‌ سینما و امکاناتش تا در هر فیلم به دنبال جهان منحصر آن فیلم بروم و کشف و شناخت خودم و پیرامونم تا نسبتم را با آنها پیدا کنم. ساختن یک فیلم دیگر در همان حال و هوا البته آسان بود، حالا با تجربه کار اول می‌توانستم راحت‌تر به نتیجه برسم و سوار بر موج فیلم اول بلندتر بروم، اما با این انتخاب راه برگشت را بر خودم می‌بستم و بیرون آمدن از آن مشکل بود. بنابراین راه سخت‌تر اما لذت‌بخش‌تر کشف و تجربه را انتخاب کردم.

دلیل فاصله زمانی فیلم اول با فیلم دومتان چیست؟ تردید داشتید که فیلم دوم به اندازه اولی موفق نباشد؟ سوژه‌ها و ایده‌های زیادی را برای ساخت، سبک و سنگین کردید یا تمرکز و نگارش «قاعده تصادف» این همه زمان برد؟
فیلم اکران نشده مثل فیلم ساخته نشده است، باید فیلم اولم را اکران می‌کردم تا پرونده‌اش بسته‌ می‌شد، اما محمود اربابی، مدیر نظارت و ارزشیابی وقت به دلیل نامشخصی پروانه نمایش فیلم را که صادر هم شده بود تا روز آخر مدیریتش نداد و فیلم بیش از دو سال بعد اکران بسیار محدودی گرفت. بعد از آن هم زمان نسبتا زیادی صرف فیلمنامه و گرفتن پروانه ساخت قاعده تصادف شد.

فاصله «قاعده تصادف» با «وارونگی» کمتر شد؛ این یعنی از این به بعد سرعت فیلمسازیتان بیشتر می‌شود یا نه، ممکن است دوباره شاهد غیبت محسوس شما در سینما باشیم؟
امیدوارم که این اتفاق نیفتد. حالا فکر می‌کنم همه‌ چیز کمی آسان‌تر شده است. امیدوارم فیلمنامه کار بعدی زودتر به نتیجه برسد و سال بعد بتوانم فیلم جدید را شروع کنم.

در «وارونگی» با شخصیت‌های کم و بیش ساده و داستانی ساده روبه‌رو هستیم. اما ظاهرا روایت این سادگی، چندان هم نباید ساده باشد. این میل به پرهیز از اغراق و هیجان و برخورد خوددارانه با رویدادها از کجا ناشی می‌شود؟
در سینمای کلاسیک حرکت و کنش و تحول شخصیت‌ها به دنبال یک یا چند حادثه محرک و نقاط عطف به وجود می‌آید که معمولا وقایعی هولناک، تکان‌دهنده و گاهی غیرقابل بازگشت هستند. این فیلم از حرکت در مسیر معکوس این الگوی آشنا به‌وجود آمده است. یعنی حرکت و تحولی که به دنبال اتفاقات آشنا و غیرهولناک به وجود می‌آید. برای چنین الگویی لازم بود تا به زندگی و داستان مردم عادی نزدیک شویم. بخش زیادی از آدم‌هایی که من می‌شناسم در زندگی‌شان اتفاقات هولناکی رخ نداده است، اما تقریبا همه‌ آنها دچار تحول شده‌اند. آنها نمونه‌های استثنایی یک در چند ده میلیون نیستند بلکه آدم‌های آشنایی هستند که در اطراف خودمان می‌ببینیمشان. طبعا در این الگو لازم بود تا همه ‌چیز به قول شما با پرهیز از اغراق و خود دارانه روایت شود. رسیدن به شکلی از سادگی که البته بسیار کار سختی است.

هیچ‌گاه وسوسه نمی‌شوید در نوشتن فیلمنامه یا در اجرا و کارگردانی، دوز حوادث و رویدادها را بالاتر ببرید؟
بسیاری از بهترین فیلم‌های همه‌ عمر ما خارج از چارچوب کلاسیک و هالیوودی ساخته شده‌اند و به قول شما دوز حوادث و رویدادهایشان بالا نیست. به نظرم این بالا بودن مقدار حوادث به صورت ذاتی نه تنها هیچ مزیتی ندارد، بلکه خودش نوعی رفتار مطابق الگوی کلاسیک و معمول فیلمسازی است. در حالی که همه‌ سینماگران فرهنگی و غیرتجاری جهان می‌کوشند تا به الگویی شخصی یا بومی برسند. فکر می‌کنم این تب دوز بالا در سینمای ما به نوعی هیجان کشف و اتصال به بیان رسمی سینمای هالیوودی و الگوهای آن است و نه یک امتیاز یا مزیت. گاهی فکر می‌کنم فیلم‌هایی با دوز بالای حوادث و رویدادها را همه می‌سازند یا برای ساختنشان تلاش می‌کنند، بنابراین ترجیح می‌دهم به جای سنجش فیلمم با الگوی هالیوودی یا انتظار و عادت تماشاگران عادی سینما، دوز وقایع را متناسب با خود اثر و جهان فیلم مشخص کنم. نتیجه این کار، یک ‌بار می‌شود تنها دو بار زندگی می‌کنیم و یک ‌بار می‌شود وارونگی. شاید هم در فیلم بعدی شکل دیگری پیدا کند.

یکی از نکات مثبت فیلم شما، رفتن سراغ موضوع آلودگی هواست که این سال‌ها و این روزها بحث شایع پایتخت و کلانشهرهاست. هرچند استفاده از موضوعات و معضلاتی چون آلودگی هوا و ترافیک، بر اثر شما بار نمادین هم دارد. فکر می کنید سینما چقدر می‌تواند و باید چنین موضوعاتی را دراماتیزه کند و در قالب فیلم به آن بپردازد؟
گمان نمی‌کنم امروزه هیچ محدودیتی برای دراماتیک کردن موضوعات مختلف وجود داشته باشد. در عصر ارتباطات، ما با گروهی از مخاطب مواجهیم که میزان توجه و درکشان از مرزهای جغرافیایی گذشته و در یک مقیاس بزرگ به تماشای فیلم‌هایی از چهارگوشه جهان می‌نشینند و می‌کوشند تا ارتباط معناداری با آنها پیدا کنند. در این سینما جای چندانی برای بایدها و تکالیف برای سازندگان نیست، چون احتمالا نتیجه‌اش اثری سفارشی و شعاری می‌شود که تاثیر چندانی هم بر مخاطب ندارد. احتمالا چنین مسائلی باید به شکل درونی برای فیلمساز دغدغه باشد که به سراغشان برود و مخاطب را با آنها مواجه کند.

با «وارونگی» در چند جشنواره جهانی حضور داشتید و اخیرا هم در جشنواره جیپور هند موفق به دریافت دو جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه شدید. در صحبت‌هایی که با تماشاگران، خبرنگاران و منتقدان خارجی داشتید، چه چیزی درباره این فیلم برای آنها جذاب بود؟ چقدر میان درام‌های پرتعلیق و مملو از کنش و واکنش و مبتنی بر شاه پیرنگ، قصه آرام و متکی بر خرده پیرنگ شما توانست راه خودش را برای دیده شدن باز کند؟
زبان و الگوی حاکم بر سینمای جهان زبانی است که از هالیوود می‌آید و این سینما امروزه در همه‌جا فراگیر شده و به‌صورت معیار درآمده است. در این میان جشنواره‌های سینمایی و بسیاری از علاقه‌مندان تشنه‌ الگوها و اشکال بیانی متفاوتی هستند که خارج از این جریان قدرتمند و آشنا باشد. تجربه شخصی من از فستیوال کن تا همین فستیوال جیپور بیش از هر چیز حاکی از توجه و علاقه‌مندی مخاطبان به سینمای بومی و الگوهای متفاوت سینمایی است. در این میان البته بخش انسانی سینمای ما و از جمله همین فیلم نکته‌ای است که برای مخاطبان جهانی آشنا و جذاب است و معمولا احساس همدلی را در آنها برمی‌انگیزد.

در همین اکران فعلی هم شاید «وارونگی» انتخاب اول مخاطبان نباشد و بیشتر تماشاگران ترجیح می‌دهند به دیدن فیلم‌هایی به ظاهر جذاب‌تر و پرسروصداتر بروند. آیا چنین اثری می‌تواند در این وضعیت دیده شود؟
همچنان که پیشتر گفتم ما امروزه با قشری از مخاطب سروکار داریم که سینما را در معنای وسیع آن می‌شناسد و به نمونه‌های مختلف آن علاقه دارد. درباره وارونگی نکته خوشحال‌کننده این است که اگرچه فیلم با تبلیغات اندک و در چند سینما اکران شد، اما بتدریج توجه مخاطبان را به خود جلب کرد و امروز بعد از سه هفته که از اکران می‌گذرد فروش فیلم سیری صعودی داشته و تعداد سالن‌های نمایش‌دهنده آن بیش از پنج برابر شده است. نکته مهم اما اینجاست که مانند همه‌ کشورهای جهان، سینمای بومی و فرهنگی نیاز به حمایت و تبلیغات دارد و لازم است برای پایدار ماندن این سینما، دستگاه‌های متولی فرهنگ مانند صدا و سیما بیش از پیش متوجه وظایف ذاتی خود باشند و در نبود رسانه‌های دیگر از این نوع سینما حمایت کنند. در غیر این صورت طی چند سال آینده سینما به ‌کلی تسلیم شرایط عرضه و تقاضا می‌شود و از سینمای فرهنگی و مستقل ایران بجز نامی نمی‌ماند.

استقلال در هوای آلوده
در نگاه اول، وارونگی فیلمی معمولی به نظر می‌رسد که نویسنده و کارگردان آن عامدانه از به کارگیری هر آنچه فیلم را به سمت هیجان‌های کاذب رایج ببرد، دوری کرده است. در وارونگی نه اتفاقات هولناکی می‌افتد و نه شاهد خیانت هستیم و نه شاهد عشق‌های تین ایجری و لوس بازی‌های زرد برخی از شبه‌فیلم‌های سینمای ایران، اما تا دلتان بخواهد زندگی در آن جاری است، زیست‌هایی بدون فراز و نشیب خاص و با اتفاقاتی معمولی مثل آدم‌های پیرامونمان و اصلا هریک از خود ما و شما.
امتیاز فیلم اینجاست که مخاطب را با چنین روایت بی‌زرق و برقی بخوبی همراه می‌کند و بدون این که خبری از قهرمان و ضدقهرمان‌هایی باشد که تماشاگر سال‌هاست به آنها خو کرده، ما را نسبت به سرنوشت و تصمیم نیلوفر حساس و کنجکاو می‌کند. او به عنوان دختر کوچک خانواده، باید جور بی‌مسئولیتی و شاید خوشبینانه، اجبار و معذوریت برادر و خواهر درگیر کار و خانواده را بکشد و با مادر بیمارش به شمال برود، چرا که دکتر هوای آلوده پایتخت را ـ‌ که همه ما به شکل عجیب و بی‌پناهی، به آن عادت کرده‌ایم ـ‌ برای مادر خطرناک و مرگبار دانسته است. موفقیت ظریف فیلم هم این است که نیلوفر به دور از هرگونه هیاهو و به آرامی، از دختری تابع تصمیم جمع، به فردی مستقل و تعیین‌کننده تبدیل می‌شودو انفعال و اجبار را با خواستن و اراده و مسئولیت‌پذیری مهربانانه تاخت می‌زند.

یک باند غنی صوتی
یکی از ویژگی‌های فیلم‌های بهزادی، استفاده از موسیقی‌های خوب و فاخر است. از اثر حسین علیزاده در «تنها دو بار زندگی می ‌کنیم» و مارتین شمعون‌پور در «قاعده تصادف» تا سحر سخایی در «وارونگی». حتی موسیقی‌های صحنه همین فیلم آخر همچون جان جهان شجریان، تصنیف علیرضا قربانی، آهنگ ابراهیم منصفی و حتی زنگ موبایل نیلوفر پیراسته (سحر دولتشاهی) هم در همین راستاست. انگار با این کار قصد ارتقای سلیقه موسیقایی مخاطبان را هم دارد تا احیانا مبتلا به وارونگی شنیداری نشوند!
او در این خصوص توضیح داد: موسیقی یکی از علاقه‌مندی‌های من است. شاید اگر وارد سینما نمی‌شدم حتما به آن به صورت جدی می‌پرداختم. در فیلم‌هایم معمولا موسیقی متن به شکل متعارف ندارم، اما درباره برخی موسیقی‌های داخل صحنه‌های فیلم حتی از هنگام نوشتن فیلمنامه، ایده‌هایی دارم. گمان می‌کنم یک باند غنی ‌صوتی می‌تواند به بخشی تاثیرگذار و خاطره‌انگیز از فیلم بدل شود و این کار را معمولا با وسواس و حساسیت زیاد انجام می‌دهم. درباره موسیقی وارونگی و حتی موسیقی‌های داخل فیلم باید از سحر سخایی آهنگساز و امیرحسین قاسمی، صداگذار فیلم یاد کنم. امیرحسین قاسمی که صداگذار هر سه فیلمم بوده بیشتر از آن که کار فنی انجام دهد، برای من یکی از اعضای خلاق گروه است. او معمولا برای موسیقی داخل صحنه‌ها پیشنهاد‌های بشدت مناسب و موثری دارد که واقعا بدیع و درست هستند و جا دارد همین جا از ایشان تشکر کنم. سحر سخایی، آهنگساز وارونگی هم در این مسیر همراه ما بودند و به عنوان یکی از معدود خانم‌های آهنگساز در سینما بسیار کارشان قابل توجه و متناسب با حال و هوای فیلم بود.
منبع: جام جم آنلاین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین