کد خبر: ۳۵۱۸
تاریخ انتشار:

مادر بيمار در آرزوى سرپناه

خميرگل هاى دست سازم در حالى آهسته رنگ مى گيرند كه انگشتان نحيف و نيمه جان دست هايم ديگر رمقى براى ساختن گل هاى بعدى ندارند ‎/ گلبرگ هاى كاغذى و خميرى در حالى در گلدان هاى سفالى جا مى گيرند كه پاهايم ديگر رمق نشستن درحصارسخت صندلى چرخدار را ندارند. زانوهاى بى جانم از شدت درد به سختى مى لرزد و درد در لرزش صدايم شكاف برمى دارد.
يك پله ، دو پله ، سه پله ‎/‎/.تا پله شانزدهم بيا ‎/ لحظه اى توقف كن. اين اتاق سه در سه كه مى بينى همه خانه من و دختر و پسر خردسالم است. راستى گلبرگ هاى گلدانم را نگاه كن ؛همه كاغذى اند! از آرزوهايم نپرس كه آرزويى نيست .هرچه مى بينى حسرت است و بس ‎/ اى كاش هايم را درميان ۶۲ تكه پلاتين نصب شده در جسم نحيفم دفن كرده ام، شايد از بدو تولد اما نه ! گاه آرزوهايم را روى تكه هاى اين گل هاى كاغذى مى نويسم. راستى من نمى روم اين شب هاى حزن انگيزند كه باد را با خود مى آورند ‎/ باد كه مى آيد گل هاى كاغذى را با خود مى برد و بچه ها صدا مى زنند: «مامان، مامان گل ها را باد برد .»وقتى دوباره نگاهم مى كنند مطمئن مى شوند كه پاى رفتن ندارم ‎/ نگاه كودكانم به اندازه وسعت تمام درد هايم معصوم و پر صداست ‎/ طفل معصوم ها با تمام كودكى فهميده اند ضايعه نخاعى فلج يعنى چه. ريه پوسيده ام تاب هواى نمناك اتاق زير زمين اجاره اى را ندارد ‎/ سرفه هاى خشك و مداومم، خواب شبانه بچه ها را ربوده. كاش مى شد درگوشه اين اتاقك متروك گم مى شدم. دلم مى خواهد چرخ هاى صندلى ام را بازكنم و چرخ بخورم تا آسمان. صداى اذان كه مى آيد به يكباره يادم مى رود تمام تنم پر از تاول و زخم است. يادم مى رود پيوند پوست هم چاره ساز زخم هايم نشده ! پوست بى حسم ، بدن كم خونم ،كليه هاى عفونى و دردهاى پى در پى معده ام از خيلى وقت پيش لبخند را از لب هاى من و فرزندانم ربوده است ‎/ اما گل هاى كاغذى را هر روز با لبخند درست مى كنم. آخركودكانم به همين گل هاى كاغذى و خميرى دست هاى ناتوانم دل خوش اند. روزهايمان همه با اندوه مى گذرد. وقتى به اجاره آخر ماه همين اتاقك كه مى انديشم افكارم چنگ مى خورد ‎/ آه ! اى كاش سايه پدر بر سر بچه هاى من هم بود ‎/ اى كاش خانه ما اين قدر پله نداشت ‎/ اى كاش از بدو تولد نشان بى نشانى را بر روزهايم حك نكرده بودند ‎/ اى كاش خانه اى داشتم .اى كاش هيچ وقت ماه به آخر نمى رسيد. اما افسوس كه اى كاش هايم بى جواب مى ماند، مثل هميشه ! روزها با گل هاى كاغذى درد دل مى گويم ‎/ سال هاست كه اى كاش هايم رنگ پريده اند. خيلى وقت است كه دلم مى خواهد به جاى گل هاى كاغذى، باغچه اى كوچك و حقيقى داشته باشم. باغچه اى كه هيچ گاه گل هايش پژمرده نشوند. بچه ها روز به روز بزرگتر مى شوند. با بزرگ شدن آنها غصه هاى من هم بزرگتر و عميق تر مى شوند. آرزوهايشان ديگر در اين اتاقك اجاره اى جا نمى گيرد ‎/ اما اى كاش چاله، چوله هاى زندگى همين ها بود كه گفتم. به حياط كوچك اين خانه خوب نگاه كن. حمام و دستشويى براى جسم خسته ام شبيه بناهاى وحشتناكى است كه شايد تو تنها در كابوس هايت ديده باشى. شب هايى كه تو كابوس مى بينى، از جا مى پرى و لحظاتى بعد همه چيز تمام مى شود ‎/ كابوس هاى من اما تمامى ندارد. چرا كه در لحظه لحظه هاى بيدارى هم كابوس مى بينم. زمستان ها كه به حمام مى روم تا ساعت ها سرما را در تك تك سلول هاى تن رنجورم حس مى كنم ‎/ اى كاش مى شد خانه اى كاغذى بسازم ‎/ دلم مى خواست با سوزن و قيچى خياطى ام سرپناهى براى بچه ها درست كنم ‎/ اما باز هم افسوس كه نمى شود.‎/‎/ اغلب شب ها سر سجاده نماز دعا مى كنم، اى كاش هيچ گاه ماه به آخر نرسد ‎/ قبض هاى آب وبرق و ‎/‎/‎/ كه مى آيد رنگ از چهره ام مى رود ‎/ هميشه با خود مى گويم شايد قسمت ما هم اين بوده ‎/ اما به بچه ها كه نگاه مى كنم دلم مى گيرد. .حجم درد آلود پر اضطراب روزهاى نيامده روى دلم ورم مى كند ‎/ مى دانم ديگر پاهايم برنمى گردد ‎/ 22 جراحى ناموفق روى جسم خسته ام به من هشدار مى دهد كه اميد چندانى به زنده ماندنم نيست ‎/ اما هنوز گل هاى كاغذى مى سازم. نان بخور و نميرگلسازى ، خياطى ، مربا پزى و ‎/‎/‎/ ديگر به خرج دارو و درمانم هم نمى رسد ‎/ هر ماه از بهزيستى پول اندكى مى گيريم اما اين پول به خريد كاغذ گل ها هم نمى رسد، چه برسد به گردش چرخ سنگين اين زندگى .با اين حال هميشه شكر خدا را به جا مى آوريم.من و بچه ها وقتى چشم هاى هميشه خيسمان را روى هم مى گذاريم بالش هاى پوسيده مان «به اشك هاى پنهانى عادت دارند ‎/ عادتى بس دشوار سفره مان پر از حسرت و دل تنگى هاست.
با اين حال صبر پيشه كرده ايم ‎/ صبر!كاش بدانى چقدر دلم مى خواهد با همين صندلى چرخ بخورم. چرخ ‎/‎/.چرخ ‎/‎/.چرخ ! تا سر سجاده هاى پاك دعا ‎/ سفره هاى سحر و افطار همسايه ها كه باز مى شود چشم هايمان را مى بنديم و خواب هاى خوب مى بينيم. من مى خندم ، بچه ها هم مى خندند، گل هاى كاغذى هم ! خودم را مى بينم كه ايستاده ام. بدون اين صندلى چرخدار ‎/ دعا مى خوانم صداى اذان ذهن پريشانم را آرام مى كند ‎/ شايد دستى مهربان پيدا شود ‎/ شايد خواب هايم تعبيرشود ‎/ نگاه كن ! من هنوز هم معتقدم صدايم به آسمان مى رسد. رنج هايم را نوشتم روى اين گل كاغذى ‎/ منتظر بودم رمضان بيايد و نامه اى براى گروه جويندگان عاطفه روزنامه «ايران» بفرستم. مى دانم در ماه شهادت پدر و همدم بى پناهان امير مؤمنان على (ع)، دست هاى مهربان و پرسخاوت نيكوكاران دل هاى غمزده من و دو فرزند خردسالم را شاد مى كنند. راستى زمستان ديگرى در راه است. گل هاى كاغذى ام را مى خرى
هموطنان عزيز مى توانند كمك هاى نقدى خود را به حساب «سيبا» شماره ۰۳۰۲۲۰۱۷۵۳۰۰۵ نزد بانك ملى - قابل ارسال از سراسر كشور ـ به حساب نامبرده واريز كنند. گروه جويندگان عاطفه نيز با تلفن ۸۸۷۶۱۶۲۱ آماده پاسخگويى به نيكوكاران عزيز است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین