حضرت آیت الله موحدی کرمانی را از دورانی که دبیرستانی بودم میشناختم ولی از ایشان خوشم نمی آمد, چون به من گفته بودند زندگی اشرافی داره...
حضرت آیت الله موحدی کرمانی را از دورانی که دبیرستانی بودم میشناختم ولی از ایشان خوشم نمی آمد, چون به من گفته بودند زندگی اشرافی داره و چنین و چنان, این تفکر تا پنج سال پیش با من بود, البته نه اینکه بی ادبی کنم نه ولی خوشم نمی آمد.
دست برقضا با پسر شهید اندرزگو قسمت شد رفتیم منزل ایشان وقتی وارد شدیم منتظر مبل آنچنانی بودم و فرش های ابریشم... ولی هرچی چشمم چرخید سادگی دیدم و دین و ایمان...
به خودم جرات دادم گفتم حاج آقا میشه خواهش کنم حلالم کنی؟
نگاه کرد گفت چطور؟
گفتم راستش من فکر میکردم زندگی أعیانی دارید و منزلتان استخر دارد و غیره...
خندید گفت مشکلی نیست...
از آن روز تا همین چند ماه پیش سعادت داشتم نماز صبح را پشت سر ایشان بخوانم. ولی این سعادت چند ماهی است از من گرفته شده چون ایشان به محل دیگری نقل مکان کرده اند .خلاصه خیلی عارف بزرگواری هستند که هرچه بگویم کم است
خدا سعادتو نصیبت کنه