گروهى در اين سو، گروهى ديگر در آن سو تشنجآفرينى كردند و به خشونت متقابل دست زدند... پياده كردن طرح فاجعه پارك اتابك كه در آن برهه از زمان سرفصل اهداف استراتژيك فراماسونرى به شمار مىرفت به يك جو سياسى مغشوش و حادثهاى كه وخامت اوضاع كشور را پيچيدهتر نشان دهد نياز داشت !
سید حسن تقی زاده سیاهترین چهره سیاست ایران در عصرمشروطیت ورضا خانی است که برای رسیدن به قدرت وثروت و پیشبرد اهداف استمار پیر درایران از هردسیسه ونیرنگی خودداری نمی کرد ومظهر نوکر مابی و چاکری برای بیگانگان وعوامل داخلی آنان بود. پس هرحادثه تاریخی این دوران را اگرباموشکافی بررسی کنیم، نقش تقی زاده نمایان است. از واقعه قتل آیت الله بهبهانی گرفته تا به دار کشیدن شیخ فضل الله نوری .خلع سلاح مجاهدین تبریز و...
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، تقی زاده در دوران پهلوی دوم بسیار به او خدمت کرد و خود را علنا خاکپای رضا خان وغلام حلقه به گوش او عنوان می کرد. .سندی که ملاحظه می کنید دست نوشته ای از تقی زاده به رضا خان است که اوج ذلت این مهره فراماسونری را نشان می دهد.
اصل سند نامهاى دو صفحهاى است كه در تاريخ 26 مرداد 1309 ه ش نگاشته شده و پس از يك ماه و اندى يعنى در تاريخ 15 مهر ماه 1309 به ثبت رسيده است.
اين نامه، دستخط سيدحسن تقىزاده ـ در دوران تصدى وزارت ماليه ـ خطاب به رضاخان ميرپنج مىباشد. قضيه از اين قرار است كه در روز 16 فروردين 1309 وزارت فوائد عامه و تجارت، منحل و دو وزارتخانه جديد به نامهاى اقتصاد ملى و طرق و شوارع تشكيل شد. يك روز پس از تأسيس اين دو وزارتخانه، محمدعلى فروغى كه حلقه واسط نسل كهن فراماسونهاى عهد قاجار با فراماسونهاى نسل بعد بود،[31] به سمت وزير اقتصاد ملى تعيين گرديد و در روز 28 فروردين نيز سيدحسن تقىزاده كه وزير مختار ايران در لندن بود، به تهران احضار و به سمت وزير طرق و شوارع منصوب شد. در تاريخ 23 ارديبهشت ماه، محمدعلى فروغى با كفالت وزارت اقتصاد ملى بهعنوان وزير امورخارجه منصوب شد و يازده روز بعد، سيدباقرخان كاظمى (مهذب الدوله) كه از اعضاى عالى رتبه وزارت امور خارجه بود، از طرف سيدحسن تقىزاده به معاونت وزارت طرق و شوارع منصوب گرديد و دو ماه بعد ـ 23 تيرماه ـ سيدحسن تقىزاده ضمن سرپرستى وزارت طرق و شوارع بهعنوان وزير ماليه تعيين و معرفى شد. در روز 20 مرداد، عبداله بهرامى كه معاون وزارت ماليه بود، به وزارت عدليه منتقل و به سمت معاونت آن وزارتخانه منصوب گرديد. هفت روز بعد ـ 27 مرداد درست يك روز پس از نوشتن اين نامه ـ هيئت وزيران براى اصلاح امور مالى به سيدحسن تقىزاده، اختيارات كامل داد. پس از گذشت سه روز از اعطاى اختيارات كامل، سيدحسن تقىزاده براى تأمين پرداختهاى مملكتى، لايحهاى به مجلس برد كه سه ميليون تومان از بانك ملى استقراض نمايد كه اين لايحه به تصويب رسيد و در روز 20 مهر ماه ـ پنج روز پس از ثبت اين نامه ـ اختيارات سيدحسن تقىزاده به تصويب رسيد.
تقىزاده يكى از رجال كهنهكار سياست باز ايران بود، او را بيش از هركس ديگر غربزده مىشناسند كه كوشش بسيار زيادى در نابودى ايران داشته است. وى در مقالهاى كه در شماره 7 كاوه در سال (1299 ش) نوشته است، مىگويد :
«ايرانيان خيال مىكنند كه آنها در گذشته يك تمدن عالى و درخشان مانند تمدن يونانيان داشتهاند، وقتى حقايق علميه و تاريخيه مثبت در جلو آنها گذاشته شود، خواهند ديد كه ايران به علم و ترقى دنيا كمك خيلى زيادى نكرده و مانند همه ملل عالم در اغلب آنچه هم كه داشته، مديون تمدن و علم يونانيان بوده است.»
سيدحسن تقىزاده با عضويت در فراماسونرى نقشهاى گوناگونى در حيات طولانى خود بازى كرد. در عصر مشروطيت، از آزاديخواهان بود! و بعد كه محمد عليشاه مجلس را به توپ بست، به سفارت انگليس رفت و سفارت را وكيل خود كرد تا خسارت از دولت ايران بگيرد. او كه با تشكيل مجلس سنا مخالف بود، پس از تأسيس آن به عضويت مجلس سنا درآمد و بر كرسى رياست آن تكيه زد. او حتى در اواخر عمر، از انقلاب معروف شاه و مردم! حمايت كرد و رسما وارد گود شد. سيدحسن تقىزاده در دوران استبداد رضاخان در سمت وزير دارايى ـ ماليه ـ قرارداد ننگين 1933 ميلادى (1312 ش) نفت را به سود انگلستان امضا كرد ولى بعد از شهريور 1320 خود را در امضاى اين قرارداد آلت فعل ناميد.
سيدحسن تقى زاده يكى از شناختهترين عوامل شبكه اردشير ريپورتربود. اردشير جى در خاطرات خود كه به زبان انگليسى و گجراتى نوشته و به فارسى ترجمه شده است، در رابطه با دوستى با افراد شبكه خود چنين مىنويسد:
«در پاييز سال 1983 بود كه به سوى ايران حركت كردم و در آن زمان تصور نمىكردم كه به استثناى مدتى را كه در مسافرتهاى خارج به سر مىبردم، بقيه عمرم را در ايران خواهم گذراند و در جريانات سياسى اين كشور نه به عنوان يك نفر ناظر، بلكه فعالانه شركت خواهم كرد. امروزه پس از سپرى شدن 38 سال با وجدانى راحت مىگويم كه در تمام مراحل و منجمله نهضت مشروطيت و دوران استادى در مدرسه سياسى، آنجا [آنچه] كه در قوه داشتم در تحريك و تقويت روح ايراندوستى در ايرانيان كوشيدم [!] در اين دوران با ايرانيانى دوست شدم كه هر يك به نوبه خود خادم ايران بودند. مانند اتابك اعظم، ملكالمتكلمين، تقىزاده، سيفالسلطنه و شوكتالملك [علم] امير قائنات»
در تاريخ معاصر ايران، نقش پنهان سيدحسن تقىزاده، در قتل مرموز سيد عبداللّه بهبهانى، حادثه پارك اتابك، خلع سلاح مجاهدين تبريز و شهادت مظلومانه شيخ فضلاللّه نورى كه از پردههاى دسيسههاى اينتليجنس سرويس است، از لابلاى اسناد، كمابيش نمايان است. سيدحسن تقىزاده كه در زمان جنگ جهانى اول در برلن، عامل دستگاه اطلاعاتى بريتانيا بود و در حلقه متفكران و برجستگان فراماسونرى ايران قرار داشت،هر چند زمانى در مجلس شورا «اتهام» فراماسونرى عليه خود را «قصه جن و پرى» خواند،در داورى يك محقق فراماسونرى چنين معرفى شده است :
«فراماسونرى، بازيگردان امپرياليسم در صحنه سياسى ايران مىبايست حادثهاى بيافريند كه عظمت آن موقتا وجود ستارخان را در تهران تحتالشعاع قرار دهد هنوز چند روزى از اقامت اجبارى ستارخان در تهران نمىگذشت كه فضاى سياسى پايتخت با تشنجات ساختگى به آلودگى گراييد. ظاهرا اختلاف دو حزب اعتداليون ـ اجتماعيون و دمكرات عاميون كه سران هر دو از اعضاى فراماسونرى لژ بيدارى ايران بودند، بالا گرفت كشمكشها به صفبنديها كشيد.
گروهى در اين سو، گروهى ديگر در آن سو تشنجآفرينى كردند و به خشونت متقابل دست زدند... پياده كردن طرح فاجعه پارك اتابك كه در آن برهه از زمان سرفصل اهداف استراتژيك فراماسونرى به شمار مىرفت به يك جو سياسى مغشوش و حادثهاى كه وخامت اوضاع كشور را پيچيدهتر نشان دهد نياز داشت !
جو سياسى مورد نظر و مطلوب را دو حزب رقيب ـ كه مهارشان به دست فراماسونرها بود ـ از نخستين سال فتح تهران پديد آورده بودند، ايراد اتهام، افترا، دروغ، بهتان، ناسزا، بدگويى، شايعهپردازى، برچسبزنى، رقابت و جنگ بر سر ارثيه مشروطه از سطور صفحات روزنامههايى كه مديران مشكوك و نويسندگان فراماسونرى داشتند به اذهان مردم سادهدل منتقل مىشد و در فضاى تهران موج مىزد. در چنين محيط بدگمانى، سوءظن و اغتشاش ذهنى، حادثه بزرگ با نقشه اهريمنى فراماسونها و به عامليت سيد حسن تقىزاده فراماسونر (استاد اعظم مادامالعمر بعدى و عامل قرارداد نفت دارسى) آفريده شد...»
سند ذيل كه شاهد سرسپردگى بىچونوچراى اوست، به شرح زير است:
شماره : 2280 تاريخ : 15/7/1309
قربان خاك پاى مباركت گردم چون از جان نثارى بىآلايش و اخلاص صادقانه كه نسبت به شخص و ذات ملوكانه دارم به تفرس باطنى كه خداوند در وجود مبارك شاهانه وديعت گذاشته كما ينبغى آگاهيد حاجت بدان نمىبيند كه مراتب جاننثارى صميمانه خود را شرح دهم.
از روزى كه در شش سال قبل وارد تهران شدم اعتقاد راسخ خود را به اين كه خداوند، شخص همايونى را براى نجات اين مملكت برانگيخته در هر مورد علنا اظهار نمودم. پس از پايان حوزه خدمتم در قوه مقننه و كنارهگيرى از سياست نيز همواره خود را حاضر خدمت به مملكت در تحت قيادت اعليحضرت نمودم. روزى فرموديد خراسان بروم بدون چون و چرا اطاعت نمودم.
حسبالامر شيروان رفتم. احضارم فرموديد، با طياره به طهران برگشتم و فورا حسبالامر به لندن رفتم بعد از چند ماهى احضارم فرموديد، اطاعت كردم و به خدمت در حضور مبارك آمدم. به وزارت طرق مأمورم فرموديد.
آنچه را از دستم برمىآمد خدمت كرده و مىكنم و تقاضا و استدعايى از خاكپاى مبارك نكردم لكن قبول اين مأموريت مهم و پر مسؤوليت و پر اشكال آخرى كه وزارت ماليه باشد در اين موقع بر چاكر آسان نبود و جز قصد امتثال امر مطاع مبارك و احتراز از ملال خاطرى كه ترقى اين مملكت قديم را وجهه همت خود ساخته محال بود خود در پى اين شغل برآيم ولى مىخواهم صادقانه خدمت كنم و تحصيل رضاى خاطر مبارك را فرض مىدانم. لهذا با اجازه خود اعليحضرت شاهنشاهى كه فرموديد هر عرضى داشته باشم بىملاحظه عرضه بدارم، لازم مىدانم در اين مورد آنچه مىبينم و مىفهمم به اقتضاى صداقت به عرض رسانيده و استدعا از خاك پاى مبارك بنمايم و آن اين است كه چون كار اصلاحات ماليه در اين موقع به قدرى با اشكالات فوقالعاده و گوناگون احاطه شده كه براى چاكر شكى نمانده كه جز به اتكاء قدرت تامه شخص شخيص اعليحضرت و تقويت بى حدود ذات ملوكانه اصلاح غير ممكنست و شخصى كه متصدى كار اصلاح باشد و اين وظيفه را برعهده گيرد حتما بايد داراى اختيارات اقتدارى و كافى در كار خود باشد.
اين است كه جسارت مىورزد كه اگر رأى مبارك اقتضا نمايد و واقعا بايد چاكر جان و دل خود را به اين كار اصلاحات بدهم چاره جز آن نيست كه واقعا عزم شاهانه بر آن جزم شود كه اختيارات لازمه براى پيشرفت كار به مأمور صديق و جان نثار خودتان بدهيد و بهطور استمرار و دوام مدتى اين اختيارات را ثابت نگاهدارى فرمايند و البته چاكر به صداقت و درستى شرافت عرض مىكنم كه هر اصلاحى به فعل بيايد و هر كاميابى كه حاصل شود همه سرافرازى و عظمت آن مختص ذات اقدس همايونى خواهد بود و چاكر نمىخواهم هيچ بهره از آن جز رضاى خاطر و توجه قلبى ملوكانه و سعادت مملكت خود داشته باشم. [به] خاطر دارم كه در اواخر حوزه مستشاران آمريكايى در ماليه هر وقت از كاميابى آنها در اصلاحات سخن به ميان مىآمد در جواب گفته مىشد كه اصل كاميابى و پيشرفت در نتيجه قدرت قشون و توجه مستقيم ذات همايونى بوده ورنه آنها به تنهايى كارى نمىتوانستند از پيش ببرند و اين حرف حق و صحيح بود ولى تقويت اعليحضرت و قشون و دادن قدرت كافى به آنها بهطور استمرار و مبنى براساس محكم و مستقرى بود و امروز هم مثل ديروز و فردا حقيقت همان است كه بود و جز به تقويت مستمر و بىحد اعليحضرت همايونى و گرفتن بازوى متصديان امور ماليه محال است، دست ضعيف امثال چاكر از عهده اصلاحات منظوره برآيد. لهذا اگر تقويت فرماييد به جان مىكوشم و اگر مقتضى باشد چون قواى چاكر به هدر خواهد رفت و نتيجه خاطر حاصل نخواهد شد التماس خواهم نمود در رشتههاى ديگر خدمتگزارى نمايم.
براى توضيح مقاصد خود بهطور اجمال شرحى به هيأت محترم دولت معروض داشتهام و اجازه مىخواهم نسخه اولى آن را به خاكپاى مبارك شاهنشاهى تقديم و استدعاى گذشتن از نظر مبارك بنمايم. تشويق ذات ملوكانه موجب نتيجه گرفتن از كوشش يكى از چاكران كه با نيت پاك حاضر خدمت شده تواند بود. امر امر مبارك است حسن تقىزاده