کد خبر: ۴۲۳۴۶۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز /16 آذر 95/

همه آنچه در کتاب حلال شده، ظاهر آن است

امام کاظم (ع) در خصوص این آیه فرمود: همانا قرآن ظاهر و باطنی دارد؛ پس همه آنچه در کتاب حرام شده، مقام ظاهر آن است؛ و باطن آن، امامان جور و ستم هستند؛ و همه آنچه در کتاب حلال شده، ظاهر آن است؛ و باطن آن، امامان حق است.
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 16 آذر به آیه 33 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ         
سوره اعراف (7) آیه 33   

ترجمه
بگو جز این نیست که پروردگارم بی‌شرمی‌ها - آنچه از آنها ظاهر باشد ویا پنهان- ، و تقصیر [= کوتاهی ورزیدن در انجام کار خوب]، و فزونی‌خواهیِ به ناحق را، و اینکه برای خدا شریکی قرار دهید که دلیلی بر آن فرونفرستاده، و اینکه گویید بر خدا چیزی را که نمی‌دانید، حرام کرد.

نکات ترجمه

«الْفَواحِشَ» جمع مکسر است که مفرد آن می‌تواند «فُحش»، «فاحشة» و یا «فحشاء» باشد (لسان العرب، ج‏6، ص: 325) که درباره این کلمات در جلسه 248 توضیح داده شد.
«الْإِثْمَ»:
ماده «أثم» دلالت بر تعلل ورزیدن و به تاخیر انداختن می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص60) و بر همین اساس، برخی گفته‌اند که اساسا اسمی شده است برای کارهایی که ثواب را به عقب می‌اندازد (مفردات ألفاظ القرآن، ص63) و ظاهرا به همین مناسبت است که در زبان فارسی، گاه آن را به «گناه» ترجمه می‌کنند؛ اما اهل لغت گفته‌اند که اصل کلمه «إثم» دلالت بر «تقصیر» (= کوتاهی‌ ورزیدن، چرا که تقصیر از «قصر» به معنای «کوتاهی» می‌آید) می‌کند (الفروق في اللغة، ص228) که در زبان فارسی کلمه «تقصیر» (خصوصا وقتی به صورت تعبیر «قصور و تقصیر» به کار می‌رود؛ اولی برای کم‌کاری‌ای که شخص در آن مقصر نباشد، و دومی در جایی است که شخص مقصر باشد)، بخوبی معنای «إثم» را می‌رساند.
«الْبَغْيَ»:
برخی ماده «بغی» را دارای دو معنای مستقل دانسته‌اند: یکی: طلب کردن و خواستن و درصدد برآمدن (که کلمه «ابتغی» در قرآن به این معنا زیاد به کار رفته) و دیگری فساد (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص271)؛ اما دیگران سعی کرده‌اند برگشت این دو معنا به یک معنای واحد را توضیح دهند و گفته‌اند: «بغی» به معنای «طلب کردن شدید» است و تفاوتش با «ظلم» هم در برخورداری از همین معناست (الفروق في اللغة، ص227) و این طلب کردن شدید، که نوعی عبور از حالت میانه است، می‌تواند بحق باشد (معنای مثبت این ماده) یا بناحق (مفردات ألفاظ القرآن، ص136)
«سُلْطاناً»:
«سلطان» از ماده «سلط» است که این ماده در معنای قوت و قهر و غلبه به کار می‌رود، و نوعی سیطره یافتنی است که با قهر و غلبه همراه باشد و تسلط را هم به همین جهت تسلط گفته‌اند و «سلطان» هم شخصی است که قاهر و مسلط است؛ و «سلطان» به معنای «حجت» و دلیل هم به کار می‌رود (مانند آیه حاضر) چون حجت و دلیل هم موجب غلبه و احاطه پیدا کردن بر قلب مخاطب می‌شود (معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص95؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص420) ودر واقع، «سلطه» به معنای هر گونه تفوق یافتن از موضع بالاست، که هم در معنای تسلط بر اشخاص به کار رفته و هم در معنای تسلط بر سخن یا مسلط شدن بر باورهای مخاطب (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏5، ص178)

حدیث
1) از امام کاظم ع سوال شد درباره این سخن خداوند تبارک و تعالی که می‌فرماید «جز این نیست که پروردگارم بی‌شرمی‌ها - آنچه از آنها ظاهر باشد ویا پنهان- را حرام کرد». فرمود:
همانا قرآن ظاهر و باطنی دارد؛ پس همه آنچه در کتاب حرام شده، مقام ظاهر آن است؛ و باطن آن، امامان جور و ستم هستند؛ و همه آنچه در کتاب حلال شده، ظاهر آن است؛ و باطن آن، امامان حق است.
بصائر الدرجات، ج‏1، ص33؛ تفسير العياشي، ج‏2، ص17؛ الكافي، ج‏1، ص374؛  الغيبة للنعماني، ص132
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي وَهْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَبْداً صَالِحاً [= موسی بن جعفر] ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» فَقَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ فِي الْكِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ مِنَ الْكِتَابِ‏ وَ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ.

2) از رسول خدا ص روایت شده است که احدی از خداوند غیرتمندتر نیست و به خاطر غیرتش بوده که «فواحش (بی‌شرمی‌ها)، آنچه از آنها ظاهر باشد ویا پنهان، حرام کرد.»
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏11، ص224
قال رسول الله ص لا أحد أغير من الله إنما حرم الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ لغيرته.

3) از امام باقر ع سوال شد: حق خداوند بر بندگانش چیست؟
فرمود: چیزی را بگویند که می‌دانند؛ و در آنجا که نمی‌دانند، توقف کنند.
الكافي، ج‏1، ص43
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ؟
قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ.

4) علی بن یقطین [از اصحاب امام ع که مخفیانه وزیر خلفای عباسی شده بود] نقل می‌کند روزی مهدی (خلیفه عباسی) از امام کاظم ع درباره «خمر» (شراب) پرسید که آیا در کتاب خداوند عز و جل حرام شده است؟ زیرا مردم می‌دانند که از آن نهی شده، اما درباره حرام شدن چیزی نمی‌دانند  [یعنی فقط یک نهی استحبابی است] !
فرمود: خیر، در خود کتاب خداوند عز و جل حرام شده است.
گفت: در کجای کتاب خدا؟
فرمود: سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید: «بگو جز این نیست که پروردگارم بی‌شرمی‌ها - آنچه از آنها ظاهر باشد ویا پنهان- ، و إثم [=گناه و کوتاهی کردن در کار خیر]، و فزونی‌خواهیِ بناحق را، حرام کرد»:
اما اینکه فرمود «آنچه از آنها ظاهر باشد» یعنی زنای آشکارا و پرچم‌هایی که زنان بدکاره برای فحشاء در جاهلیت بر سر خانه‌هایشان نصب می‌کردند؛
و اما اینکه فرمود «و آنچه پنهان است» آنچه از باب پدرها ازدواج کردند چرا که مردم قبل از بعثت پیامبر ص این گونه بودند که: مردی که همسر داشت، وقتی که می‌مرد، فرزندش - اگر آن زن مادرش نبود - با وی ازدواج می‌کرد و خداوند عز و جل این را حرام فرمود؛
و اما «إثم [= گناه و کوتاهی کردن در کار خیر]» همان خود شراب است چنانکه خداوند عز و جل در جای دیگری فرمود: و از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند؛ بگو در آنها «إثم [= گناه و کوتاهی کردن در کار خیر]» بزرگی است و منافعی هم برای مردم دارند» (بقره/219) پس «إثم» در کتاب خدا همان شراب و قمار است؛ و إثمِ [= گناه و تقصیر ناشی از] آن دو بزرگتر است همان گونه که خداوند تبارک و تعالی فرموده (اشاره به بقیه آیه که می‌فرماید » إثم آن دو از منافع آنها بزرگتر است).
مهدی عباسی گفت: علی بن یقظین! به خدا قسم این از فتواهای بنی‌هاشم است.
گفتم: امیرالمومنین! به خدا قسم راست می‌گویید. خدا را شکر که این علم را از شما اهل بیت بیرون نبرد [خلفای عباسی خود را منسوب به عباس عموی پیامبر می کردند و لذا عملا از بنی هاشم می‌شدند؛ ولو که منظور مهدی عباسی از «بنی‌هاشم»، شیعیانی بود که دشمنان وی محسوب می‌شدند؛ و ظاهرا علی بن یقطین با این جمله خواست به نحوی تقیه کند که وی امام را به عنوان رئیس شیعیان بودن نیازارد و القا کند که خود تو هم از بنی هاشم هستی! پس این افتخار تو هم هست]
اما به خدا قسم مهدی نتوانست جلوی خودش را نگه دارد و گفت: راست می‌گویی، رافضی! [رافضی، لقبی است که دشمنان شیعه به شیعیان می‌دادند]
الكافي، ج‏6، ص406؛ تفسير العياشي، ج‏2، ص17

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلَ الْمَهْدِيُّ [الخلیفة] أَبَا الْحَسَنِ ع [ِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع‏] عَنِ الْخَمْرِ هَلْ هِيَ مُحَرَّمَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ النَّاسَ إِنَّمَا يَعْرِفُونَ النَّهْيَ عَنْهَا وَ لَا يَعْرِفُونَ التَّحْرِيمَ لَهَا فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع بَلْ هِيَ مُحَرَّمَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ فِي أَيِّ مَوْضِعٍ هِيَ مُحَرَّمَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» فَأَمَّا قَوْلُهُ «ما ظَهَرَ مِنْها» يَعْنِي الزِّنَا الْمُعْلَنَ وَ نَصْبَ الرَّايَاتِ الَّتِي كَانَتْ تَرْفَعُهَا الْفَوَاجِرُ لِلْفَوَاحِشِ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ ما بَطَنَ» يَعْنِي مَا نَكَحَ مِنَ الْآبَاءِ لِأَنَّ النَّاسَ كَانُوا قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ النَّبِيُّ ص إِذَا كَانَ لِلرَّجُلِ زَوْجَةٌ وَ مَاتَ عَنْهَا تَزَوَّجَهَا ابْنُهُ مِنْ بَعْدِهِ إِذَا لَمْ تَكُنْ أُمَّهُ فَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ وَ أَمَّا «الْإِثْمُ» فَإِنَّهَا الْخَمْرَةُ بِعَيْنِهَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» فَأَمَّا الْإِثْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَهِيَ الْخَمْرَةُ وَ الْمَيْسِرُ «وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ» كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ فَقَالَ الْمَهْدِيُّ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ هَذِهِ وَ اللَّهِ فَتْوَى هَاشِمِيَّةٌ قَالَ قُلْتُ لَهُ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُخْرِجْ هَذَا الْعِلْمَ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا صَبَرَ الْمَهْدِيُّ أَنْ قَالَ لِي صَدَقْتَ يَا رَافِضِيُّ.

تدبر
1⃣ «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»
در آیه قبل از پیامبر خواست که به مردم بگوید که خداوند زینت‌ها و روزی‌های پاک را حرام نکرده است. در این آیه از پیامبر می‌خواهد که توضیح دهد که خداوند چه چیزهایی را حرام کرده؛ و اینها را در پنج دسته مطرح نموده است:
1. «فواحش» یعنی کارهای بیشرمانه که بدی‌اش بر هرکسی آشکار است؛ خواه این کار را آشکار و علنی انجام دهند یا در خفا؛
2. «إثم» گناهی که ناشی از تقصیر و کم‌کاری و تعلل در انجام وظایف باشد؛ یعنی هرآنچه که به خاطر انجام ندادنش مقصر هستیم؛
3. «بغی بغیر حق»‌: زیاده‌خواهی به ناحق و به حق خود راضی نبودن؛
4. شرک ورزیدن بی‌دلیل نسبت به خدا؛
5. سخنی را به خدا نسبت دادن بدون اینکه علم به آن مطلب داشته باشیم.
اینها اصول محرماتی است که خداوند قرار داده و قبل از اینکه توصیه به پیروی از انبیاء مطرح شود (این توصیه در دو آیه بعدتر مطرح شده) این را بر انسان‌ها عرضه کرده؛
پس، اگر کسی دنبال فلسفه احکام باشد، به نظر می‌رسد می‌توان تمامی محرمات را به این امور برگرداند؛ و در واقع از شواهد مهم برای قاعده «کلما حکم به العقل حکم به الشرع؛ و بالعکس» است و ظاهرا چنین پی‌جویی‌ فلسفه احکام هم نه‌تنها خلاف سبک قرآن نباشد، بلکه چه‌بسا با آوردن تعبیر «قل: بگو» می‌خواهد افراد را به این نوع فهم از شریعت تشویق کند؛ که هم بفهمیم و هم به دیگران بگوییم.

2⃣ «... حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ...»:
در چند آیه قبل‌تر (اعراف/28) فرمود که عده‌ای مرتکب کارهای بیشرمانه می‌شوند و آن را به خدا نسبت می‌دهند؛ و آنها را مذمت کرد و تاکید کرد که خدا به فحشاء دستور نمی‌دهد؛ در این آیه آن را تکمیل می‌کند که نه‌تنها خدا به «فحشاء» دستور نمی‌دهد، بلکه هرچیزی را که مصداق فحشاء شود، حرام کرده است؛ یعنی هر چیزی که انسان‌ها با فطرت خدادادی‌شان متوجه ناشایسته و بیشرمانه بودنش شوند، در شریعت الهی حرام است؛ چه برای آن مطلب آیه و روایتی بیابیم، و چه نیابیم.

3⃣ «حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ، ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ»:
آَشکارا بد بودن یک کار، غیر از آن است که آن کار بد، آشکارا انجام شود یا در خفا؛ کار ناشایست و بیشرمانه‌ای که هر کس بدیش را می‌فهمد، به خودی خود بد است، چه کسی شاهد باشد و ببیند و آن کار آشکارا انجام شود، و چه کسی نبیند و مخفیانه انجام شود.
ثمره بحث در فلسفه اخلاق
برخی معیار اخلاق را به نوعی در نسبت برقرار کردن با دیگران می‌دانند (یعنی یا اینکه جلوی آزادی کسی را نگیریم؛ یا اینکه به کسی ضرر نزنیم و ...)‌به نحوی که گویی اگر کسی در خلوت باشد، کار ناشایست برایش معنی ندارد. این تعبیر بخوبی این تلقی را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد برخی کارها هستند که حتی اگر هیچ انسان دیگری از آن مطلع نشود، همچنان ناشایسته‌اند. یک متدین بخوبی عمق این سخن را می‌فهمد زیرا می‌داند که شرم کردن از محضر خداوند بسیار بالاتر از شرم کردن از حضور دیگران است.

4⃣  «حَرَّمَ رَبِّيَ ... الْإِثْمَ»
بسیاری از مترجمان، «إثم» را به گناه ترجمه کرده‌اند؛ اما بر این اساس این جمله که «خدا گناه را حرام کرد» جمله بی‌حاصلی خواهد بود؛ و چنانکه در نکات ترجمه بیان شد، به هر گناهی اثم نمی‌گویند؛ بلکه «إثم» آن جایی است که شخص در انجام کار خیر و در انجام آنچه برعهده‌اش است، کوتاهی کند (= تقصیر بورزد) و «مقصر» باشد.
به تعبیر دیگر، اثم هر آن چیزی است که انحطاط و ذلت و سقوط انسان را در پی دارد، مانند شرابخواری، (المیزان، ج8، ص85) که هم نزد اهل لغت هم در برخی روایات به عنوان مصداق اصلی این کلمه بیان شده است

5⃣ « حَرَّمَ رَبِّيَ ... الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ»
بسیاری از مترجمان، «بغی» را به «ظلم و ستم» ترجمه کرده‌اند؛ اما بر این اساس عبارت «ظلم و ستم به ناحق» عبارت بی‌حاصلی خواهد بود؛ زیرا خود ظلم و ستم یعنی کار به ناحق انجام دادن!
چنانکه در نکات ترجمه بیان شد، «بغی» مطالبه شدید است که انسان بشدت درصدد رسیدن به چیزی باشد و به حد خود قانع نباشد. این امر لزوما چیز بدی نیست؛ اگر انسانها به وضعیت موجود خود قانع بودند در هیچ زمینه مادی و معنوی‌ای پیشرفت نمی‌کردند؛ زیاده‌خواهی‌ای بد است که حقی را ناحق کند و هرجا چنین چیزی یافت شد، حتما خداوند آن را حرام کرده است.

6⃣ «حَرَّمَ رَبِّيَ ... أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ»
خدا شرک‌ورزیدن به خود را حرام کرده است.
اما چرا خدا به آن تذکر داده؟
مگر ممکن است شرک‌ورزی حلال باشد؟
واقعا نه!
اما یادمان باشد که شرک، تنها شرک جلی (مانند بت‌پرستی و ...) نیست؛ بلکه شرک خفی هم هست. باور به توحید یعنی اینکه تنها یک خدا هست و او همه کاره عالم است:
هم در نظام تکوین، همه چیز به دست اوست و هر موجودی هر خواسته‌ای دارد تنها و تنها اوست که برآورده می‌سازد و اسباب و علل، همگی به اراده و خواست او اسباب و علل شده‌اند (به قول فلاسفه، او مسبب‌الاسباب است؛ یعنی سبب‌ساز است و سبب‌ها را او سبب کرده است) پس هر وقت من برای اینکه یک کاری انجام شوم، چشم به غیر او دارم و گمان می‌کنم که اگر آن فلان کس یا فلان چیز نباشد دیگر نیاز من رفع نمی‌شود، برای او شریک قرار داده‌ام.
هم در نظام تشریع، همه چیز به امر اوست؛ و اینکه خود را موظف بدانم که در زندگی‌ام جز دستورات خدا، دستورات دیگری را رعایت کنم که ربطی به خدا و دستورات او ندارد و خدا ما را به اطاعت از آن دستورات امر نکرده (آن گونه که مثلا به اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر دستور داده؛ نساء/59) باز هم برای او شریک قرار داده‌ام.
بله،شرک‌ورزی حرام است؛ اما نه فقط بت‌پرستی؛ بلکه شرک‌ورزی در هر ساحتی حرام است و اگر به ساحت‌های فوق نظری افکنیم، درمی‌یابیم که تذکر آن بسیار ضروری است.

7⃣  «حَرَّمَ رَبِّيَ ... أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً»
«پروردگارم این را که برای خدا شریکی قرار دهید که دلیلی بر آن فرونفرستاده، حرام کرد»
واضح است شرک‌ورزیدن هیچ دلیلی ندارد؛ پس چرا خداوند شرک‌ورزیدنِ حرام را مقید کرد به اینکه «دلیل نداشته باشد»؟
الف. شاید بتوان این عبارت را اوج آزاداندیشی در اسلام دانست: در قرآن کریم، شرک ورزیدن به خداوند بالاترین ظلم و گناه شمرده شده (لقمان/13)، تا حدی که خداوند هر گناهی را ممکن است ببخشد، اما شرک را نمی‌بخشد (نساء/48 و 116). با این حال، فرمود شرک‌ورزی‌ای را که بی‌دلیل باشد، حرام کرده است. یعنی اگر به فرض محال، کسی برای شرک ورزیدن خود دلیل محکمی ارائه کرد، خدا بر او خرده نمی‌گیرد!
ب. ...

8⃣ «حَرَّمَ رَبِّيَ ... أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»
خداوند حرام کرده است که بر او چیزی بگوییم که نمی‌دانیم؛ این حداقل شامل موارد زیر است:
✔️ درباره خود خدا بدون شناخت معتبر سخن بگویم.
✔️درباره کار خدا (آفرینش و مخلوفات خدا) سخنی بگویم بدون اینکه در آن زمینه اطلاع کافی داشته باشم.
✔️ انجام یا ترک کاری را به عنوان دستور خداوند معرفی کنم، در حالی که واقعا (بینی و بین الله) نمی‌دانم واقعا خدا چنین دستوری داده یا نه؟
✔️انجام یا ترک کاری را از دین الهی (اینکه خدا آن را می‌خواهد) نفی کنم (مثلا بگویم فلان چیز جزء دستورات ویا خواسته‌های خدا نیست) در حالی که واقعا نمی‌دانم خداوند چنان خواسته و دستوری دارد یا خیر؟
تاملی با خویش
لحظه‌ای در سخنانی که در یک شبانه‌روز بر زبان می‌آوریم درنگ کنیم.
آیا تمامی سخنان و اظهار نظرها و قضاوت‌هایی که درباره خود و دیگران و جامعه و علم و دین و فرهنگ و تکنولوژی و ... داریم، و گاه بر آنها در مقابل دیگران اصرار می‌ورزیم، همگی بر اساس شناخت و علم است، یا بسیاری از آنها صرفا بر اساس حدس‌ و گمان‌هایی می‌باشد که اگر با یک متخصص واقعی در آن زمینه مواجه شویم، بسادگی جرات گفتن آنها را نخواهیم داشت؟!
آیا با توجه به توضیح فوق، بسیاری از سخن گفتن‌های ما، مصداقی از آنچه خداوند حرام کرده، نیست؟

9⃣ «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»
همه محرمات در این آیه جمع شده‌اند که در یک تقسیم ابتدایی می‌توان آنها را در دو دسته قرار داد: محرمات مربوط به فعل و عمل انسان (که سه‌تای اول هستند) و محرمات مربوط به اعتقادات و اقوال انسان که یکی شرک ورزیدن به خداست و دیگری افترا بستن بر خدا. (المیزان، ج8، ص86)
بحث تخصصی فلسفه اخلاق
به نظر می‌رسد علاوه بر دسته‌بندی فوق که علامه طباطبایی ارائه کرده‌اند، می‌توان با توجه به تدبرهای قبل، دسته‌بندی دیگری از این موارد ارائه داد که با کمک آنها ضابطه‌ و معیار فعل اخلاقی در اسلام در کل ساحات زندگی بشر را آشکار کرد:
✔️   1. تعبیر «فواحش»‌ ظاهرا ناظر به «حُسن فعلی» (خوبی و بدیِ خود عمل) است.
✔️  2و3. دو تعبیر «إثم» و «بغی» ظاهرا مربوط به «حُسن فاعلی» است و اراده و گرایشات درونی ما را ضابطه‌مند می‌کند؛ «إثم» بر این مساله که وظایف خود را جدی نگیریم و کوتاهی ورزیم تاکید دارد، و «بغی» بر اینکه بخواهیم زیاده‌روی کنیم.
✔️  4. تعبیر «أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ...» رابطه ما با خدا را مطرح می‌کند. در نگاه دینی، خوبی و بدیِ همه کارها، در درجه اول، در ارتباطی که بین انسان و خدا دارند، تعریف می‌شوند. به تعبیر دیگر، حتی اگر در ظاهر، حسن فعلی و فاعلی‌ای در کار باشد، اما شخص از خدا بریده باشد، هیچ عملی سودی ندارد و همه اعمال بظاهر خوبِ انسان‌هایی که خود را تحت ولایت خدا قرار نمی‌دهند (= کافر یا منافق)، در روز قیامت «هباءاً منثورا» (فرقان/23) خواهد بود. (ان‌شاءالله در بحث از همین آیه مطلب بیشتر توضیح داده خواهد شد)
✔️  5. «أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»: همه عناصر فوق، ناظر به سلوک عملی انسان بود، اما انسان حوزه ذهن و سلوک فکری هم دارد و مهمترین ضابطه حاکم بر آن این است که تنها و تنها بر اساس شناخت، سخن بگوید (با توجه به کارکرد ویژه‌ای که زبان در حوزه انسان دارد شاید این عبارت ابعاد دیگری را هم بتوان استخراج کرد)

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۸
0
0
کدام باطن منسوب به قرآن می تواند حجت باشد؟
---
اگر منظور از باطن در این مقاله ی تفسیری غیر از مصادیق کشف نشده هر کلی که در قرآن کریم آمده است و غیر از مفاهیم منطوقهای آشکار قرآنی باشد و مراد از آن معانی و مسائلی باشند که همگنی و سنخیت با کلیات و داده های محکم ومفصل قرآن ندارند ، چنین منظوری قرآن و دین را بر خلاف ویژیگیهای : ساده بودن ، رسا بودن ، سرشت نشین بودن ، هدایت برای همگان بودن و حجت بودن که خداوند برای آن تعیین کرده است ، توصیف می کند و حجیت عام و درک آسان آن را که باید متناسب با توان ذهن بشر باشد ، با منحصر ساختن در عده ای از خواص که به زمان و مکان معینی محدود اند ، منتفی می سازد و ویژیگیهای مذکور را از آن سلب می نماید.
صحت روایتی که معنای متن آن با داده های محکم و مفصل قرآن در تعارض و تضاد است مخدوش می باشد و شرعا نمی توان چنین روایتی را به معصوم نسبت داد هر چند بلحاظ شرایط سند بی اشکال به نظر بیاید.
پذیرفتن وجود باطن ناهمگن با داده های محکم و مفصل قرآن در قرآن زمینه را برای تاویلهای باطل و تفسیر به رای و آلوده کردن دین با تحربفهای بشری باز می گذارد و معارف و مفاهیم سرشت نشین قرآن را با جعل و تزویر بغرنج و غیر قابل درک می سازد و حجیت قرآن را نابود می کند.
بنا بر استدلالی که در این نوشته آمده نسبت با طنهای ناهمگن با قرآن به مفاهیم قرآنی نسبتی است مردود و باطل و پذیرفتن چنین باطنهایی با هیچ توجیهی امکان پذیر نیست و نسبت حدیث یا روایت آن به معصوم محکوم به جعل و دروغ است.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین