کد خبر: ۲۲۹۲۶۱
تاریخ انتشار:

6 نکته اندر بــاب بی‌تفاوتی‌های ما

ترس از اين که من اگر دخالت کنم طرف مقابل چه واکنشي خواهد داشت! اگر بروم و طرف را از دعوا نجات دهم، نکند خودم را لت و پار کنند! اگر اين حرف را به رئيسم بزنم، حقوقم را قطع نکند و ... .
گروه اجتماعی، ترس از اين که من اگر دخالت کنم طرف مقابل چه واکنشي خواهد داشت! اگر بروم و طرف را از دعوا نجات دهم، نکند خودم را لت و پار کنند! اگر اين حرف را به رئيسم بزنم، حقوقم را قطع نکند و ... .

به گزارش بولتن نیوز،
ترس که شاخ و دم ندارد. مي‌ترسيم ديگر! البته شايد اعتراف کردن به ترس باشد که شاخ و دم داشته باشد. يکي از دلايل بي تفاوتي ما نسبت به دور و اطراف‌مان، دقيقا همين ترس است. ترس از اين که من اگر دخالت کنم طرف مقابل چه واکنشي خواهد داشت! اگر بروم و طرف را از دعوا نجات دهم، نکند خودم را لت و پار کنند! اگر اين حرف را به رئيسم بزنم، حقوقم را قطع نکند و ... .

در اين جور مواقع، آدم اين قدر با خودش همين حرف‌ها را مي‌زند که مجبور مي‌شود فقط ببيننده و تماشاچي صحنه باشد! حتي در روايت داريم در روز قيامت، خدا جلوي آدم را مي‌گيرد و نگهش مي‌دارد که چرا وقتي چنين عملي را ديدي، هيچ کاري نکردي و شتر ديدي، نديدي! آن فرد هم آن جا راست و حسيني مي‌گويد که ترسيدم! خدا هم در جوابش مي‌گويد: من سزاوارتر بودم که از من بترسي!

پشتم به خودم گرمه!

بله ديگر! وقتي يک چيز مال خودم آدم نباشد، مي‌شود وصله ناجور! بي تفاوتي هم مال ما مسلمان‌ها نبوده، عاريتي است! اصلِ اصلِ اين بي تفاوتي نسبت به ديگران، از زيادي توجه کردن به «خود» آمده است، که اصطلاح علمي‌اش همان «فردگرايي» است. خودخواهي را شايد همه ما کم و بيش داشته باشيم، اما سر و کله اين موج فردگرايي از غرب پيدا شد. موجي که تنها، فرد و لذت‌هايش برايش مهم است و مسئوليتي در قبال ديگران ندارد. امروزه هم در دنيا کم نيستند آدم‌هايي که بقيه برايشان مهم نيستند، که فردي از گرسنگي بميرد يا کودکي در جنگ نابرابر کشته شود! مهم اين است که شما خودت بتواني گليم خودت را از آب بيرون بکشي! حالا اگر در جايي، شما ديديد که طرف دست به خير است و دارد به ديگران کمک مي‌کند و کارهايشان را انجام مي‌دهد، احتمالا باز هم يک «خود»ي در کار است که هر چه قدر منافع ديگري را برآورده کند، منفعت بيشتري به خودش بر مي‌گردد! اصلا علم جامعه‌شناسي هم، اين را اثبات کرده است که هر چه قدر فردگرايي در جامعه بيشتر شود، بي تفاوتي هم به دنبالش بيشتر مي شود و آدم ها ديگر حوصله ديگران و مشکلات‌شان را ندارند!

سخت اما سريع!

دقيقا در مقابل اين فردگرايي، ديدگاه خدا محوري است. مسلما راحت‌ترين کار اين است که آدم کنج خانه و در سجاده‌اش بنشيند و عبادت کند و هي از نرده‌هاي عبوديت بالا برود، بي آن که کاري به کار جامعه و هاي و هويش داشته باشد. اما مسير سخت‌تر و در عين حال سريع‌تر هم اين است که آدم همراه با مردم، بالا برود. عبادت شخصي‌اش به جاي خود، رفع و رجوع مشکلات و معضلات اجتماع هم جاي خود. اصلا انگار خدا مي‌خواهد بندگانش در کانال جامعه به کمال برسند و همه به هم در اين مسير کمک کنند. درست مثل کشتي‌ که با مسافرهايش به سمت يک مقصد مشترک در حال حرکت باشد و يکي از مسافرين که در جاي خودش نشسته، بخواهد کشتي را سوراخ کند! طبيعي است که ساير مسافرها سريع جلويش را مي‌گيرند. سرنوشت همه مسافرها به سالم ماندن اين کشتي بستگي دارد، پس نه فضولي‌ درکار است و نه دخالتي!

آدم‌هايِ خوبِ بي‌تفاوت...

روزي خداوند به شعيب وحي کرد که من از مردم تو صد هزار نفر را عذاب مي‌کنم! چهل هزار نفرش که همان آدم‌هاي بد هستند و شصت هزار نفر هم خوبان! شعيب پيامبر جا خورد که آخر چطور! اين‌ها بدند، درست! بايد عذاب شوند، درست! اما اين شصت هزار از خوبان چه گناهي کرده‌اند که بايد پاي اين‌ها بسوزند؟! خداوند جواب داد: گناه خوبان اين است که با گناهکاران سازش کردند و به خاطر غضب و خشم من، آن ها هم خشم نکردند و هيچ نگفتند!1

خيلي‌ها جزو همين خوبانند. خوبانِ بي‌تفاوت. اصلا گاهي اين بي تفاوتي، يک نوع کلاس و پرستيژ است. پرستيژي که کار به کار ديگران ندارند و ديگران آزادند هر کار بخواهند انجام دهند.

در اين جا هم آدم‌هاي خوبِ بي تفاوت، مساوي هستند با آدم‌هاي بدِ خطاکار. حتي در روايات که نگاه کنيد تعبيرهايي آمده است که اين عده با اين کارشان دين خدا را خوار مي‌کنند چون با اين کارشان به گسترش گناه دامن مي‌زنند و يک سرپوش درست و حسابي براي کارهاي آدم‌هاي خطاکار درست مي‌کنند. اين‌ها هم به کنار که کلي هم براي خودشان ثواب جمع کرده باشند و کلي هم خالص و مخلص باشند. چيزي که مهم است همين سکوت نکردن و واکنش نشان دادن شان است!

دو دو تا چهارتا؟!

اگر بخواهيم دو دوتا چهارتاي عقلاني کنيم و به قانون‌هاي مدني و ديني هم کاري نداشته باشيم، عين روز روشن است که بالاخره آدم به حکم آدم بودن و بنده بودنش، بايد نسبت به سرنوشت خودش حساس باشد. دوم اينکه؛ سرنوشت خودش به سرنوشت ديگران گره خورده، پس بايد به سرنوشت آن‌ها هم حساس باشد. سوم اينکه؛ اگر خطا، آسيب و جرمي را در جامعه ديد، بر اساس همين عقل، نبايد بي تفاوت برخورد کند و بايد جلويش را بگيرد تا حداقل دامن خودش را نگيرد!

يک قانونِ دلسوزانهِ قاطع!

کتب ديني و روايي را نگاه کنيد، پر است از آداب و قوانين برخورد با همنوعان. يکي از آن‌ها «مفاتيح الحياه» آيت‌ا... جوادي آملي است. اصلا فصلي دارد براي تعامل انسان با همنوعانش. اين‌ها همه حکايت از اهميت همنوعان در سرنوشت ما دارد. يکي از اين قوانين اجتماعي، قانون امر به معروف و نهي از منکر است. اول از همه، آدم شايد فکر کند چه قانون سخت و قاطعي! اما پشت اين قانون سفت و سخت خبرهاي ديگري است. به قول يک بزرگي اگر در يک مملکتي؛ زندان براي مجرمان گذاشته شود، اين به خاطر رحمت حاکميت است، چرا که اگر دزد و مجرمي دستگير نشود، به بقيه آدم‌هاي آن جامعه که خوب و سالمند؛ ضربه روحي، جسمي و عاطفي وارد مي‌کند. دستگيري اين جنايت کار شايد لايه ظاهري‌اش؛ غضب و خشونت باشد، اما لايه باطني‌اش؛ رحمت حاکم و حکومت است. حالا هم اين حکايت، حکايت اين قانون است. اين‌ها؛ همه، براي رفع موانعي است که در مسير کمال جامعه قرار دارد. همه، آن کوه‌هايي است که بايد از سر جاده‌ها برداشته شود تا راه باز شود و آدم‌ها به زحمت نيفتند/خراسان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین