کد خبر: ۳۲۹۹۴۲
تاریخ انتشار:

تفکر «زمین مسطح» از کجا نشأت می‌گیرد؟

اعتقاد به نظریه "زمین مسطح" را تا حدودی می­توان شبیه به "تلاش برای نابودی فلج اطفال" دانست. چرا که درست در همان زمانی که فکر می­کنید کاملا از بین رفته، مقاومت‌های آن نمایان خواهد شد .
 اعتقاد به نظریه "زمین مسطح" را تا حدودی می­توان شبیه به "تلاش برای نابودی فلج اطفال" دانست. چرا که درست در همان زمانی که فکر می­کنید کاملا از بین رفته، مقاومت‌های آن نمایان خواهد شد . اما نظریه "زمین مسطح" همواره در کنار ما بوده است و این موضوعات که گاهی اوقات تحت نظر سطح آگاهی عمومی به کار گرفته می‌شوند را می‌توان صحیح دانست.
 

هفته گذشته، ترانه‌سرایی قطعه‌ای با نام flatline را در شبکه‌هی اجتماعی خود منتشر کرد. در این قطعه نه تنها از نظریه زمین مسطح صحبت به میان آمده، بلکه به ایده‌های عجیب و شگفت‌انگیزی در رابطه با آن اشاره می‌شود.

ایده های مطرح شده، شامل مفاهیمی همچون، کنترل زمین توسط سیاستمداران – که جمعی از افراد مشهور هستند - ، ویرایش زندگی انسان‌ها توسط فراماسون‌ها، چرخیدن خورشید به دور زمین و کنترل نظم نوین جهانی به دست روشن فکران می‌باشد، که برای یک قطعه آهنگ بسیار جالب به نظر می رسد.

حتی اگر بتوانیم برخی ایده‌های متناقض را حذف کنیم ( کنترل زمین توسط سیاستمداران، فراماسون‌ها و یا روشن فکران ؟!) تفکر پیرامون سوژه‌ی الهام‌بخش این مجموعه از توهمات، هیجان‌انگیز خواهد بود. پاسخ این سوال را می‌توان ساده دانست.

نظریه پردازی در باره تخت بودن زمین از دوران باستان و توسط اقوام گوناگون و به خصوص یونانیان آغاز شد و تا سال‌های طولانی بسیاری از مردم نیز بر این باور بودند. از آن جایی که سطح زمین بسیار وسیع و وسعت میدان دید انسانی که در سطح زمین قرار گرفته نیز محدود بوده، در زمان‌های قدیم که ابزارها و تکنولوژی امروزی وجود نداشت، همه مردم آن زمان تصور می‌کردند که زمین باید مسطح باشد. وقتی در قایقی درمیان دریا قرار می‌گرفتند سطح آب‌های اطراف خود را که فاصله خیلی زیاد از آن‌ها نداشت مسطح می‌دیدند و آسمان را به صورت کاسه وارونه‌ای می‌دیدند که روی آب‌ها را پوشانده است

روایت تکامل انسان

انسان‌ها، اشرف مخلوقات هستند. غیرممکن به نظر می‌رسد که بخواهیم بدون هیچ اطلاعاتی درباره نحوه پیدایش و تکامل انسان به زندگی ادامه دهیم. من قادر نیستم یک جفت کلمه همچون (قفس، پرنده) برای شما مثال بزنم، بدون اینکه شما هیچ تصویر یا داستانی از آن را در ذهنتان مجسم نکنید. همچون (گیتار، دست) و یا (رود، پل). حتی آن هنگام که در حال مطالعه لغاتی به ظاهر نامرتبط هستیم (بازنشسته، کمد لباس) ذهن ما به سختی در حال تلاش برای پیدا کردن یک تطابق بین آن دو واژه است. (و شما کماکان در حال ارتباط بخشیدن بین بازنشسته و کمد لباس هستید)

روایت‌های ما به عنوان یک فرهنگ، یا یک گروه، و یا یک گونه، اغلب پیچیده و چند وجهی هستند. روایت‌ها، درباره مسائل بسیار متنوعی بحث می‌کنند، مسائلی همچون خلقت، طبیعت، اجتماع و پیشرفت. ما روایتمان را به دلایلی می‌سازیم، اول آنکه قدرتی برای ارائه توضیحات به‌دست‌آوریم و ایجاد حسی عِلّی از جهانی که در پیرامونمان است و کمک به پیشرفت آن از طریق زندگی. دوم آنکه داستان خلقت، به ما معنی و هدف می‌بخشد.

نحوه شکل گیری جهان پیرامون را از طریق داستان‌های خلقت خواهیم فهمید، علاوه بر آن جایگاهمان را در هستی نیز خواهیم یافت، حال این داستان‌ها، می‌توانند مذهبی باشند، فرهنگی باشند و یا علمی، اما همه آن‌ها تنها و تنها برای یک هدف گفته می‌شوند.


داستانی از دیدگاه علمی

از نقطه نظر علمی، روایت خلقت ما بارها و بارها و به مرور زمان، توسط پژوهش‌ها و تحقیقات دانشمندان، توسعه یافته است. داستان خلقت، قدرت توضیح بسیاری را مهیا می‌کند. بدون آن، جهان آفرینش، به سادگی یک لوله، خالی از فرم و رنگ است، اما همراه با آن، هر ارگانی کاربرد و هدف خاصی دارد.

تئودوسیوس دوبژانسکی (Theodosius Dobzhansky) به عنوان یک متخصص ژنتیک، در یکی از مقالاتش می‌گوید:

"در دنیای زیست شناسی هیچ چیزی قادر به ایجاد هیچ گونه حسی نیست، مگر در پرتو تکامل"

از طریق روایت‌های تکامل، خواهیم توانست نحوه تطبیقمان بر زندگی و تاریخ وسیع و عمیق زمین را برای بسیاری توسعه و توضیح دهیم، که این مسئله باعث روشن شدن واقعیاتی از زندگیمان خواهد شد. به طور مشابه می‌توان گفت که ماجرای شکل‌گیری منظومه شمسی نیز، بسیار غنی و قانع کننده است و از طریق آن می­توان توضیح دادکه چرا زمین، حالت کروی شکل دارد.

اما به چه دلیل ، افرادی، تمامی این دلایل را رد می کنند؟!

یکی از دلایل را می­توان اینگونه عنوان کرد:

"پذیرش اکتشافات علمی"

از دیدگاه مذهبی، پذیرش نظریه تکامل، مستلزم رد جهان‌بینی درونی است و این موضوع، درباره رد کردن شواهد علمی نیست، بلکه درباره حفظ انسجام و یکپارچگی روایت تکامل است. این مسئله یک جستجوی ناموفق برای پیدا کردن مدارکی مستدل بر رد تکامل توسط خلقت جوان زمین و ابزاری برای تلاش در تصفیه ایدئولوژیکی است.

دلیل دیگری که بر رد روایات علمی وارد می‌شود، عدم وجود هیچگونه احساس و معنایی در قرابت با این دلایل است و اینکه هیچ‌گونه احساس تعلقی به جامعه‌ای که توسط این روایات ایجاد شده است نخواهیم داشت.

همانطور که قبلا نیز ذکر کردیم، در جای دیگری پیرامون این تئوری‌ها، در جهانی که سطح علمی آن بسیار بالاست، و ما در آن، به صورت کاملا جداگانه نگهداری می‌شویم، و نقش اندکی در آن داریم، گاهی اوقات بسیار سخت می شود که خودمان را قابل توجه در نظر بگیریم.


رهایی از عقلانیت

بنابراین، یافتن راهی برای تفکر، پیرامون جهان اطراف، که برای مقابله با علم ضروری به نظر می‌رسد، تا حدودی وسوسه برانگیز است و شاید این مسئله، باعث رسیدن ما به یک موقعیت ممتاز اجتماعی شود. رد کردن علم، با تکیه بر یک نظریه جایگزین، همچون مسطح بودن زمین، در بین افرادی که از حقیقت آگاه هستند، باعث رشد فرد از درجات پایین علمی، به یک موقعیت ممتاز اجتماعی خواهد شد.

در ترانه‌ای که به تازگی منتشر شده، شاعر خودش را یک "تفکر آزاد" قلمداد کرده است و این مسئله، با یک نگاه اجمالی، حکمی بر رد علم خواهد بود. او در تفکراتش نسبت به این حس عمومی که زمین باید مسطح باشد تجدید نظرکرد. بازنگری و تجدید نظر در احساسات عمومی، یک راه مشخص برای اثبات ادعای منطقی بودن آن است، در حالی که جامعه علمی اصرار بر انکار آن دارند.

این موضوع همچنین درباره بازپس‌گیری کنترل احساسات و وابستگی‌های ماست. با مراجعه به نتایج تحقیقات صورت گرفته، می­توان این نکته را درک کرد که گونه‌ای از همبستگی بین عدم کنترل احساسی در زندگی شخصی و باور پیدا کردن به تئوری‌های دسیسه آمیز وجود دارد.

اگر بتوانیم در گیر و دار زمان، از جریان اصلی بالاتر رویم و محلی منحصر به فرد را که بتوانیم از طریق آن اِشراف کامل بر موضوع داشته باشیم، پیدا کنیم، می‌توانیم امیدوار باشیم تا بیش از پیش در مرکز توجهات قرار گرفته و می‌توانیم هدفی را پیدا کرده که استعدادهای ما را به خوبی شکوفا کند.


بازگشت به مسئله اصلی

پس چگونه می‌توان با افرادی که اعتقاداتی همچون موارد مطرح شده دارند، در تعامل بود و آن‌ها را متقاعد کرد؟ یقینا این موضوع، یک بحث ساده نیست، ولی در اینجا دو مسئله حائز اهمیت مطرح است:

اول اینکه بتوانیم بر هر دو واقعیت موجود اشراف کامل داشته باشیم و تمامی مسائل آن‌ برایمان همچون کف دستمان باشد.

مسئله دوم این است که گاهی، درک سبک و عمق روایتی که یک نفر به صورت انفرادی و جداگانه آن را توسعه داده است، امکان پذیر نیست.

در هر صورت باید توانایی قد علم کردن در برابر علم را پیدا کنیم. به‌دست آوردن این توانایی یقینا امری بسیار سخت خواهد بود، چرا که نسل‌های مختلفی به صورت گروهی بر این امر تلاش کرده و تعداد بسیار زیادی از افرادی، تمام زندگی خودشان را وقف این کار کرده‌اند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین