کد خبر: ۳۶۷۶۰۹
تاریخ انتشار:
برگرفته از آثار شهید مطهری

تقابل سلوک ساده زیستانه بامنش ملوکانه درنهج البلاغه

به گفته برخی صاحب نظران ، بیشترین محتوای نهج البلاغه را موعظه تشکیل می دهد ؛ موعظه ای که روشن ترین روش تهذیب نفس و تربیت اجتماعی به شمارمی رود. براین اساس می توان نهج البلاغه را منشوری انسان سازوهدایت گر دانست که کاربست آموزه های حیات بخش آن می تواند اخلاق ومنش وسبک زندگی انسان را متحول کند و او را همچون «هُمام» صحابی حضرت که از وی طلب موعظه کرد ، مدهوش کند.
گروه معارف:  شهید مطهری درکتاب ارزشمند «سیری درنهج البلاغه»، اظهار می‌کند که بزرگ ترین بخش نهج البلاغه ، بخش مواعظ است که تقریبا نیمى از نهج البلاغه را تشکیل مى دهد و بیشترین شهرت نهج البلاغه مدیون موعظه ها وپندها و اندرزها و حکمت هاى عملى آن است .
به گزارش بولتن نیوز،زیرا از مجموع ٢٣٩ خطبه ای که سید رضى گردآورده است، ٨٦ خطبه آن، موعظه یا دست کم مشتمل بر یک سلسله مواعظ است واز مجموع ٧٩ نامه گرد آوری شده درنهج البلاغه ، ٢٥ نامه به طور کامل موعظه یا متضمن جمله هایى در نصیحت و اندرز و موعظه  است. 
موعظه چیست؟
وعظ چنان که در قرآن کریم آمده است یکى از روش های سه گانه دعوت یعنی حکمت ، موعظه و مجادله به نحو احسن  است .
تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکرویادآوری ،حکمت براى آگاهى است و موعظه براى بیدارى . حکمت مبارزه با جهل است وموعظه مبارزه با غفلت . سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کارموعظه با دل و عاطفه ، حکمت یاد مى دهد و موعظه یادآورى مى  کند. حکمت برموجودى ذهن مى افزاید و موعظه ذهن را براى بهره بردارى از موجودى خودآماده مى کند. حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است براى دیدن.
 حکمت براى اندیشیدن است و موعظه براى به خود آمدن. حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح؛ از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسى دارد .
عناصرموعظه
عناصر موعظه در نهج البلاغه مختلف و متنوع است: تقوا ، توکل ، صبر ،زهد ، پرهیز از دنیا پرستى ، تنعم و تجمل ، پرهیز از هواى نفس ،پرهیز از طول امل ، پرهیز از عصبیت ، پرهیز از ظلم و تبعیض ، ترغیب به احسان و محبت و دستگیرى از مظلومان و حمایت ضعفا ، ترغیب به استقامت و قوت و شجاعت ، ترغیب به وحدت و اتفاق و ترک اختلاف ، دعوت به عبرت از تاریخ ، دعوت به تفکر و تذکر و محاسبه و مراقبه ، یادآورى گذشت سریع عمر ، یادآورى مرگ و شداید سکرات و عوالم بعد از مرگ  ویادآورى اهوال قیامت از جمله عناصرى است که در مواعظ نهج البلاغه به آن هاتوجه شده است .
تقوا
تقوا در نهج البلاغه نیرویى روحانی و مصونیت بخش است که بر اثرتمرین هاى زیاد پدید می آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب ومقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر ، معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى رود .این حالت ، روح را نیرومند و شاداب مى کند و به آن مصونیت مى بخشد . امام علی (ع) دراین باره می فرماید: مَثَل تقوا مَثل مرکب هاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان دردست سوار است و آن مرکب ها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى برند (خطبه 16).
در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط ومالکیت نفس است ذکر شده است. درخطبه  112 نیز می فرماید: همانا تقوا در امروز دنیا براى انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر است  و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است.در خطبه 155 هم تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحکم تشبیه کرده اند که دشمن قادر نیست در آن نفوذ کند . در همه این ها توجه امام(ع) به جنبه روانى و معنوى تقوا معطوف است وآثارى که بر روح مى گذارد ؛ به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى واحساس تنفر از گناه و پلیدى در فرد به وجود می آورد . 
زهد و پارسایى
عنصر دیگر موعظه اى نهج البلاغه، « زهد» است .
شهید مطهری درکتاب سیری درنهج البلاغه می نویسد:در میان عناصر موعظه اى ، شاید عنصر « زهد» بعد از عنصر « تقوا» بیش از همه درنهج البلاغه تکرار شده باشد. زهد مرادف است با ترک دنیا . زهد یعنی بى میلى .البته نه بی میلی طبیعی بلکه بی میلی روحى یا عقلى یا قلبى به لذت های مادی؛ به این معنا که اشیایی که هدف میل ورغبت طبع است ، مقصود نباشد ، بلکه هدف و  کمال مطلوب، امورى باشد مافوق لذت ها وخواسته های نفسانى دنیوى. خواه آن امور ازخواسته ها وتمایلات نفسانى اخروى باشد یا اساسا از نوع لذت های نفسانى نباشد ،بلکه از نوع فضایل اخلاقى باشد از قبیل عزت ، شرافت ، کرامت ، آزادى یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد مانند ذکر خداوند ، محبت خداوند ،تقرب به ذات اقدس الهى .
پس زاهد کسى است که توجه اش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب وبالاترین خواسته ، عبور کرده و متوجه چیزهای دیگر شده است.امام علی (ع) درتعریف زهد در خطبه ٧٩  می فرماید: اى مردم ! زهد عبارت است از کوتاهى آرزو ، سپاسگزارى هنگام نعمت  و پارسایى در برابر نبایستنی ها .
زهد تنها بی تعلقی در برابر دنیا ومادیات نیست بلکه درعمل وزندگی نیزمتجلی می شود؛ زیرا زاهد در زندگى عملى خویش سادگى و قناعت را پیشه مى کند و از تنعم و تجمل و لذت گرایى می پرهیزد . زهد اسلامى در عین این که مستلزم انتخاب زندگى ساده و بى تکلف است و بر اساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذت گرایى است ،  در متن زندگى و دربطن روابط اجتماعى قرار دارد و عین جامعه گرایى است. منشی براى خوب از عهده مسئولیت ها بر آمدن است و از مسئولیت ها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مى گیرد.
خاستگاه زهد
چنین زهدی بر سه بینش استوار است :
١ - بهره گیری هاى مادى، تنها عامل تامین کننده سعادت وخوشبختی انسان نیست بلکه  یک سلسله ارزش هاى معنوى نیزمطرح است. ٢ - سرنوشت سعادت فرد ، از سعادت جامعه جدا نیست . ٣ - روح ، در عین نوعى اتحاد و یگانگى با بدن در مقابل بدن اصالت دارد وبه نوبه خود بلکه بیش از بدن نیازمند تغذیه و تهذیب و تقویت و تکمیل است .
ثمره درخت زهد ،علاوه برآزادگی و آزاد منشی ،ایثاروهمدردی با مردم به ویژه نیازمندان ومستمندان است.این گونه است که امام علی (ع) به عنوان سرسلسله زاهدان ، خطاب به دنیا می فرماید : غُرّی غیری؛دیگری را فریب بده . یا درنامه خود به عثمان بن حنیف به دنیا خطاب می کند که:  دور شو از من ، افسارت را بر دوشت انداخته ام ، از چنگال هاى درنده تو خود را رهانیده ام و از دام هاى تو جسته ام . دور شو ، به خدا سوگند که رام تو و ذلیل تو نخواهم شد که هر جا بخواهى مرا به خوارى به دنبال خود بکشى ، مهار خود را به دست تو نخواهم داد.آرى ، زهد ازمنظرامام على(ع) شورشى است ضد زبونى در برابر لذت ها و طغیانى است علیه عجز و ضعف در برابر حاکمیت میل ها و عصیان و سرپیچى است ضد بندگى دنیا و نعمت هاى آن.
اخلاق کارگزاران
الف:دوری از اخلاق قدرت مداران
بخشی ازموعظه ها ورفتارهای اخلاقی نهج البلاغه خطاب به کارگزاران نظام اسلامی بیان شده است .موقعیت کارگزاران درجامعه سبب شده تا آن حضرت به عنوان پدرمعنوی امت ، درباره منش ورفتارکارگزاران حساسیت داشته باشند وخطابه ها ونامه های متعددی خطاب به آنان صادرکنند. یکی ازاین موعظه ها دوری ازگرفتارشدن در آسیب های قدرت است .امام علی(ع) درنامه معروف خود به مالک اشتر می فرمایند:
« و اگر قدرتى که از آن برخوردارى، نخوتى در تو پدید آورد و خود را بزرگ شمردى، بزرگىِ حکومتِ پروردگار را که برتر از تواست بنگر که چیست و قدرتى را که بر تو دارد و تو را بر خود، آن قدرت نیست، که چنین نگریستن، سرکشى تو را مى‏خواباند و تندى تو را فرو مى‏نشاند و عقلِ از دست رفته‏ات را به تو باز مى‏گرداند.» ( نهج البلاغه ، نامه 53)
ب:ساده زیستی
دیگرتوصیه امام علی(ع) به حاکمان ،ساده زیستی است . پیشواى پارسایان، على (ع) چنین سلوکى را براى زمامداران واجب و ضرورى معرفى می کنند و می فرمایند:
 «خداى متعال بر پیشوایان دادگر واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى، تنگدست را پریشان و نگران نسازد.» (نهج البلاغه ، کلام 209)
 فلسفه سلوک ساده‏زیستانه، آزادى از اشرافیت براى خدمت و همراهى و همدردى با مردم ناتوان و درک ملموس زندگى آنان است، در راستای تلاش براى برپا کردن عدالت و رفاه براى آنان و بازداشتن توانگران از سرکشى و طغیان است. پیشواى موحّدان، على (ع) در این باره چنین می فرمایند:
«همانا خداوند مرا پیشواى خلقش قرار داده و بر من واجب کرده است که درباره خودم  (سلوک شخصى‏ام ) و خوراک و نوشاک و پوشاکم مانند مردم ناتوان عمل کنم، تا این‏که ناتوان به سیره فقیرانه من تأسی کند و توانگر به وسیله ثروتش سرکشى و طغیان نکند.»    (کافی ، ج 1 ، ص 410). امیرمؤمنان على (ع) این سلوک ساده‏زیستانه را پاس مى‏داشتند و با تمام توان در جهت برپایى عدالت و رفاه براى مردمان حرکت می کردند.
ج:مردم داری
 سلوک مردم دارانه از لوازم انفکاک‏ناپذیر حکومت علوی است؛ زیرا پاس داشتن حرمت و حقوق مردمان و حفظ کرامت و عزّت ایشان و رفق و مدارا با آنان و پرهیز از فاصله گرفتن و امتیازخواهى، از مبانى حکومتِ خِرَدمندانه آن حضرت است. امیرمؤمنان على (ع) بر سلوک مردم دارانه تأکیدى شگفت داشت و اجازه نمى‏داد که کارگزاران حکومت او از این سلوک فاصله گیرند و به سلوکى ملوکانه نزدیک شوند. آن حضرت خوش رفتارى با مردمان و فروتنى در برابر آنان و خدمتگزار بودن زمامداران و کارگزاران را حقّ مردمان بر مسئولان حکومت مى‏دانست، نه لطف و مرحمتى از سر منّت به ایشان. امام على (ع) در نامه‏اى به فرماندهان سپاه  و مدیران ارشد می نویسند:
 « بر والى است که اگر به زیادتى رسید یا نعمتى مخصوص وى گردید، موجب دگرگونى او نشود و آن‏چه خداوند از نعمت خویش نصیب اش کرده بر نزدیکى وى به بندگان خدا و مهربانى او به برادرانش بیفزاید.» ( نهج البلاغه ، نامه 50)
پرهیزاز زیّ ملوکانه
پیشواى آزادگان على (ع)  درراستای مردم داری ، پرهیز از تشریفات و مناسبات ملوکانه را از امور مهم در سلوک اجتماعى زمامداران و کارگزاران بر مى‏شمردند و خود به شدّت از آن اجتناب مى‏کردند.هنگامى که امام (ع) براى پیکار با قاسطین عازم صفّین بود، به شهر  اَنْبار  رسید. دهقانان آن سرزمین به استقبال على (ع) آمدند و بدین منظور پیاده شدند و در رکاب آن حضرت شروع به دویدن کردند. امام (ع) پرسیدند: از این کار که پیاده شده‏اید و مى‏دوید چه قصدى دارید ؟ گفتند:  این کار رسم و خوى ماست و بدین وسیله امیران خود را بزرگ مى‏داریم و بدیشان احترام مى‏گذاریم. امام (ع) آنان را ازاین کاربازداشتند وفرمودند:
«به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند و شما در دنیای تان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرت تان بدبخت مى‏شوید. و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش در امان است.» ( نهج البلاغه ، حکمت 37)
حال اگرمی خواهیم زندگی وحکومت علوی را الگوی خود قراردهیم ومعنای شیعه بودن را درمنش ورفتارونگرش خود متجلی کنیم ،باید بیش ازپیش به نهج البلاغه وموعظه ها وحکمت های امام علی (ع) گوش جان بسپاریم وجان را ازشراب طهورنهج البلاغه سیراب کنیم. ان شاءا...



منبع:خراسان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین