کد خبر: ۳۴۸۴۸۳
تاریخ انتشار:
امیرعلی نبویان مجری برنامه «رادیو هفت»:

جنون تجربه کردن دارم/بازیگر خوبی نمی‌شوم

امیر علی نبویان گفت:من آدم ریسک‌پذیری هستم. زخم‌های روی دست من را نگاه کنید ،کسی که برای اولین بار در پیست، سوار موتور می‌شود نباید بیشتر از 100 کیلومتر در ساعت سرعت داشته باشد ولی من داشتم و این بلا سرم آمد! شاید این یک جور جنون باشد اما من جنون تجربه کردن خودم را دوست دارم.
گروه فرهنگ و هنر: چند سال پیش در شبکه آموزش برنامه‌ای روی آنتن رفت که ماهیتی رادیویی داشت. برنامه «رادیو هفت» در کنار هنرمندان معروفی که برای متن خوانی به برنامه دعوت می‌کرد جوانی با استعداد را هم معرفی کرد که با قصه‌هایش در دل مردم جا پیدا کرد. امیرعلی نبویان که قصه‌هایش با اسم «امیرعلی» هفته‌ای یک‌بار خوانده می‌شد توانست با متن خوانی متفاوتش مورد استقبال قرار بگیرد تا جایی که این قصه‌ها به صورت کتاب منتشر شدند.



 چندی نگذشت که مردم او را در قامت مجری برنامه«رادیو هفت» دیدند و توانست با تمام آزمون و خطاهای اجرای زنده در قالب یک مجری نیز موفق ظاهر شود. از او چند اجرای دیگر نیز در شبکه تازه تاسیس نسیم دیدیم.

در روزهای ابتدایی سال با شهرتی که از قصه‌خوانی در «رادیو هفت» به دست آورده بود در کنار ستاره‌های مسابقه «لباهنگ» قرار گرفت و توانست نفر اول این مسابقه مردمی شود. به این بهانه مصاحبه‌ای را با این جوان خوش آتیه ترتیب داده ایم تا از او درباره گذشته و شروع فعالیت حرفه‌ای‌اش در تلویزیون بپرسد که در ادامه جواب‌های متفاوت او را به سوال‌هایمان خواهید خواند.


شما سال‌هاست که کار می‌کنید اما ناگهان به واسطه یک اتفاق بی‌ربط به مسیر حرفه‌ای‌تان یعنی«لباهنگ» محبوب و معروف شدید! به نظر شما این روند درست بوده یا در این سال‌ها پروسه اشتباهی را طی کرده‌اید؟

من می‌توانستم از همان ابتدا این اتفاق را به‌وجود بیاورم اما شکل انتخابم فرق داشت. پیش از این قرار بود در فیلمی بازی کنم که مسلما دیده می‌شد کما این‌که این اتفاق هم برایش افتاد و دیده شد اما من در نهایت از بازی در آن امتناع کردم. چند نفر در زندگی‌ام دارم که مشاوره‌های مهمی به من می‌دهند و آن‌ها من را از این کار منع کردند و همین شد که تا به امروز چراغ خاموش کارم را انجام دادم. هدفم این است که مخاطبم را خودم انتخاب کنم. این اتفاق در «رادیو هفت» و برنامه «صدبرگ» به طور مشخص افتاد. این دوبرنامه مخاطبش را خودش انتخاب کرد و سراغ جامعه‌ای رفت که می‌دانست چه برنامه‌هایی را می‌پسندد و آن‌ها را جذب خودش کرد و به همین خاطر هم مورد استقبال قرار گرفت. البته در این میان کارهایی هم داشتم که طیف گسترده‌تری از مخاطبان را در برمی‌گرفت مثل برنامه«مزه ایرانی». با وجود همه این‌ها باید بگویم از شکل بی‌ربط بودنش با حرفه کاری‌ام ناراحت نیستم و از این اتفاق خوشحال هم هستم.

زمان زیادی است که در حوزه‌های مختلف کار می‌کنید و به نظر می‌رسد این دیده‌شدن باید کمی زودتر ‌اتفاق می‌افتاد؟

من از زیاد دیده شدن می‌ترسم! پیشنهادهای زیادی از برنامه‌های روتین در شبکه‌های مختلف داشتم که پول خوبی هم داشت اما برای من جذابیتی نداشت. این روند را دنبال خواهم کرد و همان‌طور که ناگهانی من را در «لباهنگ» دیدید احتمالا من را دوباره ناگهانی در جایی دیگر ‌خواهید دید چون تمام تلاشم را همیشه کردم که کاری کنم مردم از من خسته نشوند.

معمولا افراد پروسه‌ای را طی می‌کنند تا به جایگاهی برسند که هم امنیت مالی داشته باشد و هم محبوب شوند شما اما می‌گویید که از این اتفاق می‌ترسید، چرا؟!

من از تکراری شدن می‌ترسم و مطمئن باشید همان افرادی هم که مدام در نگاه مردم هستند از تکرار می‌ترسند اما نمی‌توانند مقابل خودشان بایستند و منافع دیگرشان به حرفه‌ای‌گری‌شان می‌چربد! دنیا، دنیای معامله است، تو هر پدیده‌ای را روی نمودار هزینه و فایده می‌بری تا بسنجی که می‌ارزد یا نه، باید برای به دست آوردن هرچیزی بهایی را بپردازی و باید دید آن کار نسبت به بهایی که می‌پردازی فایده دارد یا ندارد. کسانی که از زیاد دیده‌شدن نمی‌ترسند احتمالا روی نمودار خودشان به نتیجه رسیده‌اند که بها بپردازند اما من نرسیدم گرچه می‌دانم روزی باید خودم را متقاعد کنم که دیده‌شدن به این بها می‌ارزد اما هنوز دارم مقاومت می‌کنم.

شما کاراکتر گوشه‌گیری دارید؟

نه، به هیچ عنوان. حرف من این است که با آدم‌هایی که هرشبکه می‌زنی هستند و در هر برنامه و سریالی موافق نیستم و نمی‌خواهم جزو آن دسته باشم. در حقیقت من کنترل شده پیش می‌روم که سقف حضورم به حد نرمالی برسد. این را نمی‌فهمم که چطور یک بازیگری به خودش اجازه می‌دهد در سال هشت فیلم بازی کند؟! مخاطب باید بازیگر را در یک نقش باور کند، وقتی این اتفاق به دفعات می‌افتد دیگر نقش‌ها برای مخاطب باورپذیر نیست.

فکر می‌کنم این افراد درک درستی از توانایی‌های خود ندارند.

این هم می‌تواند باشد. درباره خودم باید این را بگویم که من این را خوب می‌دانم که بازیگر خوبی نمی‌شوم زیرا در بازیگری آدم تنبلی هستم. برای این‌که از پس یک نقش بربیایی باید زحمت زیادی بکشی و من حاضر نیستم زیاد برای بازیگری زحمت بکشم. ظرفیت خودم را می‌شناسم، تا جایی که خدا بخواهد و مردم لطفشان را از من نگیرند می‌خواهم فقط به یک شمایل دوست داشتنی تبدیل شوم.

ولی من مصاحبه‌ای از شما خواندم که گفته بودید من از بچگی عاشق بازیگری بودم و کلاس‌های بازیگری می‌رفتم.

من تکذیب می‌کنم، این مصاحبه من نیست. کلاس‌های بازیگری مربوط به کودکی نیست مربوط به سال 88 است. من از کودکی به هرشغلی فکر می‌کردم جز بازیگری. از قاچاقچی تا....

پلیس شدن؟

نه همیشه به ضدقهرمان‌ها فکر می‌کنم.(می خندد)

شما تقریبا در همه حیطه‌ها دستی بر آتش داشتید ،این روحیه از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

من آدم ریسک‌پذیری هستم. زخم‌های روی دست من را نگاه کنید ،کسی که برای اولین بار در پیست، سوار موتور می‌شود نباید بیشتر از 100 کیلومتر در ساعت سرعت داشته باشد ولی من داشتم و این بلا سرم آمد! شاید این یک جور جنون باشد اما من جنون تجربه کردن خودم را دوست دارم. در راستای سوالتان هم باید بگویم که من اجرا را بازی می‌کنم. من بازیگری و اجرا را مستقل از هم نمی‌دانم اما نوشتن مادر همه این‌ها است؛ وقتی تو می‌نویسی یعنی چیزی را خلق کردی که بعدها اجرا می‌شود و من این اتفاق را قبل از اجرا یا برنامه «لباهنگ» هم انجام می‌دادم یعنی شخصیت‌پردازی می‌کنم و این‌ها را از نوشتن یاد گرفتم.

در کدام یکی از این تجربه‌ها خودتان را حرفه‌ای‌‌تر می‌دانید؟

به نظر من این‌ها بی‌ربط به هم نیستند اما قبول دارم که به مرور زمان باید تکلیف خودت را روشن کنی نه به دلیل جنبه‌های تکنیکال بلکه به این دلیل بعدها در مجامع مختلف تو را با آن عنوان صدا می‌کنند و تو با آن عنوان پذیرفته می‌شوی. به طور مثال اگر بگویند امیرعلی مجری است دیگر کسی پیشنهاد بازی نمی‌دهد یا کمتر این اتفاق می‌افتد. ببینید در کل فکر می‌کنم که نویسندگی را خیلی دوست دارم و در کنارش بدم نمی‌آید تجربه‌های دیگر هم داشته باشم.

گفتید من مخاطبان خودم را انتخاب می‌کنم و مخاطبان «رادیو هفت» مخاطبان روشنفکر و چند طبقه بالاتر از عوام هستند، می‌خواهم بدانم خودتان هم اگر بیننده بودید مخاطب این برنامه می‌شدید؟

اگر در برنامه «رادیو هفت» هیچ کاری نمی‌کردم هم مخاطب آن برنامه می‌شدم چون به نظرم این برنامه جذاب است.

یعنی اگر برنامه‌سازی را هم تجربه کنید خروجی‌اش شبیه «رادیو هفت» و برنامه‌های اینچنینی خواهد بود؟ اگر برنامه بسازید در چه قالبی کار خواهید کرد؟

در حال حاضر در اتاق فکر یک‌سری از برنامه‌ها حضور دارم و تجربه کسب می‌کنم و معتقدم که تمام عمر هر آدمی به آموختن می‌گذرد. در حال حاضر ایده‌ای برای برنامه‌سازی ندارم، این اتفاقاتی است که وقتی در دل کار قرار گرفتی برای تو به وجود می‌آید. این بخشی از «درید‌گی» شغل ماست که باید به دل کار بزنیم تا متوجه شویم که برای این کار ساخته شده‌ایم یا نه. من می‌توانم بازیگر باشم و شاید هم مخاطب خوشش بیاید اما تصور من از بازیگری چیزهایی که در حال حاضر اتفاق می‌افتد، نیست.

سال گذشته سریالی از شما پخش شد به اسم «نوشدارو» ، این سریال با ضعف‌های فراوانی روی آنتن رفت و در عین این‌که مخاطبانی را به خود جذب کرد اما جزو کارهایی بود زیاد به چشم نیامد و با توجه به حرف هایی که زدید احتمال می‌دهم در حال حاضر از بازی در آن سریال پشیمان هستید؟

نه پشیمان نیستم. دقیقا مثل همین موتورسواری برای من بود. این اتفاق‌ها برای من دانشگاه است و من در معرض آن قرار می‌گیرم تا چیزهای زیادی یاد بگیرم، برای من یک بخشی از دل کار خروجی آن را شکل می‌دهد.

قبول کنید وقتی خروجی کار ضعیف است نمی‌توان از آن گروه چیز زیادی یاد گرفت؟

در حال حاضر چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ من در طول این سال‌ها این تجربه را یاد گرفتم که وقتی در مقابل یک بازیگر قرار می‌گیرم پارتنر باهوشم را چطور شناسایی کنم. مثلا وقتی بازیگری سر صحنه می‌آید و پایش به سیم و کابل‌ها گیر می‌کند یعنی این‌که تو با آن بازیگر به مشکل می‌خوری. این نکات ریزی است که تو در هرکاری یاد می‌گیری و به خروجی آن ربطی ندارد. اگر اهل اکتساب باشی این‌ها را دریافت می‌کنی. من یاد گرفتم که در حین کار کردن حواسم به خیلی چیزها باشد چون این‌ها چیزهایی است که در هیچ کلاسی نمی‌توانم یاد بگیرم یا درکتابی بخوانم فقط به تجربه به دست می‌آید. هیچ دکتری با کتاب جراح نشده است ما دکترهایی داریم که به جبهه رفتند و با قرار گرفتن در شرایط سخت و حضور در بیمارستان‌های صحرایی به معنای واقعی دکتر شدند. در سریال «نوشدارو» هم من گریم سنگینی داشتم و در بدترین شرایط آب و هوایی و در طولانی‌ترین زمان ممکن کار کردم. این کار 9 ماه طول کشید و با سفرهای متعددی همراه بود. برای همین است که می‌گویم این کار من را آب‌دیده کرد و چیزهای زیادی یادم داد. من تازه در شروع این ماجرایی هستم که باید چیزهای زیادی از آن یاد بگیرم.

شما چند سالتان است ؟

36 سال.

به نظر من شما باید زودتر از این‌ها کار پررنگ‌تری ارائه می‌دادید؟ چرا این اتفاق نیفتاد؟

این موضوع من نیست این مشکل هر نوجوان و جوان ایرانی است. قصه این‌جاست که مسیر ناگزیری را باید طی کنیم. از ابتدایی به راهنمایی و بعد دبیرستان و بعد از این مراحل باید کنکور بدهیم تا قبول شویم و بعد به دانشگاه برویم. این اتفاق در سن 18 سالگی برای فرد می‌افتد. سوال من این است که در این سن ما چقدر عمر کردیم که بخواهیم بدانیم به چه چیزی علاقه‌مند هستیم؟ تعارف که نداریم کنکور می‌دهی و رتبه‌ات هر چقدر شد رشته‌ای را که بتوانی انتخاب می‌کنی. علاقه‌مندی‌هایی که از کودکی با تو همراه است می‌تواند غلط باشد زیرا بر اساس تجربه نیست. من کنکور سراسری شرکت کردم و رشته برق خواندم چون خانواده و اطرافیان می‌گفتند این رشته عالی است اما بعد از آن متوجه شدم که به برق علاقه‌ای ندارم نتیجه این شد که در دانشگاه دغدغه درس نداشتم و فوتبال بازی کردم، با دوستانم کنسرت می‌گذاشتم، تئاتر بازی کردم و بعد مدرک گرفتم و از دانشگاه بیرون آمدم. بعد از آن هم انواع و اقسام شغل‌هایی که فکرش را می‌توان کرد کار کردم. در پایین‌ترین سطح ممکن یک کارخانه که متعلق به دوست پدرم بود کارگری کردم تا هرچیزی که شما فکرش را بکنید.

جنون تجربه کردن دارم

به خاطر مسائل مالی این تجربه‌ها را داشتید یا تفنن؟

فقط برای تجربه بود. برای این‌که به خودم بفهمانم من از کار کردن نمی‌ترسم. من همه جور کاری را تجربه کردم فقط خلاف نکردم.(می‌خندد) کارهای سنگین یدی انجام می‌دادم.

مثل؟

یک وسیله سنگین را به کمک جرثقیل و هفت نفر دیگر بلند می‌کردیم. علاوه بر آن من در دو یا سه کارخانه دیگر هم کارگری کردم فقط نگفتم که مهندس برق هستم و باید یک شغل خوب به من بدهید.

این تجربه‌ها چقدر به نوشتن و اجرای شما کمک کرد؟

بسیار زیاد. نوشتن طوری نیست که تو بدون تجربه در گوشه‌ای بنشینی و بنویسی یا بی‌خبر از جامعه‌ات اجرا کنی. تو باید زندگی کنی،مردم را بشناسی و دغدغه‌های مردم را بفهمی. این مردم، خود ما هستیم. قرار نیست کسی از مریخ بیاید و راجع به کار تو نظر بدهد بنابراین تو باید این مردم را خیلی خوب بشناسی.

پس با این تفاسیر فیلمنامه‌نویس خوبی هم می‌توانید بشوید؟

برنامه هایی برایش دارم اما هنوز معلوم نیست.

دوست دارید این اتفاق در سینما بیفتد یا تلویزیون؟

زیاد مهم نیست، هرکدام که پیش بیاید.

بعد از «خندوانه» به یک‌باره با حجم زیادی از محبوبیت مواجه شدید و حالا نگاه‌های زیادی به سمت شماست. در زمان حاضر نکته‌ای که وجود دارد این است که با وجود فضای مجازی کنار آمدن با محبوبیت و شهرت بسیار سخت شده و افراد به خودشان اجازه می‌دهند هر سوالی از هنرمند مورد علاقه‌شان بپرسند یا هر حرفی را بزنند. شما چطور با این فضا کنار می‌آیید؟

برای من تعداد واکنش‌های مثبت بسیار بیشتر از واکنش‌های منفی است. من اسم کسانی که در فضای مجازی توهین و فحاشی می‌کنند را مریض نمی‌گذارم، همان‌طور که اسم این فضا را فضای مجازی نمی‌گذارم. این فضا کاملا حقیقی است. فقط آدم‌ها پشت یک PROFILE PICTORE می‌توانند مخفی شوند، همین! ساده‌اش این است که اگر تو با کسی رودربایستی داشته باشی با او رو در رو حرف می‌زنی، یا برایش می‌نویسی؟ یا تلفن می‌کنی؟ قطعا وقتی پای واسطه‌ای درمیان باشد تو راحت‌تر حرف‌هایت را می‌زنی. کسی که در فضای مجازی به یک آدم شناخته شده هزار حرف نامربوط بزند در خیابان حداقل واکنشی که در مواجهه با او نشان می‌دهد این است که دیدمت و چون دوستت ندارم هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهم و رد می‌شوم. به همین خاطر می‌گویم که فضا مجازی نیست. آدم‌ها می‌توانند با قرار گرفتن پشت فیلتری خود واقعی‌شان را نشان بدهند در واقع رفتار رو در رو با آن فرد معروف در خیابان و رد شدن از کنارش یک رفتار مجازی و تعارف است. آن آدم همین است که در شبکه‌های اجتماعی واکنش‌های خود را علنی بروز می‌دهد. به طور مثال در صفحه مرحوم مهرداد اولادی بعد از مرگ هادی نوروزی یک نفر کامنت گذاشته بود: «کاش به جای هادی تو می‌مردی!»

و این به نظرم نشان می‌دهد چه بعد وحشیانه در وجود آن فرد بوده است که باعث شده این کامنت را بگذارد.

نمی‌شود اسم این رفتار و آرزو را وحشی‌گری دانست به نظر من این وحشتناک است. اعتراض من فقط این است که متاسفانه ما برای حرفی که از دهانمان بیرون می‌آید و می‌نویسیم ارزش قائل نیستیم. فکر می‌کنیم حرف باد هواست در صورتی که این طور نیست همین تفکر باعث بروز حجم چک‌های بی محل شده است چون آدم‌ها به حرفشان پایبند نیستند. من از صفحه مجازی که دارم لذت می‌برم زیرا افراد مختلفی هستند که نظر تو را می‌خوانند و نهایت واکنشم به این ماجراها این است که اگر کامنتی باشد که احساس کنم پدر و مادرم آن را بخوانند ناراحت می‌شوند آن را پاک می‌کنم. در کل نمی‌توانم به آدم‌ها بگویم که به زور از کاری که می‌کنم لذت ببرید و لطفا من را دوست داشته باشید.

این را قبول دارم اما وقتی فضای مجازی ما جایی برای فحاشی شده به نظرم خیلی خطرناک است و شما نمی‌توانید این‌قدر منطقی به آن نگاه کنید.

فضای مجازی یک تریبون در اختیار افراد قرار داده است که اظهارنظر کنند حالا این‌که افراد اظهارنظرشان را چقدر محترمانه بیان می‌کنند به شخصیت آن‌ها برمی‌گردد و من نمی‌توانم کاری انجام بدهم. اتفاقا این جالب است که تو از مجموعه نظرات یک کامنت خوبی دریافت کنی مثلا ممکن است کسی بنویسد:« من از تو بدم می‌آید چون لحن تو این ایراد را دارد» ممکن است واقعا حق با او باشد. من در جریان برنامه « لباهنگ» دو یا سه کامنت شاهکار داشتم که باعث برد من شدند حالا ممکن است با لحن بدی گفته باشند اما وقتی رفتم و اجرای خودم را دیدم متوجه شدم که حق با آن‌هاست. کاش می‌شد همه کامنت‌ها را خواند.

در جریان «لباهنگ» و حذف قطعه‌های شرکت‌کننده‌ها شما تنها کسی بودید که شجاعت به خرج دادید و اظهارنظر کردید و گفتید که نگذاشتند قطعه‌ای که می‌خواهم را بخوانم.

موضوع شجاعت نبود. اشکان خطیبی مصاحبه نکرد و دوست نداشت راجع به این موضوع صحبت کند.این انتخاب حق طبیعی اوست و مطمئنم اگر مصاحبه می‌کرد حرف‌هایی شبیه به من می‌زد. ارشا اقدسی برای مصاحبه سراغش نرفتند. من هم حرف بدی نزدم که گفتنش نیاز به شجاعت داشته باشد.

شما گفته بودید که تلویزیون جلوی اجرای من را برای خواندن این قطعه گرفته است و قطعا این ریسکی بود که دیگران نکردند.

من جز حقیقت نگفتم. من اعتراضم به تلویزیون و این‌که چرا قطعه‌ها در وزارت ارشاد مجوز می‌گیرند اما در تلویزیون نمی‌گیرند نبود اعتراضم به چیز دیگری است که اسمش را درد دل می‌گذارم. من از خانواده تلویزیون هستم و می‌توانم این حرف‌ها را بزنم. حرف من این بود اگر کاری مجوز نمی‌گیرد بگویند چه دلیلی دارد که من دفعه آینده آزمون و خطا نکنم و این پیشنهاد اشتباه را ندهم.

اما همکاران شما درباره همین موضوع هم مصاحبه نکردند و می‌گفتند دنبال دردسر نیستند.

من چیزی را که فکر می‌کنم درست است می‌گویم. از آن طرف شاید مدیران هم حق داشته باشند و برای کارشان دلیل موجه دارند قرار نیست تمام پیشنهادهایی را که می‌گیرند قبول کنند و جواب آن‌ها چیزی باشد که من می‌خواهم. شاید من اشتباه می‌کنم. اگر در رسانه گفتم برای این بود که مردم خروجی را می‌بینند و نمی‌خواهم قضاوت بدی در موردم بشود؛ این حق طبیعی من است. من مقتضیات و تمام گرفتاری‌های تلویزیون و بچه‌های این مدیوم را می‌شناسم، با چند نفر از اهالی شورای نظارت رفیق هستم و در روزهای اجرای «لباهنگ» با آن‌ها تلفنی صحبت کردم زیرا برای آن یک میلیون رای که مردم در اجرای دوم به من دادند ارزش قائل بودم. من می‌توانستم دستم را تکان ندهم و هرچیزی را گفتند قبول کنم اما می‌خواستم به بهترین شکل ممکن این اتفاق بیفتد. ایده‌های مختلفی برایش وجود داشت اما این چیزهایی بود که شاید من در انتخاب‌هایم اشتباه کردم. حرف من این است که توضیح روشن‌تر به ما می‌توانست ما را از این آزمون و خطا نجات بدهد.

شما که خودتان را بچه تلویزیون می‌دانید مدیریت حال حاضر تلویزیون را چطور ارزیابی می‌کنید. چه سیاستی وجود دارد که به نظرتان به کلیت ضربه می‌زند؟

جنون تجربه کردن دارم/بازیگر خوبی نمی‌شومبه نظر من اشکال از مدیریت نیست. یکی از مشکلات فعلی حوزه مالی است. من چند وقت پیش حرفی شنیدم که جهانم با آن عوض شد و آن این بود: « پول خوشبختی نمی‌آورد اما نبودنش بدبختی می‌آورد» تلویزیون درست با همین میزانسن دست به گریبان است. زمانی من می‌توانم در مورد مدیریت قضاوت کنم که زیرساخت‌ها و مبناهایی که شما بر آن پایه می‌توانید مدیریت کنید فراهم باشد.

اما در اغلب موارد ضعف برنامه‌ها به پول ارتباطی پیدا نمی‌کند و برمی‌گردد به اعمال‌نظرات سلیقه‌ای و فشارهای تلویزیون به برنامه‌سازان مثل اتفاق و سنگ‌اندازی که برای «خندوانه» رخ داده است.

شما اسمش را می‌گذارید سنگ‌اندازی، نظر من این نیست، من این موضوع را در هر دو برنامه «رادیو هفت» و «صدبرگ» تجربه کردم. یک آلبوم موسیقی به وزارت ارشاد می‌رود و مجوز می‌گیرد اما ارشاد این مجوز را می‌دهد نه تلویزیون. این دو نهاد مختلف هستند و دو شورای نظارت متفاوت دارند و طبیعتا با توجه به میزان مخاطبانشان سختگیری‌های متفاوت دارند. تلویزیون خطوط قرمز خودش را دارد. ما در تلویزیون کار می‌کنیم و می‌خواهیم با رعایت این چهارچوب‌ها کار کنیم. من آدم قانون‌گریزی نیستم فقط می‌گویم قانون را به من معرفی کنید تا من آن را رعایت کنم. هنگامی که کتابم را به وزارت ارشاد بردم تا مجوز بگیرد کوچک‌ترین نگرانی برای مجوز گرفتن نداشتم زیرا در ابتدا مجوزش را از تلویزیون گرفته بودم مثل این است که در فینال جام جهانی فوتبال بازی کنی بعد بگویند با مالدیو هم بازی کن، این دیگر برای من یک شوخی است.

برای سال95 چه برنامه‌ای دارید؟

من برنامه هایی دارم که دلم می‌خواست در طول این سال‌ها انجام بدهم اما بنابر دلایل مختلفی به تعویق افتادند. همیشه آن کارها برای من در اولویت هستند مثل منتشر کردن یک‌سری آثار مکتوب و صوتی که به نوعی یک نمایشنامه‌خوانی رادیویی است و چهره‌های خوبی هستند که نوشته‌های من را می‌خوانند. این مهم‌ترین برنامه امسالم است که دلم می‌خواهد هرچه سریع‌تر به انجام برسد. دیگری این‌که دوست دارم در یک‌سری کارها بازی کنم و چیزهای مهمی است که دلم می‌خواهد آن‌ها را مکتوب سازم و امیدوارم فرصتش پیش بیاید. یک سریال تلویزیونی هم می‌خواهم بنویسم زیرا تعریف من در تلویزیون مشخص و معلوم است که چه کاره هستم.

یعنی دیگر در سریالی بازی نمی‌کنید؟

قصد ندارم بازی کنم مگر در کاری که خودم آن را نوشته باشم. البته که هیچ چیز غیرقابل پیش‌بینی نیست اما فردا را نمی‌توان پیش بینی کرد. در پایان سال94 و اوایل سال 95 پیشنهادهایی وجود داشت که علاقه‌ای به آن نداشتم من ظرفیتی دارم که خودم نشناختم اما عده‌ای نشانم دادند مثل هدایت هاشمی. او روزی حرفی به من زد که به نظرم تکلیف خیلی چیزها را برایم روشن کرد. هدایت گفت من بازیگری هستم با یک‌سری ویژگی‌های مشخص، اگر در فیلمی نگاه دلبرانه‌ای به پارتنرم بیندازم ممکن است مردم بگویند این کار را نکن! پس من این را در خودم شناختم و از این دست انتخاب‌ها نخواهم داشت. همین جمله برای من کافی بود که بگردم دنبال چیزهایی که مثل هدایت خودم را بشناسم و بدانم که چه کاری انجام بدهم. بنابراین بودن کنار کسی مثل هدایت هاشمی کلاس درس است. من معاشرت‌های شغلی‌ام را محدود می‌کنم و با کسانی رفت‌وآمد می‌کنم که از آن‌ها یاد می‌گیرم.

یعنی در حوزه خودتان آدم رفیق بازی نیستید؟

چند دوست دارم که رفیق‌های صمیمی من هستند. در محیط کار رفاقت می‌کنم و برایشان احترام قائل هستم اما شاید آدرس خانه من را هم بلد نباشند.

در بخشی از مصاحبه گفتید در خودتان ظرفیت بازیگری را پیدا نکردید، در اجرا چطور؟

پیدا کردم.

امسال به اجرای روتین فکر می‌کنید؟

ترجیحا نه. فعلا اجرای روتین من در برنامه «صدبرگ» است. چند پیشنهاد از چند شبکه دارم که اگر خواسته‌های من برآورده بشود در آن‌ها حضور خواهم داشت.

این خواسته‌ها به محتوای برنامه برمی‌گردد؟

صددرصد. من هرگز در دفتری بحث مالی نداشتم. شش سال است که با منصور ضابطیان و محمد صوفی کار می‌کنم یک خط قرارداد با آن‌ها ننوشتم به خاطر این‌که من آدم‌های خودم را می‌شناسم. من بحث مالی تا به امروز با هیچ‌کسی نداشتم و هرچه بوده مربوط به بحث محتوایی و شکل حضور من است. بدم می‌آید یک نفر فکر کند همین که مردم یک نفر را دوست دارند و ما آن فرد را به برنامه بیاوریم خوب است. من اصلا از این کارها نمی‌کنم. به نظرم این نوعی از «فاحشه‌گری» و «خودفروشی» است.

چرا؟ این کار که رایج است؟

کسانی که توانسته‌اند این کار را بکنند حتما توانسته‌اند خودشان را متقاعد کنند. می‌خواهم حضورم تعریف داشته باشد. من برای هیچ اجرای ارگانی روی صحنه نرفتم زیرا آدم این کار نیستم و نمی‌خواهم هیچ وقت این کار را بکنم، گرچه پول خوبی دارد.

شما از آن دسته آدم‌هایی هستید که کیفیت بسیار برایتان مهم است؟

صددرصد. تازه با این همه اصرار بر کیفیت گاهی هم دچار آزمون و خطا هستم. در واقع همه ما این‌طور هستیم زیرا گاهی مسائلی تحت کنترل ما نیست.

منتظر چه کار جدیدی از شما باشیم؟

یک برنامه برای شبکه دو دارم البته طرحش مربوط به سال گذشته است که امسال روی آنتن می‌رود. یک برنامه کمدی-فانتزی- عروسکی است که من در آن‌جا سرپرست نویسندگان بودم. این کار تجربه خوبی بود و به آن چیزهایی که باید یاد بگیرم اضافه کرد.

سیاست جدیدی را آقای سرافراز در نظر دارند مبنی بر این‌که مجریانی که از تلویزیون دور بودند برگردانند، شما با این سیاست چقدر موافق هستید؟

روزگای تلویزیون بی‌رقیب‌ترین بود و بدون ماهواره و تلگرام و اینستاگرام پیش می‌رفت. یکی از اعضای خانواده مردم بود از یک‌جایی به بعد کمرنگ شد، من فکر می‌کنم که تلویزیون باید هر تلاشی بکند تا مخاطب خودش را پس بگیرد اما به قول ضرب‌المثل قدیمی «هرچقدر پول بدهی همان‌قدر آش می‌خوری» تا مساله مالی حل نشود شما نمی‌توانید از آقای سرافراز و نه هیچ فرد دیگری توقع داشته باشید که معجزه کند. معجزه در صورتی رخ می‌دهد که تمام چیزهایی که با هم در طول مصاحبه صحبت کردیم فراهم شود. شاید به صورت مقطعی افرادی که از تلویزیون دور بودند بتوانند مخاطب را به تلویزیون برگردانند اما باید فکر بعد آن هم باشیم. شما وقتی مهمان دعوت می‌کنید باید به فکر مقتضیات پذیرایی آن باشید. بسیاری از شبکه‌های ماهواره‌ای که توانسته‌اند مخاطبان تلویزیون را مال خود کنند هنوز کارشان را شروع نکردند فقط کافی است حق پخش مسابقات فوتبال را بخرند آن وقت باید دید که چه می‌شود. تلویزیون باید منتظر 10 قدم آینده هم باشد منتها تا پول نباشد کار به‌جایی نمی‌برد.

.....

اميرعلي نبويان خود را بيش از هرچيز نويسنده مي‌داند و اين را با تاكيد خاصي در مصاحبه چندبار تكرار مي‌كند. كتاب قصه‌هاي اميرعلي اولين بار در آذر ٩١ توسط انتشارات نقش و نگار به چاپ رسيد.

در پشت جلد اين كتاب چنین نوشته است:

کتاب «قصه‌های امیرعلی»، نخستین اثر:

من امیرعلی نبویان هستم. متولد دوم فروردین هزار و سیصد و پنجاه و نه. فارغ‌التحصیل رشته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی مازندران. این قصه‌ها -شکر خدا- «اتو بیوگرافی» نیستند و تمامش ساخته این ذهن مشوش ژولیده است! امیدوارم که دوستان، آن‌چه را که قلم نحیف و سواد خفیف بنده مرتکب شده، به بزرگواری ببخشند. راستی، قصه‌ها ادامه دارد... منصور ضابطيان هم مقدمه‌اي براي نبويان در يكي از جلدهاي اين مجموعه نوشته كه در آن آمده است: منصور ضابطیان مجری برنامه رادیو هفت در مقدمه جلد دوم مجموعه قصه‌های امیرعلی می‌نویسد:

«جمعه شبی، در اوایل پاییز 1389، رادیو هفت دو ماهی است که متولد شده. سرخوش از ایده‌ای که دارد روز به روز پیش می‌رود، با چند نفر از بچه‌ها در منزل آقای مسعود فروتن جمع شده‌ایم. در نیمه‌های مهمانی، پسر جوانی هم به ما اضافه می‌شود که ظاهرا اسمش «امیرعلی» است؛ خواهرزاده صاحبخانه. مسعود فروتن او را معرفی می‌کند و می‌گوید علاقه‌مند به نویسندگی است. دنیا دور سرم می‌گردد. دوباره یک علاقه‌مند نویسندگی که باید با او سروکله زد، کتاب لغت دستش داد، به او گفت که فعل و فاعل چیست و... لبخند می‌زنم و جدی‌اش نمی‌گیرم. راستش قیافه‌اش هم به همه جور شغلی می‌خورد الا نویسندگی...

...آقای فروتن، امیرعلی را به دفتر برنامه می‌آورد و این‌بار رسما می‌خواهد که او را در جمع نویسندگان بپذیریم. احترام آقای فروتن آن‌قدر هست که درخواستش را بپذیریم. گرچه پیش‌بینی‌ام این است که امیرعلی چند روزی در جمع ما می‌ماند و بعد خودش خود به‌خود حذف می‌شود. آن هم این امیرعلی که من می‌بینم! اوایل آذرماه، امیرعلی رسما به جمع ما می‌پیوندد. گوشه‌ای می‌نشیند و لبخند می‌زند. چای می‌خورد و... امیرعلی می‌رود و چند روز بعد با قصه‌های امیرعلی بر می‌گردد. قصه‌اش را می‌خواند و من می‌خندم... می‌خواند و می‌خندم... می‌خواند و کف زمین می‌افتم.»

منبع: خبرگزاری صبا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین