کد خبر: ۲۷۰۰۱۵
تاریخ انتشار:

مذاکرات هسته ای و نسبت آن با گفتمان جهانی انقلاب اسلامی

منصور کنعانی*
"یکی از چالشها این است که کسی تصوّر کند که ما اگر از مبانی اعتقادی خود، مبانی اعتقادی نظام جمهوری اسلامی دست برداریم، راه‌ها باز خواهد شد و دروازه‌های بسته گشوده خواهد شد که این خطای بسیار بزرگ و اساسی است." مقام معظم رهبری 03/04/1394

سرعت انتقال اطلاعات در دنیای امروز بصورت فزاینده ای سرعت پدیده های اجتماعی را، بویژه در جوامع در حال توسعه، افزایش داده است. در زمانی قرار داریم که تراکم بحران ها و تحولات بین المللی آنقدر زیاد است که مجال تحقیق و ارزیابی درست آنها بسیار دشوار می نماید. امروز ایران اسلامی عزیزمان در مرکز بسیاری از این تحولات و مسایل تعیین کننده دنیا قرار گرفته است. ابرقدرتهای فرتوت و رسوای قرن بدنبال کسب اعتبار آقائی خود از گذرگاه بُرد-بُرد با تنها قدرتی هستند که توانسته با استقامتی مثال زدنی و با بُنیانهای خدشه ناپذیر، هیمنه و هژمونی پوشالیشان را در چشم جهانیان متزلزل کند. روح اسلام ناب محمدی (ص) که در کالبد ایران دمیده شده، و به تعبیر حضرت امام (ره) ظهور ابرقدرت سوم در دنیای دوقطبی آن دوران بود، امروز همچون گوهری ارزشمند شده است که چشم دوستان و دشمنان بسیاری را به خود خیره کرده است و کاش این حقیقت را آن کسانی که در درون این گوهر هستند هم می دیدند و قدر می دانستند. حقیقت این است که علی رغم اتحاد و انسجام مثال زدنی داخلی که در برابر تهدیدات خارجی بیگانگان وجود دارد متاسفانه وفاق و حتی علم و توجه لازم در خصوص فرصت های خارج از مرزهای ایران اسلامی وجود ندارد. اساساً دو نگاه سیاه و سفید به دنیای خارج جا افتاده است. مضاف بر این متاسفانه صاحبان این دیدگاهها گذر زمان را و تغییر و تحول عمیقی که در درون فرهنگ، جامعه و علوم غربی رخ داده را تا حد زیادی نادیده می گیرند بطوری که بعد از گذشت سی و شش سال از پیروزی انقلاب اسلامی برخی ها هنوز یک نظام تک قطبی و کدخدا محور و به اصطلاح امپراطوری نوین را بعنوان پارادایم مورد پذیرش توده جهانیان می دانند و آن را مبنای تحلیل و سیاست خارجی کشور پیشنهاد می کنند غافل از آنکه این پارادایم بیش از دو دهه هست که بشدت مختل شده و حتی در درون خود آمریکا از جامعیت افتاده است و این نه تنها در طبقه عموم که بشدت در میان نخبگان و متفکرین غربی رواج یافته است. شکست و سقوط امپراطوری امپریالیستی دیگر شعاری در کنج کشور خودمان نیست بلکه در پهنه وسیعی از کشورهای به اصطلاح توسعه یافته و در برخی از جوامع به اصطلاح در حال توسعه مورد توجه است. شاهد مثالش اینکه چاره اندیشی برای دوره ی بعد از این سقوط که موضوع بررسی بسیاری از متفکرین در جای جای این جوامع علمی است، کمیته های بین المللی با بودجه های نجومی که برای حل و پیش بینی بحران ها تشکیل شده، طیف قابل توجهی از گره های فلسفی که بحران معنویت را با المان های هویت،خانواده و جامعه مطرح نموده و هشدار های جدی در این زمینه داده اند.
 این اعتراف بسیاری از متفکرین پسامدرن و منتقد مدرنیته هست که بطور وسیعی در دانشگاههای مطرح دنیا بعنوان یک برآورد جامع از اینهمه تحول و پیشرفت ارائه شده است: بهشتی برای سرمایه داران و جهنمی برای بقیه اقشار. جای بسی تاسف است که برخی هنوز می خواهند ادعاهای استراتژیستهای "جامعه باز" و "اقتصاد آزاد" را که بعد از جنگ جهانی دوم با عملی دانستن وعده "بهشت زمینی" فرانسیس بیکن (Francis Bacon) این جوامع را بدنبال خود کشاندند و امروز درکنار رفاه لجام گسیخته مادی، انبوهی از بحرانهای مدرنیته در هویت، اقتصاد و معنویت به بار آورده اند، به اسم حرف نوین و کلید پیشرفت و توسعه به خورد ملت بدهند و با اعتماد بنفس کامل آن را تنها راه می دانند و سعی دارند اسلام و امام را نیز منطبق بر این فکر منحرف و سطحی خود تعریف کرده تا مردم را نیز با خود همراه کنند. گویا که اصلا این نظام هیچ حرفی برای قوانین اجتماعی و حکومتی و اقتصاد نزده و کاملا سکولار بوده است در حالی که صحیفه امام (ره) پر است از چارچوب های اجتماعی و اقتصادی و خطوط قرمز آنها. متاسفانه ملاحظه می شود با خوشحالی تمام از اتصال به این اقتصاد سرمایه داری در حال سقوط استقبال می شود و از آمدن چند تاجر و سرمایه دار غربی قند در دلها آب. که گویا کدامین همای سعادت بر شانه های مملکت خواهد نشست. غافل از این که غولهای اقتصادی دنیا امروز در چشم توده مردم جهان جنایتکارترین ها هستند که با قبضه سیاست و قوانین ملی و بین المللی کشورها زمینه سود بیشتر برای اقلیت و زیان بیشتر برای اکثریت را به ارمغان آورده اند. هنوز یک سال از کشته شدن بیش از هزار کارگر بنگلادشی بخاطر ساختار غیر استاندارد کارخانه ای که در راستای سرمایه گذاریهای خارجی برای کارخانجات مد اچ اند ام (H&M) آمریکایی و پری مارک (Primark) ایرلندی کار می کردند نگذشته است . کارگران یک دلاری چینی و هندی که برای این غولهای جنایتکار آمریکایی و اروپایی کار میکنند و صدای سازمان ملل را نیز درآورده است، آینه عبرتی باید شود برای ما. جنبش های متعدد 99% ، حرکتهای اعتراضی اروپا در جریان بحرانهای 2004 به بعد ، اختلافات عمیق بین کشورهای ضعیف اتحادیه اروپا با سه کشور اصلی آن و درنهایت تقابل بین حاکمیت کشورهای ضعیفتر با مردمانشان همه و همه این تنفر از نظام اقتصادی این امپراطوری را تایید می کند. واقعا این دخیل امید را به کدامین نظام اقتصادی دنیا بسته ایم؟ قطعا این به معنای انزوای از اقتصاد دنیا نیست که امری غیرممکن است ولی اشتیاق بی مهابایی که متاسفانه امروز مشاهده می شود نه تنها مخرب و مایوس کننده خواهد بود بلکه می تواند زمینه گره خوردن شاهراههای اقتصادی کشورمان به بحران های بین المللی را نیز فراهم آورد.
در اینجا قصد داریم مطالبی را از یک نگاه بیرونی به شرایط حال حاضر کشور بویژه مساله مذاکرات هسته ای و انسجام درونی نظام مطرح کنیم  باشد که به وظیفه خود در این بزنگاه عمل کرده باشیم. پرواضح است که دعواهای سیاسی آنقدر فضا را هیجانی کرده است که مطرح کردن یک سیر منطقی و مبتنی بر حقایق شاید چندان جذاب نباشد و بجای آن ذایقه ها به سمت مطالب سطحی و هیجانی تغییر کرده باشد. با این وجود من باب تکلیف شرعی خود را ملزم می دانیم بدون ورود به مسایل سیاسی و جناحی داخلی برداشت خود را نسبت به موارد کلان مربوط به ظهور و بروز نظام جمهوری اسلامی در چشم جهانیان مطرح نماییم.
اخیراً مقام معظم رهبری در خصوص شخصیت حضرت امام (ره) فرمودند که بجای جزئی نگری و تحلیل تکه تکه دوران زندگی ایشان، مراجعه به اصولی داشته باشیم که این شخصیت را شکل داده است و این روش شناخت مانع از تحریف امام (ره) و در نتیجه انقلاب ارزشمند اسلامی می شود. معتقدیم که داشتن این نگاه جامع مساله بسیار مهمی است و در همه زمینه ها بویژه شناخت دشمن نیز باید به آن تمسک بجوییم. ما اسم این نوع نگاه را یک نگاه سیسمتی و کلان نگر می گذاریم که حرکات و اجزاء را در کنار هم تحلیل میکند و نه بصورت منفرد و مجزا. عصر انفجار اطلاعات به تعبیر نیل پستمن  (Neil Postman) انسانها را جزء نگر و معطوف به حال و توهم آینده کرده است. این یعنی "گذشته را فراموش کنیم و به حال و آینده موعود بیاندیشیم"؛ گزاره ای که شاید برای یک رابطه دوستی صدق کند (اصل مداهنه در اسلام) ولی قطعا برای مسایلی که با اصول و اساس یک کشور و گفتمان سر و کار دارد نشان از عمق فریبکاری گوینده دارد. در قضیه جنگ صفین و در زمانی که لشگر دشمن درحال شکست خوردن بود عمرو عاص درنامه ای به ابن عباس دقیقا همین گزاره را بیان میکند تا او را مجاب به صلح کند: "...گذشته را فراموش کرده و به فکر آینده ات باش... این جنگ هر دو طرف را به هلاکت خواهد کشاند" . این گزاره بارها توسط جنایتکارترین رژیم ها یعنی ایلات متحده آمریکا و رژیم اشغالگر قدس در مواجه با افکار عمومی و قربانیان خود و در صحن سازمان ملل تکرار شده است.
امروز به هردلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفته بر سر میز مذاکره ای بنیشند که آن طرفش کشورهایی هستند که بیشتر آنها باورنکردنی ترین جنایتها را در حق ملت ایران روا داشته اند و امروز بصورت غیرمستقیم دارند همان گزاره عوام فریبانه "فراموشی گذشته" را به طور غیرمستقیم در خلال این مذاکرات مخابره می کنند. اینجا همان نقطه ایست که باید همان نگاه سیستمی و کلان را در خصوص حرکات این قدرتهای جنایتکار و خونخوار بکار ببنیدیم تا فریب حرکتهای ایذایی و خردشان را نخوریم: فریب روکش مخملی دست چدنیشان، لبخند خدعه وارشان و اشک تمساحشان را. شناخت رفتار امریکایی ها بویژه دولت فعلی آن بشدت نیازمند یک نوع نگاه جامع و نظام مند است چرا که پیچیدگی هایی که دارد سبب می شود نگاههای متعصب و یکطرفه منفی را براحتی مستمسکی برای مظلوم نمایی خود قرار دهد و نگاههای جزئی نگر و خوشبین را با انعطافهای فریبکارانه از اصل منحرف و معطوف به فرع کند. بعنوان مثال متن تبریک  وزیر خارجه، جان کری، برای آغاز ماه مبارک رمضان که با یک نگاه آگاهانه به مسایل مورد توجه مسلمانان و ظرافتهای روانشناسانه نوشته شده، باید در یک قاب بهمراه جنایات رژیم صهیونیستی، رژیم آل سعود، رژیم آل خلیفه، و تکفیریون منطقه دید. ایشان همان کسی است که قبل از تجاوز یمن با آل سعود دیدار کرد و بعدها معلوم شد حملات با موافقت ایشان آغاز شده است؛ همان کسی است که در جریان کودک کشی های رژیم صهیونیستی آن را دفاع از خود نامید ، تجاوز عربستان به بحرین را دفاع مشروع نامید و ایرانی را که تنها کشوری است که بصورت جدی در برابر تروریست منطقه ایستاده است حامی تروریسم معرفی نمود و امروز هم از هر فرصتی برای تکرار این ادعا استفاده می کند که نمونه بارز آن انتشار گزارش سالیانه تروریسم چند روز پیش در وزارت خانه مطبوع ایشان است. این رفتارها را باید در یک مجموعه دید تا فهمید معنای تبریک ماه رمضان و آرزوی صلح برای یمن و فلسطین و عراق از زبان این جنایتکاران یعنی چه. اینکه زوزه مذاکره و گفتگو سر داده اند قطعا از سر ضعفشان هست که همچون معاویه در نزدیکی شکستش، امام علی (ع) را به کتاب خدا و خداترسی دعوت میکند همانی که همیشه نافرمانی اش را کرده است. لذا نباید صرفاً به تحلیل یک مقطع پرداخت بلکه باید وزارت خارجه آمریکا را در پهنه تاریخ حداقل 70 ساله بعد از جنگ جهانی دوم دید که چگونه به مثابه یک "کلّ بهم پیوسته" مبتنی بر اصول امپریالیستی به تجاوز، تحقیر و غارت دیگر کشورها پرداخته و باوجود تنوع در شیوه تعامل، هیچگاه نیز از اصولش عدول نکرده است. 
همچنانکه باید امام و انقلاب را با اصولش شناخت در مورد این دولت های استکباری نیز اولین قدم شناخت اصول آنها در مواجهه با ملت های دیگر است که تاریخ 200 ساله ای دارد. نوام چامسکی (Noam Chomsky) اندیشمند پرآوازه دانشگاه ماساچوست آمریکا که از بدو شروع جنگ ویتنام در اقلیت محض به نقد اساسی نظام سلطه جهانی موجود در جهان پرداخته و تقریبا جزئی ترین حوادث تاریخی مرتبط با سیاست خارجه کشورهای استکباری را در کتابهای مختلف خود مورد توجه قرار داده، این اصول را در دو محور اصلی خلاصه نموده است که تقریبا بر همه اتفاقات تاریخی تعامل آمریکا و کشورهای استعماری اروپایی با کشورهای دیگر منطبق است. اصل اول این است که "ما مالک زمین هستیم و برتریم" یعنی دیگران در صورت مشروعیتی که ما می دهیم حقی پیدا خواهند کرد. و اصل دوم این که "هر کاری ما انجام دهیم مورد علاقه کل جهانیان هست و نیازی به اثبات حقانیت آن نیست" . در حقیقت این دو اصل شاکله امپراطوری مستکبرین جهان به رهبری آمریکا است که نقطه ای از جهان را خارج از حاکمیت خود نمی بیند. دقیقا تعبیری که دولت بوش در برآورد عملکرد ایران و اینکه چرا تهدیدی بین المللی است تحت عنوان "غیر قابل کنترل" بکار برد، یعنی ما تحمل نمی کنیم کسی خارج از کنترل این امپراطوری باشد. لازم است در خصوص مساله "تعامل و آشتی با جهان" و "تنش زدایی با کشورهای دنیا" که این روزها و به بهانه مذاکرات بسیار سر زبانهاست با خود صادق باشیم. ما کشوری هستیم که بخاطر همان اصولی که امام خمینی (ره) در ذات این انقلاب نهاده، داریم نظم این امپراطور ظالم را بهم میزنیم، از کنترلش خارج شده ایم، اوامرش را گوش نمیدهیم که هیچ به مرگ هم تهدیدش می کنیم، چگونه آشتی ای را واقعا انتظار داریم؟ راضی کردن امپراطوری که اصولش اجازه رویکرد دیگری به او نمی دهد آیا چیزی بجز کوتاه آمدن از اصول اساسی خودمان خواهد بود؟ خطابه های قلدرمآبانه با ایران بعد از انقلاب اسلامی شاه بیت ثابت همه دولت های آمریکایی و اروپایی مستکبر بوده و هست که ادامه آن در برهه مذاکرات نیز خود مویّدی است بر اینکه این رفتار جزء اصول تخطّی ناپذیر آنهاست. 
بنابراین کسی که امروز سعی میکند دشمنی دشمن را در خلال این مذاکرات بر ملت بپوشاند در واقع خیانتی آشکار به اصول انقلاب و بشریتی کرده که دل به یک روزنه ی امیدی در برابر این نظام سلطه بیرحم بسته اند. کشوری که معاون ریاست جمهوری (Georg H.W. Bush) آن در مراسم اهدای مدال به ناخدای ناو نظامی که هواپیمای مسافربری ایران را با شهروندان بیگناهش در مقابل چشمان جهانیان منفجر کرده بود اعلام میکند "من از هیچ چیزی عذرخواهی نمی کنم، از هیچ چیزی که آمریکا انجام می دهد در همه جا و همه جور. مهم نیست که آن عمل چه باشد."  این یعنی همان خوی استکباری و منطبق بر دو اصل مطروحه. کشوری که با قلدری تمام و با ادله ساختگی به کشور عراق حمله می کند و هزاران انسان را می کشد و میلیونها نفر را آواره می کند و وقتی که سوال میشود چرا بعد از چندین سال جنایت هنوز عراق با مشکلات امنیتی و اقتصادی مواجه است وزیر امور خارجه اش، رایس، با وقاحت تمام می گوید "علتش نیروهای نظامی خارجی عراق هست و با خروج آنها همه چیز مرتب می شود". گویا که آنها صاحبخانه اند و شبه نظامیان شیعه عراقی که در قبال اشغال کشورشان مقاومت را بجای تسلیم برگزیده اند نیروهای خارجی مخلّ امنیت! در حالی که منطقه در آتش تجاوزکاری های آنها می سوزد و همزمان نظامیان متجاوزشان در افغانستان و عراق حضور دارند و کشتار مفتضح محمودیه را براه میاندازند و مقصرانشان بخاطر اختلالات روانی در آمریکا تبرئه میشوند، ایران را بخاطر چیزی که "قدرت تجاوز گر منطقه" (aggressive power) می نامند، بعنوان تهدیدی برای امنیت بین المللی اعلام می کنند. اینها در جراید ضد امپریالیستی نیست بلکه اسناد شورای امنیت سازمان ملل است! این ادعاها تنها با همان دو اصل امپریالیستی توجیه پذیر است که شوربختانه بر ساختارهای بین المللی نیز سایه سنگینی دارند. 
وا اسفا که به این جا که می رسیم بعضی ها شرف و غیرت را قلم می گیرند و بدون اینکه بخواهند به روی خود بیاورند خون صدها هزار شهید و زجر هزاران جانباز پای نهال انقلاب اسلامی را نادیده می گیرند و ذلیلانه یا مزوّرانه سعی می کنند زبان در دهان بگیرند و ظالم را جری تر کنند و می گویند "این قانون دنیاست و همه آن را پذیرفته اند!" جای بسی تاسف که چندی است این نداها باز هم از درون کشور ما در رسانه های جهان و بویژه در میان علاقمندان مقاومت و ایستادگی دارد انعکاس پیدا می کند. بد نیست برخی از این مدعیان، نگاهی هم به توده مردم دنیا بیاندازند و اینقدر چشم به دهان سیاستمداران مستکبرشان و پروپاگاندای رسانه ای شان نداشته باشند. چرا وقتی رهبری نظام قصد می کند با جهان غرب حرف بزند جوانانش و نه سیاستمدارانش را مورد خطاب قرار می دهد ولی عده ای جامعه جهانی را در آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان و آن هم در دولتهای منفورشان خلاصه می کنند؟ فرض بر اینکه ما ناگزیر از تعامل با این کشورها هستیم، که خود جای سوال و مداقّه بسیار دارد، چرا فقط می خواهیم آنها را در جلسه خصوصی قانع کنیم و از صحبت کردن با مردمانشان امتناع ورزیده ایم؟ اساسا چه امیدی هست به کسانی که بصورت اصولی یک نگاه "ارباب و نوکری" به دیگران دارند تا با "احترام متقابل" دلایل ما را بپذیرند؟ آیا میدانیم چند درصد از مردمان دنیا مساله هسته ای ما را تهدید میدانند؟ جالب است که خطرناکترین کشور از نظر مردم بسیاری از کشورها از جمله خود کشورهای غربی و همسایگان ایران که توسط دو نظرسنجنی رسمی آمریکایی درسال 2012 منتشر شد آمریکا، اسراییل و پاکستان بودند و ایران علی رغم تبلیغات وسیع ایران هراسی، حتی در نظر غربی ها در رتبه های پایین تری قرار داشت نکته جالتر آمار کشورهای عربی همسایه هست که همیشه نگرانی آنها بعنوان مستمسکی برای قدرتهای استکباریست، که آمریکا را بسیار پرخطر تر از ایران ارزیابی کرده اند. حال معلوم میشود که تعاریف بین المللی نیز که خیلی ها دارند رویش حساب می کنند یا سنگش را به سینه میزنند متاثر از اصول امپریالیسم آمریکایی است به این ترتیب که: تجاوز و تهدید آن چیزی است که آمریکا تشخیص میدهد نه مردم دنیا، و به همین ترتیب یک نظام حکومتی زمانی دموکراسی است که آمریکا تایید کند و یا به عبارت دقیق تر متحد او باشد، مهم نیست که در حقیقت آن یک نظام دیکتاتوری باشد یا کمونیستی، حقوق بشر آن چیزی است که دقیقا منطبق بر منافع و علاقه مندی های آمریکا باشد و لاغیر و تخطّی از آن محکوم است. 
با یک نگاه ساده و صادقانه متوجه می شویم که  عمده رفتارهای این کشورها منطبق بر همین تعاریف استکباری از معیارهایی است که دنیا را با آنها فریب داده اند. این ها همان خطوطی است که در اسناد استراتژیک بعد از جنگ جهانی دوم، توسط جورج کَنون (Georg F. Kennan) برای امریکایی که سرمست پیروزی های خود بود اشاره شده و امروز نقشه راه همه ی تعاملاتش با بقیه دنیاست. آنجا که می گوید"برای حفظ قدرت برتر و ثروت در دست آمریکا باید شعارهای دموکراسی و حقوق بشر و دیگر مسایل پوپولیستی را به کناری بنهیم و به بطور ویژه به مبانی محض قدرت بیاندیشیم. با این نگاه، دنیا یک نظم جدیدی خواهد داشت که همه نقاط دنیا براساس یک کارکرد برای آمریکا تعریف می شود."  باید بدانیم کسی که درحال مذاکره با او هستیم چگونه به ما و دیگران نگاه میکند: یک ابزار برای امپراطوری و قدرت محض خودش. این قضیه در مقاله ای که چند روز پیش توسط سرمایه دار معروف و موثر در سیاست خارجه آمریکا، جورج سورس منتشر شد نیز به وضوح دیده می شود جایی که اشاره میکند بحران اکراین اساسا بخاطر این است که اروپا بعلت درگیری با بحرانهای دیگر نتوانسته کارکرد خود را بدرستی ایفا کند!  
در این میان باید دید که دقیقا ما چه و که هستیم؟ چه اصولی داریم و چگونه به ارتباط با دیگر کشورها باید نگاه کنیم؟ در حقیقت مبانی انقلاب ما دقیقاً در نقطه مقابل قرار گرفته، یعنی ضد هر دو اصل امپریالیستی و در عین حال با یک نگاه جهانی و غیر منحصر در مرزهای جغرافیایی. آنها نمی توانند انحراف از فرمانپذیریشان را تحمل کنند، ما هم نمیتوانیم فرماندهی ظالمانه و مستبدانه شان را تاب آوریم. این آغاز یک درگیری ایدئولوژیک هست، آوردگاهی که از نظر ما منکرین آن یا شناخت حداقلی از وضعیت جهان و اصول انقلاب اسلامی ندارند یا دچار نفاقند. چه بخواهیم و چه نخواهیم اگر ما بر اصول خود باقی بمانیم و این امپراطوری هم بخواهد بر اصولش ثابت قدم بماند اساسا هیچ معامله بُرد-بُرد به معنای سود دو طرف ممکن نیست گرچه شاید در عالم اصطلاحات سیاسی معنی داشته باشد ولی در عالم حقیقت اینطور نیست. هر معامله ای بین این دو قدرت یعنی انقلاب اسلامی با رویکرد ضد استکباری و ضد امپریالیستیش و دولت های استکباری و قلدر مآب تنها درصورت افول یکی از آنها تا حدی که بخواهد برای حفظ موجودیتش از یکی از اصولش کوتاه بیاید ممکن خواهد بود. روزها در حال گذر است و چشمان دوست و دشمن خیره است تا ببینند چه کسی کوتاه خواهد آمد و این حساسیت و دشواری مسئولیت مذاکره کنندگان را نشان می دهد. البته این یکی از بهترین فرصت ها برای شکستن شاخ این قلدمآبهاست بویژه که اختلافات درونی این کشورها بشدت به این مساله گره خورده است. 
یک اشکال محاسباتی قابل تذکر دیگر در خصوص اظهاراتیست که به نوع قدرت و توانایی ما مربوط می شود. یعنی ما چه چیزی داریم که با اتّکای به آن امید داریم ابرقدرتهای جنایتکار را مجبور به پذیرش اصولمان و عدول از اصولش وادار نماییم؟ برخی با یک برداشت سطحی توانایی را با وادادگی معادل می گیرند و فکر می کنند وجه المعامله ما دستآوردهای هسته ایست و به محض رتق و فتق آنها همه چیز تمام می شود غافل از اینکه اساسا بهتر از هرکسی خود دول غربی می دانند که بحث هسته ای بهانه است و مشکل اصلیشان همان فرمان ناپذیری است که اشاره شد. عین عبارتی که چند هفته پیش سناتورهای جنگ طلب آمریکایی در جمعه منافقین در شوی تبلیغاتی پاریس چندین باره بر آن تاکید کردند. فلینت لِورِت (Flynt Leverett) که سالها بعنوان مشاور برنامه ریزی دولت بوش، مامور سیا و همچنین کارشناس امور خاورمیانه سازمان ملل بوده، قدرت امروزه ایران را بعد از سالها بررسی های علمی و تجربی تحت عنوان "قدرت نرم یک انقلاب" جمع بندی می کند . او قدرت نرم را اینطور تعریف می کند که یعنی دیگران را وادار کنی چیزی را بخواهند که تو میخواهی بدون اینکه هیچ فشار نظامی یا اقتصادی وارد نمایی. گرچه این تعبیر خود یک برداشت غربی است  با این حال یک معیار مناسبی است که بدانیم دشمن چگونه دارد ما را برآورد می نماید. جالب است که متاسفانه عده ای در داخل کشور تازه در تکاپوی صدور انقلاب با دستکاری در اصول آن هستند و عده ای هم اساساً ایده انقلاب اسلامی را افراطی و غیر قابل انتشار در دنیا می دانند غافل از آنکه ببیند شعاعهای نورش تا دورترین نکات رفته و امروز به همان سبب در دل ظالمان دلهره ایجاد کرده است. آری این آن چیزی است که دشمن تصمیم گرفته برای جلوگیری از گسترشش تحریم های فلج کننده و تکفیریون و شارلی ابدو ها را راه بیندازد و  امروز در همان راستا پای میز مذاکره بنشیند. این را باید بدانیم که قدرت نرم ما بسیار مهمتر از قدرت نظامی ماست. باید به این اعتقاد داشته باشیم تا بتوانیم بطور صحیح در میدان مذاکره و مبارزه ظاهر شویم. گوهر ذاتی این به اصطلاح قدرت نرم، مقاومت و ایستادگی و عمل به آیات قرآن کریم است که در قالب نظام یکپارچه ولایت فقیه عملی شده است. این را باید قدر دانست و محافظت کرد. اینکه گفته می شود مذاکره بده بستان است و ما هم باید چیزی بدهیم، در پاسخ باید گفت که نشستن ما با ظالمان دنیا سر یک میز بعد از 36 سال مقاومت خودش بزرگترین چیزی است که ما داده ایم در واقع ما از قدرت نرممان خرج کرده ایم ولی آنها بارها در هنگامه شکستشان برسرچنین میزهایی حاضر شده اند. 
سخن آخر اینکه اولا رفتارهای دولت امریکا در آستانه مذاکرات و انتخابات ریاست جمهوری آن کشور باید متکّی بر یک نگاه جامع نگر مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد، ثانیا در کنار تمرکز بر مسایل داخلی، چهره خود را بدرستی در آیینه افکار عمومی دنیا ببینیم و آن را مبنای حرکت و تحلیل قرار دهیم و نه مبتنی یک نگاه جزمی متاثر از فضای رسانه ای و ابرقدرتی. ثالثا از فرصتی که برای شنیده شدن صدای ایران اسلامی در افکار عمومی دنیا که در دو عرصه اساسی یعنی هندسه سیاسی جهان و تبیین صحیح اسلام ناب ایجاد شده باید بدرستی استفاده کرد. در عرصه اول رسوا کردن دشمن و بیان ظلمهای آشکار و پنهان او از یکطرف و بیان ایستادگی های داخلی انقلاب اسلامی و حمایت همیشگی از مظلومان جهان باید از طرف دیگر مورد نظر باشد در غیر اینصورت قطعا مغلوب همان گزاره "فراموشی گذشته" خواهیم شد. در عرصه دوم باید در فضای مشمئز کننده جریانات تکفیری، روایت صحیح و ناب از اسلام را که اتفاقا غیرسکولار و برای مردمان جهان حاوی ابعاد تازه ایست بدون محافظه کاری ارائه شود. و بدانیم که این فطرت انسانهاست که مقصد ماست و نه گوش سیاستمداران. 

*دبیر اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین