کد خبر: ۳۰۹۰۴۷
تاریخ انتشار:
گفتگو با سید بشیر حسینی

تکنولوژی طراحی از نکات مؤثر انتشار کتاب در دنیاست

اولین کتابی که هدیه گرفتید را به خاطر دارید؟ اولین بار که کتاب غیر درسی خواندید چطور؟ شما صاحب چند جلد کتاب هستید؟ چه مدت در روز کتاب می خوانید؟ آیا می توانید روزتان را بدون کتاب شب کنید؟
گروه نشر و ادبیات: المیرا شاهان: اولین کتابی که هدیه گرفتید را به خاطر دارید؟ اولین بار که کتاب غیر درسی خواندید چطور؟ شما صاحب چند جلد کتاب هستید؟ چه مدت در روز کتاب می خوانید؟ آیا می توانید روزتان را بدون کتاب شب کنید؟ خانه شما با کتابخانه آشناست؟ اسم آخرین کتابی که خواندید چیست؟ آخرین کتابی که هدیه داده اید؟ آخرین دوستی که کتاب‌خوان‌اش کرده اید؟ آدم های اطراف شما چقدر کتاب می خوانند؟ این ها سوالات بحث برانگیزی‌ست؛ ما در جامعه ای زندگی می کنیم که کتاب جزو مهجورترین دارایی‌های ماست و برای اکثر قریب به اتفاق ما تمام مطالعه روزانه و هفتگی و ماهانه‌مان به صفحه ها و شبکه های مجازی محدود می شود. ما از هر دری سخنی می خوانیم بی اینکه خیلی از آن ها را به خاطر بسپاریم و بیشترشان حرف و پند آموزنده ای برای ما به ارمغان داشته باشند.


به گزارش بولتن نیوز، به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی، پای گفتگو با دکتر سید بشیر حسینی، جامعه شناس و استاد دانشگاه نشستیم، تا از کتاب بگوییم و از کتاب بشنویم. گفتگوی ما را در زیر می خوانید:

*از کی به صورت جدی کتاب خواندن را شروع کردید؟

درست یادم نمی‌آید؛ اما می خواهم دربارۀ دختر و پسرم بگویم که از بدو تولدشان قاعدۀ روزانۀ ما این است که هرروز حتما و حتما باید یک کتاب بخوانیم. دختر من هنوز یک سال و نیمش نشده اما فکر می کنم بالغ بر 200 تا کتاب تا به حال برایش خوانده ایم و وقتی برای پسرم سید مسیحا که کلاس اول است کتاب هایی که دارد را باز می کنیم، می تواند متن هر صفحه را تقریباً از حفظ بخواند و به اندازه ای به کتاب علاقمند است که کتاب، از شیرین ترین هدایای زندگی اوست. گاهی اوقات برای اینکه به کتاب برسد زحمت زیادی می کشد و جایزه اش این می شود که با هم کتابفروشی می رویم و هر کتابی که انتخاب کرد هدیه می گیرد. منظورم این است که علی رغم اینکه وارد عصری شده ایم که بچه ها عمدتا با موبایل، تبلت، کامپیوتر و ... ارتباط می گیرند و سراغ کتاب نمی روند، برای بچه های ما کتاب شیرین تر و جذاب تر است. هرچند نمی خواهم اغراق کنم؛ طبیعتا تلویزیون و بازی های کامپیوتری جذابیت خودش را دارد، اما حداقل طوری شده که این ها مطلقا جایگزین کتاب نشدند و کتاب هنوز جایگاهش جدی و معنادار است.

*بنابراین شما اعتقاد دارید بهترین زمان برای آغاز کتابخوانی بدو تولد است!

حتما همینطور است. اگر بخواهم از تجاربم بگویم فرزند شش و نیم سالۀ من به تعبیر بسیاری از دوستان و اطرافیان دایره واژگانش خیلی وسیع شده. یعنی برای بیان منظورش به راحتی می تواند از کلمات مترادف، تعابیر مختلف و اصطلاحاتی استفاده کند که چه بسا بچه های ده پانزده سال بزرگتر از سن او هم از خیلی از آن واژگان استفاده نکنند و این مسئله برای خود او هم لذت بخش شده. شعر گفتن را تمرین می‌کند و بعد خواندن کتاب هایی که جذابیت بیشتری برایش دارند شروع به شعر گفتن می کند که بعضی وقت ها هم چیزهای جالبی از آن ها در می آید.

*کسانی که قصد دارند کتاب خواندن را شروع کنند باید سراغ کدام کتاب ها بروند؟ سراغ لیستی از بهترین کتاب های دنیا، سراغ موضوعی خاص یا مطالبی که به آن ها علاقمندند؟

فرمول معروفی در دنیا هست معروف به اصل 4S (فور اس) که کاربردی هستند؛ چهار کلمه که اول آن ها با S شروع می شود: short، sweet، soon و simple.

کتاب انتخابی باید Short یعنی کوتاه و مختصر باشد. چون کسی که موضوعی را دوست دارد اما کتابخوان نباشد، اگر کتاب قطور بردارد زورش نمی رسد که تا آخر کتاب را بخواند. دوم اینکه sweet یعنی جذاب باشد. به نظر من، صِرف موضوع کفایت نمی کند و جذابیت نگارشی هم در آن اهمیت دارد. سوم Soon و سریع مخاطب را به مقصودش برساند. بعضی کتاب ها مقدمات خیلی طولانی دارند. و چهار اینکه Simple و ساده باشد، نه خیلی پیچیده و سخت. طوری که مخاطب قبل از اینکه به مقصودش برسد عطای کتاب را به لقایش ببخشد. فکر می کنم اگر این قاعده را به کار بگیریم اینطور علاقه مخاطب هم از نظر محتوایی در نظر گرفته می شود و هم از نظر شکلی.

*خواندن کتاب های قطور برای کتابخوان ها هم چندان ساده نیست!

آن ها که می خواهند کتاب خواندن را شروع کنند حتما و حتما باید سراغ کتاب های کم حجم و جذاب بروند. ما معمولا فکر می کنیم هرچقدر بزرگتر بشویم باید تصاویر کتاب هایی که می خوانیم کمتر شود. الان در دنیا کتاب هایی برای بزرگسالان منتشر می شود که تصاویر مکرر دارد؛ حتی کتاب های دانشگاهی. این مطلب معنادار است؛ یعنی تکنولوژی طراحی کتاب، غیر از تکنولوژی نگارش کتاب است. به طور متوسط باید هر 8 صفحه یک طرح گرافیکی باشد؛ ممکن است در قالب جدول یا نمودار خلاصه شود یا با تصاویر مرتبطی که بتواند به مخاطب هم در انتقال مطلب و هم در ذوق کتابخوانی کمک کند. فکر می کنم در حوزۀ تکنولوژی کتاب، مردم ما هنوز کتاب های جذاب و متعدد ندیده اند. در حوزه دانشگاهی هم ما معمولا توقع کتاب های قطور و فقط متنی داریم؛ در صورتی که من کتاب های چاپ چندسال دانشگاه های معتبر دنیا را مکرر دیده ام که پر از عکس، طرح و کاریکاتور بودند. واژۀ دیگری که فکر می کنم جذاب باشد اجوتینمنت (edutainment) است. ترکیب اجوکیشن (education) و اینترتینمنت (entertainment)؛ آموزش و سرگرمی. من ترجمه اش می کنم سرگرم آموزی یا آموزش از طریق سرگرمی. اگر مخاطبان این موضوع را به عنوان یک مکتب جستجو کنند، خواهند دید که چقدر مطلب در حوزه کتاب در قالب اجوتینمنت طراحی شده که از طریق سرگرمی، جذابیت های بصری، کاریکاتور، تصویر و حتی جذابیت های متنی مخاطب را به یک موضوع علاقمند می کند و او بیش از اینکه کتابی با سختی و خشکی بخواند، احساس می کند که دارد بازی و تفریح می کند، سرگرم می شود و لذت می برد. یعنی در عین این سرگرمی و لذت بردن دارد چیزی هم می آموزد.

*در حقیقت این نوعی تغییر در شیوۀ کتاب‌نویسی است؟

فکر می کنم این گونۀ جدید کتابنویسی‌ست که در مملکت ما مغفول واقع شده. نمی خواهم این گونه جایگزین گونۀ قبلی شود، اما اگر این گونۀ جدید اضافه و جدی گرفته شود، حتما در کمیت و کیفیت کتابخوانی موثر است. در کتاب آخری که من کار کردم (نهضت سواد رسانه ای) تمام تلاش ما این بود که در 200 صفحه حداقل از 500 طرح گرافیکی استفاده کنیم که علاوه بر جذابیت بصری، انتقال مفهوم هم راحت بکند. قاعدۀ 4s در مورد عکس خیلی صادق است. معمولا عکس هر چهار اس را دارد؛ هم کوتاه است، هم جذاب، هم سریع و هم این‌که ساده مطلب را منتقل می کند. ما در حوزه تخصصی ارتباطات یک عکس را معادل هزار کلمه می دانیم. بنابراین در کتابخوانی می توانیم عمق و جذابیت کتابخوانی را با این تکنیک های جدید افزایش دهیم.

*چه نکاتی از معیارهای کتاب خوب است؟

بعضی نکات را همه می دانیم. اما وجه دیگری که در کتاب خوانی ما مغفول مانده این است که کتاب باید به نیاز روز مخاطب پاسخ بدهد. کتاب های ما از مسائل روز خیلی فاصله دارند. یکی از چیزهایی که در مطالعه جذابیت ایجاد می کند این است که شما مطلبی را داغ داغ بخوانید تا همین حالا که در مجامع مختلف خانوادگی، دوستانه و ... جمع می شوید آن مطلب برای شما قابل استفاده باشد. اتفاقات، برنامه ها و مسائل روز ما خیلی دیر و کند به کتاب تبدیل می شوند. اول اینکه خیلی ایده ای برای آن ها وجود ندارد که سریع تبدیل به محتوای مکتوب در قالب کتاب شوند. ثانیا چون معمولا فرایند نگارش و چاپ کتاب در مملکت ما خیلی طولانی‌ست اگر کسی ایده ای به ذهنش برسد تا موقعی که آن ایده در قالب کتاب چاپ شود، در بهترین حالت، چند ماه طول کشیده است. مسئله‌ای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و ... اگر به سرعت به کتاب تبدیل شود، مخاطب احساس می کند مطلبی که نیاز داشته را در آن کتاب دارد می‌بیند. ما خیلی وقت‌ها کتابی می خوانیم که از خودمان می پرسیم این کتاب به چه دردی می خورد؟ کجا به درد می خورد؟ اگر این را نخوانیم چه مشکلی پیش می آید؟ یادم است این سوال ها را بارها در کلاس های درسمان چه در مدارس و چه در دانشگاه تا از معلم هامان می پرسیدیم، عصبانی می شدند. به نظر من علت اصلی این عصبانیت، بی کاربرد بودن آن مطالب بود. اگر مطالب کتاب واقعا مفید باشند فکر می‌کنم مردم هم متفاوت با آن مواجه می شوند. ما حجم کتاب سازیمان با کتاب نویسی‌مان خیلی متفاوت است. اگر کتاب ها به مسائل روز، دغدغه و نیاز مردم بیشتر توجه کنند، مسائل می توانند جذاب باشند؛ چه در قالب رمان و شعر، چه در قالب کتاب علمی و چه در قالب کتاب عمومی. فکر می کنم در هر حوزه ای که نگاه می کنیم مسائل روز و نیاز مخاطبان حلقۀ مغفولی جدی‌ست.

*آیا جمع های کتابخوانی بین افراد خصوصاً جوانان به کتابخوان شدن آن ها کمک می کند؟

حداقل آن این است که اوضاع را از وضع موجود بدتر نمی کند. ما گاهی اوقات پیشنهادهایمان طوری‌ست که اگر هیچ سودی نداشته باشد، ضرری هم نمی زند. همه متفق القولیم که اوضاع کتابخوانی ما در وضع مطلوبی نیست. برای اینکه وضع مطلوب شود باید راه های مختلف را تست و تجربه کنیم. این مجامع، محافل و جلسات یکی از این راه هاست. امیدواریم که لااقل فایده داشته باشد. من خیلی وقت‌ها فکر می کنم درصد موفقیت طرح ها را نباید روی آمار صد، نود و هشتاد درصد بست؛ اگر بعضی از طرح ها در حد 30-20 درصد موفق باشند ما را از وضع موجود، 30-20 درصد جلوتر برده‌اند. اگر واقع بین باشیم و نخواهیم با نگاه منفی‌گرا همه کارها و طرح ها را از بدو تولدش زمین بزنیم، فکر می‌کنم این کارها یکی از کارهای قابل توجهی‌ست که لااقل برای بخشی از مخاطبان ثمربخش است. هرچقدر هم جلسات جذاب تر و انگیزاننده تر برگزار شود و نیازهای مخاطبان بیشتر مورد توجه قرار گیرد می توان امیدوار بود که موفقیت طرح ها بالاتر باشد.

*تا به حال کسی را کتابخوان کردید؟ چه راهکاری برای انس گرفتن مردم با کتاب پیشنهاد می کنید؟

من تلاشم بر این بوده که در مدل های مختلف برای مخاطب دنبال عطش بگردم؛ «آب کمجوتشنگی آور به دست/ تا بجوشدآباز بالا و پست». فکر می کنم این مهمتر است. لذا در حوزۀ علمی و کلاس های دانشگاهی سعی می کنم بیش از اینکه مطالب موجود در کتاب ها را طرح کنم، سوالاتی که کتاب ها به آن ها پرداختند را مطرح کنم و اگر کسی مشتاق شد و علاقمند به دانستن پاسخش بود، عمدتا پاسخ را نگویم و آن ها را به کتاب ارجاع دهم. به نظر من، داستان های نیمه کاره یادگاری خوبی‌ست که ما از معلم هامان داشتیم؛ با تعریف نیمی از کتاب به شدت ما را مشتاق و علاقمند می کردند که دنبال فرایند ادامه کتاب، و اتفاق و مسائل‌اش باشیم. پیشنهاد دیگر من، حوزۀ هندبوک هاست؛ کتاب های دستی و کوچک که توی جیب جا بگیرند. من چاپ شش دفتر کتاب دستی مثنوی را تهیه کردم و دائما در جیبم هست و از فرصت ها و موقعیت ها در صف اتوبوس، تاکسی، مترو و ... استفاده می کنم و مطالعه می کنم. اگر کتاب های جیبی خوب منتشر کنند یا حتی بعضی کتاب های بزرگتر تقطیع شوند، انس و الفت ما با کتاب ها بیشتر خواهد شد.

*کدام کتاب تاثیر به سزایی در زندگی‌تان داشته است؟

یکی از کتاب هایی که پر از عجایب است و کوتاه کوتاه هم می شود آن را خواند و معمولاً مغفول است، کتاب نهج البلاغه‌ست. پیشنهاد من به مردم این است که از کلمات قصارش استفاده کنند و جمله‌ها را برای هم اس ام اس یا در شبکه های اجتماعی پخش کنند. بعضی از این جملات، متن عربی‌اش هم آهنگین است و جذابیت کلامی دارد که فکر می کنم علی رغم اینکه این کتاب فراوان بوده اما ما کمتر با آن رفاقت کردیم. رفاقت با نهج البلاغه از آن رفاقت های ماندگار است که ما را از رفیقان ناباب نجات می دهد.

*از بین نویسندگان معاصر آثار چه کسی را پیشنهاد می کنید؟

برای مخاطب عام سید مهدی شجاعی و جواد محدثی.

*و از نویسندگان خارجی؟

داستان های کوتاه یا خلاقانه از نویسنده های متعدد گزینۀ خوبی‌ست. اما اسم نمی‌برم.

*آیا به نظر شما هر کتابی ارزش خواندن دارد؟ اگر ممکن است اسم ببرید تا مردم با کتاب‌های خوب آشنا شوند.

نه، هر کتابی ارزش خواندن ندارد. اگر قرار باشد اسم ببرم شل سیلور استاین و آنتوان دوسنت اگزوپری نویسندۀ شازده کوچولو. از جمله کتاب‌هایی که از آن لذت بردم، کتابی‌ست که نویسنده آن خودش را همه‌جا ع.س معرفی می کند؛ کتاب «چلچراغ» که 40 متن کوتاه دارد و 40 صفحه خالی و از خواننده می خواهد هر روز یک صفحه بخواند و در صفحه خالی روبرویش چیزی بنویسد. من لحظه های خوشی با آن کتاب داشتم. کتاب «سه شنبه ها با موری» از میچل البوم هم کتاب خوبی‌ست که حجمش کم است و داستانی و مبتنی بر واقعیات است. فکر می کنم نوشته های مینی مالیستی هم برای مخاطبینی که کمتر کتاب خواندند لذت بخش باشد. چون بعد از ده دقیقه می بینند پنجاه صفحه خوانده اند و این برایشان شیرین است.

منبع: ماهنامه خلق قم


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین