کد خبر: ۲۳۴۷۷۱
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
به بهانه فرارسیدن 28 صفر و در سوگ رسول اکرم(ص)؛

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال

امروز صفر است. در این روز آخرین رسول حق مهر سکوت بر لب می نهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت می گزیند؛ چراکه اینک خاک پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا گشته و این درحالی است که این تنها مناسبت این لحظه عظیم تاریخ نیست؛ چراکه امروز سالروز شهادت سبط اکبر آن حضرت و فرزندارشد امیرالمومنین(ع)‌، امام حسن مجتبی(ع) نیز هست.
«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال
گروه مذهبی، امروز بیست و هشتم صفر است. در این روز آخرین رسول حق مهر سکوت بر لب می نهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت می گزیند؛ چرا که اینک خاک پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا گشته است و این درحالی است که این تنها مناسبت این لحظه عظیم و سرنوشت ساز تاریخ اسلام و جهان نیست؛ چراکه امروز سالروز شهادت سبط اکبر آن حضرت و فرزند ارشد حضرت امیرالمومنین(ع)‌، حضرت امام حسن مجتبی(ع) نیز هست.

به گزارش بولتن نیوز
، امروز بیست و هشتم صفر است. روزی که آخرین پیامبر و آخرین جان آشنا به کلام حضرت حق به لقاءالله پیوست و از این پس درهای آسمان بسته است، از این پس جز به مدد نور ستارگان امامت درشب تاریکی که با غروب خونرنگ دهم محرم سال 61 هجری آغاز شده است، نمی توان راه جست و یافت. تا کی باشد که شمشیر آخته دوازدهمین پیشوا و رهبر، همنام آخرین رسول حق این تیرگی را بشکافد و خورشید راستی و عدالت را بر دیدگانمان بنشاند.

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال

چگونه می توان از این روح پاک و جان رسیده به افلاک سخن گفت؟ آنچه ما مسلمین، پیروان این آخرین پیامبر الهی می گوئیم و می نویسیم با عشقی بزرگ و شناختی اندک همراه است و کجا می توان وصف این بزرگ مرد را یافت که عشقی سترگ و شناختی بزرگ با آن همراهی کند. کجا می توان آینه تمام نمای حبیب خدا را یافت و در چهره درخشان آن پاک اهورایی نگریست؟!

با این همه و باوجود آن که هرچه بگوییم از این دریای بیکران قطره ای بیش نخواهد بود اما عشق به وجود آن حضرت شوقی عظیم در دل هر نویسنده ای برمی انگیزد و در این راستا در ادامه سعی خواهیم نمود با گزیده گویی و اختصار تا آن چه که در بضاعت داریم، به ذره از این دریای عشق و معرفت و مهر و کمال و صفا بپردازیم.

سال يازدهم هجرت رسول الله شاهد آخرين شعله های زندگی بزرگترين پيام آور الهی و خاتم انبياء بود و روح مقدس حضرت محمد(ص)‌ در نيمروز دوشنبه 28 ماه صفر آن گاه که در آغوش عل(ع)‌ بود، به آشيان خلد پرواز نمود. حضرت علی(ع)‌ جسد مطهر نبی اکرم را غسل داد و کفن کرد و بر این اساس نخستين کسی بود که بر پيامبر(ص) نماز خواند و بدین ترتیب حضرت محمد(ص) در همان حجره ای که درگذشته بود، به خاک سپرده شد.

سیره اخلاقی پیامبر مهر و اعتدال

بی شک سیره اخلاقی پیامبر زندگی به عنوان رسول عشق و مهر منادی شریعت پاک اسلام، مهمترین سرمایه و میراثی است که از او باقی مانده و این درحالی است که منبع دستیابی به آنچه از ایشان در این خصوص باقی مانده،‌ روایات فراوانی است که از لحظه لحظه زندگانی پر خیر و برکتش ازسوی یاران و همراهان پاکش نقل شده است. با این تفسیر در ادامه نگاهی خواهیم داشت به گوشه هایی از این روایات و احادث.

آورده اند،‌ روزی حضرت رسول اکرم(ص)‌ شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بارسنگینی برروی آن است. گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند.

کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.

مر«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدالدی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد.

گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید.

گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود.

مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز با همسر خود نزدیکی کرده و لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد توانش را ندارم. گفت برده ای را آزاد کن. جواب داد، برده ای ندارم. گفت 60 فقیر را سیر کن. جواب داد بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت به مردم مستحق بده. جواب داد خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوند تو را ببخشد.

بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم.

گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد، حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید.

گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد.

روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟

گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد.

در زمانی که دختران سنگسار می شدند، دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.

وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند.

هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است.

روزی درحال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر برآشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد.

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدالگل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید.

عدى بن حاتم می گويد: «هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت‏ سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم ‏با كمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد اين كه‏ گريخته ‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پس‏از چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم: «اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به‏ خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم، سزاوار است كه به او بپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته ‏اى‏».
 
با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است، به عنوان پذيرش ‏اسلام، به مدينه سفر كردم، پيامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به ‏محضرش رسيدم، سلام كردم، جواب سلامم را داد و پرسيد: كيستى؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏ سوى خانه‏ اش برد، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مىی برد، بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد، اظهار نياز نمود، پيامبر(ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف كرد و آن بانو را درمورد تامين نيازهايش راهنمايى فرمود. با خود گفتم: «سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست.»
 
سپس از آن جا گذشتيم و به خانه رسول خدا(ص) وارد شدم، پيامبر(ص) از من استقبال وپذيرايى گرمى نمود، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آورد و به من فرمود: برروى آن بنشين. گفتم: بلكه شما بر آن‏ بنشينيد. فرمود: نه، شما بر آن بنشين، خود آن حضرت بر روی زمين نشست، با خود گفتم: اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت، پادشاه نيست. سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيان‏فرمود، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد، و فهميدم كه‏ پيامبر مرسل می ‏باشد، بيانات و پيشگويي ها و مهربانى‏ هايش مراشيفته‏ اش كرده و همانجا مسلمان شدم.
 
مهربانى و اخلاق نيكوى پيامبر (ص) در حدى بود كه امام صادق (ع)فرمود: روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏ خواند، مردم بسيارى به‏ او اقتدا كردند، ولى آن‏ها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمول‏ دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد (مردم از خود می پرسيدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده كه پيامبر(ص) نمازش را با شتاب تمام كرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص) پرسيدند: «مگر چه شده؟ كه شما اين گونه نماز را (با حذف‏ مستحبات) به پايان بردى؟» پيامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصبى; آيا شما صداى گريه كودك را نشنيديد؟» معلوم شد كه كودكى در چند قدمى محل نمازگزاران‏ گريه می کرده، و كسى نبود كه او را آرام كند، صداى گريه او دل‏مهربان پيامبر (ص) را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتاب‏ تمام كرد، تا كودك را از آن وضع بيرون آورده، و نوازش نمايد.
 
عبدالله بن سلام از يهوديان عصر پيامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏ هاى اخلاق پيامبر (ص) موجب شد كه اسلام را پذيرفت و رسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از يهوديان به نام‏ «زيد بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذيرش اسلام همواره زيد را به اسلام دعوت می ‏كرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏ می داد بلكه به اسلام گرويده شود، ولى زيد هم چنان بر يهودی بودن خود پافشارى می كرد و مسلمان نمی ‏شد.

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال 

عبدالله مى‏گويد: روزی به مسجدالنبى رفتم ناگاه ديدم، زيد در صف نماز مسلمانان نشسته ‏و مسلمان شده است، بسيار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسيدم «علت‏ مسلمان شدنت چه بوده است؟» زيد گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏ بودم و كتاب آسمانى تورات را می خواندم، وقتى كه به آياتى كه ‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسيدم، با ژرف ‏انديشى آن را خواندم ‏و ويژگى هاى محمد (ص) را كه در تورات آمده بود به خاطر سپردم، با خود گفتم بهتر آن است كه نزد محمد (ص) روم و او رابيازمايم، و بنگرم كه آيا او داراى آن ويژگی ها كه يكى از آنها «حلم و خويشتن‏دارى‏» بود هست‏ يا نه؟ چند روز به محضرش رفتم، و همه حركات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقيق خود قرار دادم، همه آن ويژگی ها را در وجود او يافتم، با خود گفتم تنها يك ويژگى مانده است، بايد در اين مورد نيز به كندوكاو خود ادامه دهم، آن ويژگى حلم و خويشتن‏دارى او بود، چرا كه درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏ هرچه به او جفا كنند، از او جز حلم و خويشتن‏دارى نبينند.»
 
روزى براى يافتن اين نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم، ديدم عرب باديه‏ نشينى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى كه‏ محمد (ص) را ديد، پياده شد و گفت: «من از ميان فلان قبيله به‏ اينجا آمده ‏ام، خشكسالى و قحطى باعث‏ شده كه همه گرفتار فقر و نادارى شده‏ ايم، مردم آن قبيله مسلمان هستند، و آهى در بساط ندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه می ‏كنند، و اميد آن رادارند كه به آنها احسان كنى.»
 
«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدالمحمد(ص) به حضرت على(ع) فرمود: آيا از فلان وجوه چيزى نزد تو مانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه، پيامبر (ص) حيران و غمگين شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏ كردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خريد و فروش سلف كنم، اكنون فلان مبلغ به تو می دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پيشنهاد مرا پذيرفت، و معامله را انجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب باديه‏ نشين داد.
 
من‏ هم چنان در انتظار بودم تا اين كه هفت روز به فصل چيدن خرمامانده بود، در اين ايام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد(ص) را ديدم كه در مراسم تشييع جنازه شخصى حركت می ‏كرد، سپس در سايه درختى نشست و هركدام از يارانش در گوشه ‏اى نشستند، من‏ گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گريبانش را گرفتم و گفتم: «اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مى‏شناسم كه مال مردم را می ‏گيريد و در بازگرداندن آن كوتاهى و سستى می كنيد، آيا می ‏دانی که چند روزى به آخر مدت مهلت ‏بيشتر نمانده است؟»
 
من با كمال‏ بی پروايى اين گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار كردم (با اين كه‏ چند روزى به آخر مدت مهلت‏ باقىمانده بود) ناگاه از پشت ‏سر آن ‏حضرت، صداى خشنى شنيدم، عمر بن خطاب را ديدم كه شمشيرش را از نيام بركشيده، به من رو كرد و گفت: «اى سگ! دور باش.» عمرخواست ‏باشمشير به من حمله كند، محمد (ص) از او جلوگيرى كرد وفرمود:«نيازى به اين گونه پرخاش‏گرى نيست، بايد او (زيد) را به حلم‏و حوصله سفارش كرد، آن گاه به عمر فرمود: «برو از فلان خرمافلان مقدار به زيد بده.»
 
عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بيست پيمانه ديگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: اين زيادى چيست؟ گفت: چه كنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهيب وفرياد خشن من آزرده شدى، محمد (ص) به من دستور داد اين زيادی ‏را به تو دهم، تا از تو دلجويى شود، و خوشنودى تو به دست آيد.
 
هنگامى كه آن اخلاق نيك و حلم عظيم محمد (ص) را ديدم مجذوب اسلام‏ و اخلاق زيباى محمد (ص) شدم، و گواهى به يكتايى خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.
 
در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين‏ آمده: «رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوش‏رو، خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيبجو و مديحه گر نبود، هيچ كس از او مايوس نمی شد، و هر كس به‏ در خانه او می آمد، نوميد باز نمی گشت، سه چيز را از خود دوركرده بود; مجادله در سخن، پرگويى، و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود، او كسى را مذمت نمی كرد، و از لغزش‏ هاى پنهانى مردم‏ جستجو نمی نمود، جز در مواردى كه ثواب الهى دارد سخن نمی گفت، درموقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت كه همه سكوت نموده‏ و سراپا گوش می شدند... .»

اين‏ها تنها چند نمونه از سلوك اخلاقى پيامبر اسلام (ص) بود، كه هركدام چون آيينه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زيباى اخلاق نيك‏آن حضرت دعوت می کند.

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال

آرزوی آن که بتوانیم روزی رهروی واقعی آن حضرت و خاندان پاکش گردیم،‌ با قطعه شعری زیبا از «جواد محدثی» این گفتار را با نام مبارک آن حضرت به پایان می بریم.

بعد از تو، ای محمود احمد

باردگر، یاد تو زد آتش به جانم
جا دارد از اندوه، در سوگ وفاتت
گر جای اشک، ازدیدگانم، خون چکانم
ای سوره عشق
ای آیه مهر
ای چشمه نور
ای اختر تابنده، ای یاد معطر
ای برترین و آخرین پیغام آور
ای پانهاده بر بلنداهای افلاک
ای همنشین بینوا بر بستر خاک
رفتی ولی ما را به دست غم سپردی
ای چشمه مهر و وفا
ای خوب،... ای پاک!
در روزهای تیره و شبرنگ "بطحا"
در ظلمت کور کویر جاهلیت
مشعل به کف، درد آشنا، ره می سپردی
در اوج خشم و کینه دیرین "یثرب"
در سنیه ها بذر محبت می فشاندی
پاک و مبرا بودی از هر لغزش و عیب،
ای شاهد غیب!
سیمای تو آئینه ایزد نما بود
چشم خدا بین تو هم، چشم خدا بود
ای وارث خط شفقگون رسالت
دردا...دریغا!
ای امی گویا!... از آن روزی که رفتی
ما همچنان در انتظاری تلخ ماندیم
زآندم که ما غمنامه سوگ تو خواندیم
از دیدگان، بر مزرع دل، خون فشاندیم
بعد از تو، ای محمود احمد، ای محمد(ص)
دیگر بلال، "الله اکبر" برنیاورد
جبریل، از سوی خدا دیگر نیامد
خوش روزگاری داشتیم اندر کنارت
اما دریغ، آن روزها دیری نپائید
رفتی... ولی از یاد ما هرگز نرفتی.
بعد از تو اشک دیده مان هرگز نخشکید
بعد از تو خاطرهایمان هرگز نیاسود
بعد از تو، امت در غمت صاحب عزا بود
بعد از تو، ای یار ضعیفان، قصه ما
غم بود و حرمان بود و درد تازیانه
یا کنج زندان، یا اسارت، یا شهادت
آزارها و حمله های وحشیانه
بعد از تو، اولاد علی، آواره گشتند
بر خون سجود آورده و در خون نشستند
بعد از تو، ما ماندیم و غوغای سقیفه
بعد از تو، ما ماندیم، با زهرای مظلوم
آن چهره ای که بارها بوسیده بودی
آزرده و سیلی خور دست ستم شد
در کوفه محراب علی گردید گلگون
صحرای سرخ کربلا رنگین شد از خون

بعد از تو فرزندان زهرا کشته گشتند
لب های قرآن خوان و حقگوی" حسین" ات
آماج ضربت های چوب خیزران گشت
یار وفادارت، " ابوذر"
چون عاشقان، در غربت تبعید، جان داد
" عماریاسر" کشته گردید
فریادهای " مالک اشتر" فروخفت
بیدارهامان بر فراز دار رفتند،
ای بنده خوب خداوند!...
بعد از تو ما ماندیم و میراث شهیدان
بعد از تو ما بودیم و خیل سوگواران
رفتی تو، ای تندیس اخلاق و فضائل
ای عقل کامل!
رفتی ولی ما را به دست غم سپردی
یادت گرامی باد، ای یاد معطر
ای نامت احمد،
نامت بلند و جاودان باد،
ای«محمد» صلی الله علیک و علی آلک

«محمد»(ص)؛‌ پیام آور مهرورزی و اعتدال

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۳۰
0
2
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
بسیجی امام سید علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۳۰
0
3
احسنت بر بولتن.بر اساس روایات هنگامی که رسول الله در بستر بود درب خانه چند مرتبه زده شد رسول الله فرمودند دخترم فاطمه این عزرائیل است که بر درب میکوبد و در واقع به احترام تو این کار را میکند.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین