کد خبر: ۴۲۰۶۶۱
تاریخ انتشار:

چرا گاهی اوقات ارتباط میان مردان و زنان با شکست مواجه می شود؟

صحنه ای را شامل مکالمه ای میان سارا و جک که هفده سال سن دارند و دوستان خوبی هستند در نظر بگیرید، هر دوی آن ها پیشرفت تحصیلی دارند و نمرات آزمون هایشان را که خوب بود دریافت کرده اند، اما نه آن چیزی که اتنظار داشتند، آنها نگران ورود به دانشگاه رقابتی هستند.

به گزارش بولتن نیوز، "این خیلی بد است،” جک گله می کند. ” دفعه بعد باید عملکرد بهتری داشته باشم وگرنه به انتخاب اولم نمی رسم.”

"بله، من متأسفم که به اون چیزی که انتظار داشتی نرسیدی، میدونم که این نا امید کننده ست” سارا می گوید. "اما خوب هست. تو جنبه های مثبت زیادی داری. مطمئنم که میتونی قبول شی”.

"هر چی ” جک می گوید، تا حدی بی توجه.

سارا برای مدتی صبر میکند، انتظار دارد که جک در مورد موقعیت او چیزی بگوید. جک چیزی نمی گوید و در نهایت، سارا می گوید، "من هم اصلا در مورد نمراتم خوشحال نیستم. مطئمنا پایین تر از اون چیزی ست که انتظار داشتم.”

"در مورد چی نگرانی؟” جک می پرسد، با صدایی دلخور.” تودانشجوی ممتاز ما هستی.”

این حرف سارا را در جهتی مخالف قرار می دهد و به جک می گوید،  ” جک، تو خیلی گستاخ هستی!! من همیشه وقتی نیاز به حمایت داشتی حضور داشتم ولی تو هیچ وقت منو حمایت نکردی.”

” در مورد چی صحبت می کنی؟ چی گفتم که تو رو اذیت کرده؟” جک با اوقات تلخی می گوید.

"منظورت چیه؟ چرا سردر گمی؟” سارا با اضطراب فریاد می کشد.

جک و سارا بخاطر تفاوت های جنسی در چگونگی تجربه هوشیاری که دنیایشان را در چارچوب گرفته، درک همدیگر را از دست می دهند. شبیه خیلی از دختران و زنان، هشیاری سارا بیشتر منطبق بر ارتباط است، به معنی این است که او طبیعتا متمایل به آشنا شدن با دیگران و پاسخ به نیاز های دیگران و نشان دادن  وابستگی علایم احساسی و حمایت مردم وقتیکه آن ها را در نیازمندی می بیند، هست. او همچنین از دیگران انتظار همین نوع تجربه از جهان را دارد، که یعنی اگر آن ها حمایتی را که انتظار دارد بروز ندهند و از اینکه آنگونه که انتظار داشته مورد توجه قرار نگرفته،  عصبانی می شود.

شبیه خیلی از پسرها و آقایان، هشیاری جک بیشتر عملگرا و ابزاری ست. یعنی او در موقع مواجه با مشکلات به راه حل های احتمالی فکر می کند.  او انتظار دارد تجربه دیگران  مشابه تجربه او از جهان باشد. او مطمنا خواهان حمایت از دیگران در مقابل مشکلاتشان است، و در بسیاری از موقعیت ها خیلی بخشنده و مفید عمل می کند. هر چند او تمایل کمتری به نیاز دقیق یا لطیف برای حمایت عاطفی دارد و بیشتر به حمایت در موقع کمک به دیگران برای حل مشکلاتشان فکر می کند تا به درست و تصدیق کردن دنیای عاطفیشان.

بیایید این مطالب را معطوف مکالمه بالا کنیم و ببینیم چرا، بخاطر تفاوت هایشان، آن ها در این مبادله یکدیگر را از دست می دهند. متوجه باشید که پاسخ اولیه جک به موقعیت ساختن راه حل های ممکن برای این است که او به چه چیزی نیاز دارد تا به مساله بپردازد.هشیاری سارا متمایل به سیگنال های عاطفی باعث ناامیدی او می شود و سعی می کند با تصدیق و برچسب گذاری  و با حرف تشویق کند. اما بجای خرسند بودن از این ، جک این ارتباط حمایتی از سارا را رد می کند.چرا؟ چون داشتن تجربه ناامید بودن چیزی را برای جک حل نمی کند( یا حداقل چیزی هست که آقایان به طور شهودی به آن را باور دارند) در واقع، تجربه ناامیدی به نتیجه حس دومی که او ضعیف یا بیهوده است بدل می شود و این آخرین چیزی هست که او می خواهد. بجای این ، او می خواهد مشکل با شناسایی وسیله ای برای حل موضوع حل کند.

سارا، در طرف دیگر، اعتقاد دارد که به جک اندکی درک و تصدیق ابراز کرده است، و این چنین با رد کردن هدیه عشق او کنار زده شده است.و به طور ادراکی، او می خواهد تلافی کند و از آن جاییکه مدت زیادی ست که دوست هستند، او فکر میکند که جک باید در مورد او بداند.بنابراین او صبر می کند. در همین حال او ضرورتا در حال امتحان کردن جک است تا ببیند چقدر برای او ارزش دارد. او در این امتحان با حرف نزدن شکست می خورد. بنابراین او رو به امتحان آسان تری می آورد، به او می گوید. همه چیزی که او نیاز دارد انجام دهد این است که جک احساسات او را ببیند.

یک جمله مانند این که "من واقعا متاسفم که ناامیدی، اما بخاطر داشته باش که خواسته تو چقدر قدرتمند هست "می توانست همه چیز را پشت سر بگذارد.

اما به جای مورد تصدیق قرار گرفتن، او اینگونه احساس کرد که جک او را مورد حمله قرار داده، از او فاصله گرفته و از او دور شده است. از نقطه نظر سارا که او برای حمایت جک حضور داشت این ظالمانه و نامطلوب به نظر می رسید.

جک  باور دارد که سارا مشکل خاصی ندارد بنابراین نباید نگران باشد. او در حقیقت به طور دقیق می فهمد که خودش در شرایط بدتری نسبت به سارا هست. و این دلیل دیگری را بوجود می آورد تا  جک از فکر کردن در مورد احساسات منفی مثل ناامیدی، شرمساری، درماندگی سارا جلوگیری کند. اگر سارا این چنین احساساتی دارد و جک در شرایط بدتری از او هست پس جک هم باید آن چنان احساساتی داشته باشد. پس با رد کردن احساسات سارا به او می گوید ” تو به آسانی مورد حمایت هستی و راه حل هایی داری … بنابراین احساسات منفی را از ذهنت بیرون بریز و حرکت کن”

سارا مستقیما نگرانیش را اعلام می کند، جک را یک احمق می نامد( که بخاطر دیدگاه  ارتباطیش بود).  اما از دیدگاه جک، حمله سارا ناشی از افسردگی ست. و بدین گونه او این را یک مشکل می داند و چون این حمله را توجیه پذیر نمی داند، این مشکل ساراست. و اینطور است که ، سارا و جک دو دوست قدیمی که به تازگی خبرهای مشابه ای دریافت کردند، با پاسخ هایشان به یکدیگر کاملا پریشان و آزرده می شوند.

دلیل سردرگمیشان تفاوت بنیادی تجربه هوشیاری آن ها ست. چرا که از تجربه های متفاوت یکدیگر آگاه نیستند و هر دو فکر می کنند هر شخصی جهان و رابطه ها را همانند آن ها تجربه می کند، آن ها با پاسخ های دیگران سردرگم شده اند. اما اگر آن ها بینش این را داشتند که جک بیشتر رویه عملگرایی و سارا رویه رابطه ای را در جهان دنبال می کنند، پس حداقل می توانستند نقشه گرانبهاتری از موقعیت داشته باشند و فرصت بهتری پیدا می کردند تا از این رابطه نادرست که هر دو جهت را با احساسی بیهوده و کژفهم جا میگذارد، جلوگیری کند.

منبع: مجله علمی ایران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین