همايش بزرگداشت 5245 شهيد از ارتش خراسان در كنار مضجع نوراني حضرت ثامنالحجج ـ بضعة الرسول(ع) به همت متعهدانه عقيدتي ـ سياسي يگانهاي ارتش خراسان و فرماندهي ارتش برگزار شد.
حجتالاسلام و المسلمين عباسعلي عليزاده، معاون قوه قضاييه در يادداشتي به اين همايش كه برخي مسولان و خانواده شهدا و جمعي از همرزمان شهدا در ارتش حضور داشتند، اورده است: با خود گفتم، بايد سفط جواهر را بگشايم تا نظاره كنم صنع ربوي را كه فرمود:
... الصورة الانسانيه اكبر حجج الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه بيده ...
... و هي الجسر الممدود بين الجنة و النار...
ولي مفتاح را نيافتم، از باب تناسب حكم و موضوع اين جوشن حصين را بايد با مفاتيح ايمان و هجرت و جهاد في سبي الله گشود كه باريتعالي فرموده.
... الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و انفسهم اعظم درجة عندلله و اولئك هم الفائزون...
پس از مشاهده شجره طيبه ايمان و انكشاف شمس حقيقت، پير خرابات را گفتم اين سرخپوشان از كدام چشمه آب نوشيدند كه چنين «دم» از وجدشان چكيده و فضا را با لون احمر متلألأ و عطرآگين نمودهاند، گفت: ... اذا تجلي الله بشيئي خضع له؛ اين همان وصفي است كه پس از تزكيه به انسان هبه شده و در بحر عميق ولججّي ... «اعبدالله كأنك تراه» غوطهور مينماياند.
گفتم: فهم قاصر را توان صعود به قله رفيع ... و سقاهم ربهم شرابا طهورا ... نيست زدني بيانا
گفت: خداوند سبحان فرموده:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم
من كه در وادي تحير سرگشته و نالان بودم، گفتم: اي پير صومعه وعاء اناء قلب را ظرفيتي دادهاند كه «او» جل و علا فرموده ... و انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها ... .
عنايتي، تا از اين جسر باريك و خطير عبور نموده و مقام «اسني» كه اين جان از كف دادگان به آن رسيده و جرعه نوش از سبوي ... عند ربهم يرزقون ... شدهاند قطرهاي نوشم.
معلم كبير فرمود: ترا سلّمي واثق و عزمي راسخ و توفيق من الله بايد تا به سوي كمال صعود نموده و در بحر عرفان پس از غسل تزكيه در كوره ديانت، رياضت، عرفان جان را صيقل دهي تا جميع لكهها و تيرهرنگها بسوزد. آنگاه عين اليقين و حق اليقين را واجد شده و خواهي ديد كه 5245 شهيد چگونه متنعم به انعم الهي كه اعظم آنها ... و رضوان من الله اكبر ذالك هو الفوز العظيم ... است شدهاند.
حايز اين مقام، فاني در «او» شده اگر بر خوان گسترده ... عند ربهم يرزقون ... جلوس نموده، بدان جهت است كه صدرنشين آن عقل كل و انبيا و اوصيا هستند و اگر نه انساني كه مكتوب خداست به حكم «انا لله و انا اليه راجعون»، چند صباحي از او جدا شده و در مسير برگشت به جايگاه ابدي چنان براي او جانبازي و فداكاري نموده كه «او» شده و اين يعني همه هستي؛ يعني الي الابد ابدي شدن است.
در اين فضاي مقدس در جنب مرقد و مضجع نوراني حضرت بضعة الرسول(ص) چه توفيقي و چه سعادتي؟ اين هم روح القدس كه ساغر به دست از سبوي مملو از نهر رضوان، ساقي درد نوشان عهد «الست» شده و اين شهدا با قهقهه مستانهشان به فرزندان عزيز و خانواده محترمشان و به همرزمان همسنگرشان و به همه انسانهاي عالم پيام ميدهند كه؛
ادامهدهنده را همان و پيرو پير جماران(ره) و خلف صاحلش حضرت مقام معظم رهبري ـ دامت بركاته ـ كه پرچم سرخ حسيني را به دست گرفته باشيد تا به ما بپيونديد.
در اين هنگام به بابي كه بر قبله آن مسطور بود به طرف «سدرة المنتهي» رسيده، معتصما به حبلالمتين ... قصد ورود داشتم. گفته شد ... فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي ... خلع نعلين خواسته شد نفهميدم يعني چه؟ چرا كه به زعم خودم فاقد نعلين بودم. دست نياز به درگاه بينياز عالم دراز كرده و ملتمسانه در حالي كه از چشمهسار وجودم سيل عظيمي روان بود، به حكم ... ادعوني استجب لكم ... گفتم؛
... الهي ارني الشياء كما هي ...
در پاسخ صدايي با لحن داودي شنيدم كه گفت: ... الا من اتي الله بقلب سليم ... كه نتيجه؛ ... و من يؤمن بالله يهد قلبه ... است آنهايي كه شامل:
«و لا تقولو لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون» و بلكه نه تنها «و لا تقولو» كه مشتر يخون شهدا تأكيد ميكند.
«و لا تحسبن الذين قتلو في سبي الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون».
شدند... وقتي به خود آمدم، من بودم، قلم، قرطاس، شاهد مخمور، سراج، شمع، مقام كذايي.
ما يسطرون را نظاره كردم، آري، شمع گريست، قرطاس در هم پيچيد، شاهد مخمور رقصكنان، قلم به لرزه افتاد، او را بوسيده و گفت: با من غمزده تكلمي! مسطور شد؛
«اطفي السراج فقد طلع الصبح»
والسلام