کد خبر: ۲۲۱۶۵۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

دکتر فواد معصوم و نگاه ایران دوستی اش

عرفان قانعی فرد ( پژوهشگر تاریخ معاصر - نویسنده خاطرات جلال طالبانی) در صفحه فیسبوک خود نوشت:
به گزارش بولتن نیوز به نقل از عصر ایران، شب اول ماه سپتامبر 2007 - کاخ ریاست جمهوری - بغداد. به نامحبوب ترین شهر جهان عرب قدم نهاده بودم. شهری که از گنجینه های بابلی اش تنها آواری برجای مانده بود. شهری زشت و مملو از ترور و خوف و حمام خون و خشونت و هراس... نظامی ها تا بن دندان مسلح. شهری که در هر تغییرش صدها و هزارها کشته داده و خون ها ریخته و هول و هراس در دل مردمانش جای گرفته، مردمانی شوربخت با انزجار و نفرت از هرج و مرج و فلاکت ....شهری که قدرت را نافرجام می داند و ناسازگار و ...چه جاهلان متوهم که حکمرانان تک صدای این سرزمین بوده اند...شهری نمایشگر تاریخ و هویتی گم شده اما آغشته به خون که چه بسا خشت و گل شهر، یادگارها دارد از عهد ماضی. ...برای همین دیوانه ترین کشور جهان عربش می نامند... شهری و سرزمینی که زیر آن دریایی از نفت، موج می زند.

دکتر فواد معصوم و نگاه ایران دوستی اش

ساعت 10 شب است. دکتر فواد معصوم از طرف مام جلال به استقبالم می آید. انسانی مودب و با احترام و موقر... دیدار مام جلال را پس از رفتن طارق هاشمی تعیین کرد... و 11 شب بود که مام جلال را با کت و شلواری طوسی دیدم با دست دادنی گرم و تعارفی گرم تر و صحبت با او براحتی گل می کند. در آن جند روز، 2-3 بار دیگر فواد معصوم را دیدم و خاطراتش را شنیدم... در میان کتابخانه ای مملو از کتاب های عربی و کردی و فارسی. .حرمت خاصی برای ادب و تاریخ ایران زمین دارد. مانند دکتر کمال فواد - سرپرست پروژه من - شیفته فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و خیام....دوست و رفیق گرمابه و گلستان مام جلال... که سالهای سفر و غربت و دربدری و کوه به کوه جستن، تبعید و فرار را در پشت سر داشتند...انسانی مانند مام جلال مردم دار، مثبت اندیش و اهل کاوش و مناظره..اما آرام تر و محافظه کار تر از مام جلال...

زادهٔ ۱۹۳۸ شهر کویه ...که 6 سالی از قیام شیخ محمود برزنجی در سلیمانیه عراق می گذرد و یا 8 سالی از عصیان سمکو در کردستان ایران و چند سالی از حرکت ئاگری داغ و درسیم و دیاربکر در کردستان ترکیه...می گذرد. و سال پس از تولد هم ابتدای جنگ جهانی دوم است....

فواد معصوم 5 سال از مام جلال کم سن و سال تر بود. دوران خردسالی و صباوت مام جلال و فواد با هم گذشت. در میان کوچه باغ های کویه و مدرسه الاولی با معلم هایی کم و بیش یکسان و محیط خانوادگی کم و بیش مشابه....دورانی که در بغداد روشنفکرانی مانند امین زگی بگ و معروف چیاوگ در ترویج فرهنگ و هویت کردی فعالیت داشتند و دوران بی رسانه ای اما رشد تعصب و ناسیونالیسم کردی که برای این استعدادهای جوان آن ایام، الگو شده بودند.

فواد معصوم نیک به یاد دارد که همراه پدرش شب ها با چراغی پیه سوز در دست در میان کوچه های کویه به خانه دوستان رفته اند و در جلسه هایی به دور از مامورهای حکومت وقت، از ظهور جمهوری مهاباد سخن رانده اند در حالی که شاید 7-8 سال بیشتر از سن و سالش نمی گذرد. اما در ذهنش آن سخنان و شوق ها و شورها و اندیشه ها و چهره ها حک شده....و شاید آن نوباوگان نمی دانستند که انگلیسی ها یک کرد - مصطفی بارزانی - را برای بهم زدن بساط پیشوا قاضی محمد روانه مهاباد کرده اند.... حتی فواد معتقد است که تکیه و خانقاه شیخ حسام الدین طالبانی - پدر مام جلال - برایشان نوعی کارگه آزمودن سیاست و تاریخ بوده. و می گوید که برایشان نام شادروان پیشوا قاضی محمد - امام جمعه مهاباد - مقدس بوده. و می گوید که مام جلال تاثیری در ایشان داشته که گرچه حرف و مرام و فکر و ذهنش با سن و سالش تناسب و سنخیتی نداشت اما بناچار در آنها هم تاثیر گذار بوده.

در کنار تمرین باور به هویت کردی، خواندن و بلعیدن و جستن و کاویدن میان کتاب ها خوره جانشان شده و از آن ایام بوده که با ممارست ، تسلط بزبان عربی را آغازیده اند و گاه برای تفنن هم اشعار شیخ رضا طالبانی - مشهور به ایرج میرزای کردها - را از حفظ خوانده و دلی سیر خندیده اند. ..گرچه در میان دوستانشان افرادی مانند فاتح رسول هم به مسکو و کمونیست ها نگاهی عاطفی داشتند.... و فواد هم بعدها در دوران دانشجویی اش تا 2 سالی تحت تاثیر این مرام قرار گرفت. اما مام جلال هرگز به آن حزب نپیوست شاید می دانست که در این حزب و اقمارش چیزی به اسم دمکراسی و انسانیت و آزادی معنی ندارد جز شعارها رنگی و تخیلی.... و عضویت در انجمن دانش آموزی "ک پ ایکس kpx " شاید او را از این لغزش نجات داد. فقط در سال 1946 که مام جلال برای نخستین بار به همراه فاتح رسول به سینما می رود و از دیدن فیلمی روسی که با 80 فلس بلیط خریده بود، چنان دستخوش احساسات می شود که ناخودآگاه دست می زند!

دکتر فواد هنوز به 10 سالگی نرسیده بود که جنگ جهانی دوم پایان یافت و بعدها صالح جبر در بغداد سقوط کرد و موج اعتراض ها در بغداد برپا بود. در کنار پدرش اخبار را از رادیو می شنید و یا میان هم سن و سالانش و معلم های مدرسه درباره اوضاع جهان.سخن می راندند... و شاید نمی دانست که 56 سال بعد، مام جلال اولین رئیس جمهور کرد در تاریخ معاصر است و یا 68 سال بعد، فواد خود رئیس جمهور عراق است و نخست وزیر را تعیین می کند. و همان روزها بود که انگلستان از فلسطین خارج شد و اسرائیل شکل گرفت ...و طرفه اینکه حزب بعث هم در میان موج ناسیونالیسم عرب و نهضت ملی گرایی عربی، نُضج یافت...دورانی که در سوریه زبان و هویت کردی ممنوع بوده و هر حرکتی میان کردها، قلع و قمع می شده...

گرچه در 1957 که دکتر کمال فواد و ....از کمونیست عراق در کردستان جدا شدند و به حزب دمکرات کردستان عراق پیوستند؛ حزبی که در رقابت با قاضی محمد و بدون رضایت او، توسط مصطفی بارزانی در کردستان عراق ساخته شده بود. زیرا بارزانی نمی خواست که حرکت قاضی بی رقیب باشد. مام جلال هم از سفر چین و روسیه و دیدار با مصطفی بارزانی - که از مهاباد به روسیه گریخته بود - به کردستان بازگشت... فواد معصوم عیکنش را روی بینی جابجا می کند و سپس می گوید که در دبیرستان بحث و جدل درباره کردها و بعثی ها و کمونیست ها میان ما گرم بود...

دکتر فواد معصوم در 1958 بغداد را ترک گفت به قاهره رفت تا در الازهر به ادامه تحصیل بپردازد. سالی که ناگهان کودتای عبدالکریم قاسم موفق شد و خانواده شاهنشاهی عراق غرق در خون شد و کاخ سلطنت فرو ریخت. و سال 1959 مصطفی بارزانی پس از 14 سال به کردستان عراق بازگشت و حمزه عبدالله اخراج شد و ابراهیم احمد به عنوان رئیس کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان عراق منصوب شد.... باوری به حزب و منش حزب نداشت و خود را عین کرد و کردستان می دید و صاحب حزب و بنا به دلش هر که را منصوب یا اخراج می فرمود !

در آن دو سالی که فواد معصوم تفکر کمونیست را می سنجید و دیدارش با خالد بکتاش در سوریه ، برایش تلنگری به اندیشه بود. از من می پرسد می شناسی ؟ گفتم ظاهرا اصالتا کرد بود، تائید کرد و گفت : تعدادی دانشجو نزد وی رفتیم و پای سخنانش نشستیم اما شروع کرد به هجوم فکر ناسیونالیستی و آن را تفکر صهیونیسم و امپریالیسم خواند و ناگهان به فکر فرو رفتم که چقدر تفکر کشنده ای دارد!... در آن دیدار بود که فهمیدم گول خورده ام. یادم افتاد که خورد و خوراک نداشتیم و شبانه روز عاشقانه کار می کردیم و نزاع های عقیدتی فکری را دنبال می کردیم و به خاطر فضای سیاسی شهر کویه مدتی علاقمند به کمونیسم شده بودم اما به کلی دست از آن شستم و عطایش را به لقایش بخشیدم.... جو قاهره هم در آن ایام یک جو ناسیونالیستی شدید عربی بود اما ما چند نفر کرد بودیم که طرز فکر و نوع نگاه کردی داشتیم. کم کم که 1958 رخ داد و بارزانی بازگشت، کمونیست ها ضدیت شان با کردها، علنی تر شد...

در سال 1964 در مصر به همراه مام جلال به دیدار عبدالناصر می رود. دورانی که 3 سال از آغاز حرکت مسلحانه کردهای عراق با همکاری و حمایت ساواک ایران می گذشت. دورانی که دیگر او مدت 2 ساله عضو حزب کمونیست بودنش را رها کرده . در دیدار دوم فواد عارف هم حضور دارد . مام جلال معتقد است که فواد معصوم برای عبدالناصر سخن گفته اما وقتی متوجه شده که ریزه کاری زبان عربی می طلبد و اصطلاحات خاص، مام جلال رشته کلام را به دست می گیرد و درباره کردستان عراق سخن می راند. ایامی که مصطفی بارزانی از مام جلال خواسته بود تا برود و در قاهره درباره کردها سخن بگوید. دورانی که فارغ التحصیل دانشکده حقوق، چریک شده و از روزنامه نگاری هم به دور افتاده بود. کم کم کمیته مرکزی حزب - به رهبری ابراهیم احمد و جلال طالبانی - از مصطفی بارزانی دور شدند و وی را خودرای و بی وفا به حزب نامیدند اما وی هم با لشکرکشی نظامی آنها را به همدان ایران فراری داد. که فواد معصوم معتقد بود آن انشقاق و جدایی بیشتر به خاطر اختلاف ایدئولوژی و تفاوت رای نگاه و تجربه دو نسل بود و کمیته مرکزی حزب هم تفکری چپ گرایانه داشت که با فکر عامیانه سنتی مصطفی بارزانی همخوانی نداشت....

فواد معصوم در 1968 در بصره فعالیت حزبی داشت. که 2 سالی بود از رفتن اعضای کمیته مرکزی حزبش به بغداد می گذشت و او هم همچنان به رفاقتش با مام جلال ادامه داد. آنگاه سال 1975 فرا می رسد. که دیگر مدرک دکتری فلسفه اسلامی اش را دریافت می کند. سالی که در آغازش، قرارداد الجزایر منعقد شد. در ۱۵ اسفند ۱۳۵۳ (۶ مارس ۱۹۷۵) در الجزیره که پیش‌زمینهٔ امضای پیمان‌نامه شد با میانجی‌گری مقامات الجزایر . سالی که شاه ایران و صدام حسین با هم دیدار و دست هم را فشردند. سالی که دیگر حمایت شاه و ساواک از کردهای عراق پایان یافت و مصطفی بارزانی به کرج رفت و در دیدار با روزنامه ها گفت : ماموریت من تمام شد !...گرچه وی بعد از 1973 از آمریکا خواهان پناهندگی شده بود و باور و ایمانی هم به شورش مسلحانه کردها نداشت تا آن را پیروز و مبارک بنامد.

فواد معصوم به همراه مام جلال و چند نفر دیگر از دوستانشان - مانند دکتر کمال فواد، عادل مراد و... - در سال پس از فروپاشی جنبش مسلحانه کردهای عراق و حزب دمکرات کردستان، در 1976 در صف موسسین حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق قرار گرفت. و باورشان دوباره زنده کردن جنبش علیه دیکتاتوری صدام بود. کم کم در ایران اوضاع نابسامان است. آنها هم مدتی است به کردستان بازگشته اند و نامه جلال طالبانی به را به نجف می برد و با کمک محمد دعایی به دیدار آیت الله خمینی می رود و نامه را عرضه می کند. و سال 1978 هم در کنار عادل مراد و ... به نوفل لوشاتو می رود و با کمک بنی صدر دیداری دیگر رخ می دهد.

پس از پیروزی انقلاب ایران، وی نماینده حزبش در تهران بود. و دورانی سخت که خودش آن را تمرین صبوری می نامد. دورانی که برای گرفتن یک نامه ساده هم روزها و هفته ها می نشست. کمتر از شش سال بعد از قرارداد الجزایر، جنگ ایران و عراق ،دومین جنگ طولانی قرن بیستم، شروع شد و بنا به برخی تحریک ها و کژفهمی ها ، اتحادیه میهنی در میان نظامی های ایران، نام و نشانی نداشت و اینجا بود که در نقش نماینده فعال مام جلال ظاهر می شود تا در تلطیف رابطه و آغاز همکاری تلاش کند و موفق هم می شود. دیگر پس از وی هیچ نماینده ای به آن حاذقیت و تسلط و تدبیر پای به ایران ننهاد.

بیشتر برای دکتر فواد، جلب نظر ایران و همکاری و اخوت و نزدیکی مهم تر بود تا منافع و مصالح حزبی. او بیشتر - در همراهی اش با سیاست مام جلال - دوستدار ایران و ایرانی بود و دوستی اش همچنان باقی ماند. سال 1992 که به کمک ایران و آمریکا، اقلیم کردستان عراق شکل گرفت او اولین نخست وزیر کابینه دولت محلی بود..... گرچه در جنگ میان دو حزب کردستان عراق، معصوم روزگاری زندانی حزب بارزانی بود و در برادرکشی 31 اوت 1996 توسط مسعود بارزانی هم به اعدام محکوم شد و اگر مداخله مام جلال و ایران نبود امروز، زنده نبود.

معصوم کنار مام جلال ماند. در همین انتخابات اخیر مجلس که می خواست نماینده ائتلاف کردستانی باشد برای تبریک سال نو به همراه دکتر کریم رئوف به دیدارش می روم در باغچه خانه اش در کویه...کتاب خاطرات طالبانی - نوشته مرا - ورق می زند و می گوید اگر بخواهم به تو سند و عکس یادگاری بدهم روزها طول می کشد اما باید نوشت و برای نسل آینده باقی نهاد که بدانند چه ها کشیدیم و چه دیدیم...بعدش می گوید " همشهری هایت وقتی می گفتند به روی چشم!... می دانستم که دیگر آن کار را هرگز انجام نمی دهند " .... سپس غش غش خندیدن هر دو... تلفن او به صدا در می آید و از لای پنجره، عکس 5 دخترش - شیرین، جوان، زۆزان، شیلان و ویان - روی دیوار خودنمایی می کند. که در عکسی خود فواد معصوم هم 1-2 نوه هم به بغل گرفته.

خودش خاطره نشستن و چای نوشیدن و روزنامه خواندن در هتلی در خیابان فردوسی تهران را به یاد می آورد که سراسر روز آخر تابستان سال 1363 / 1984 را به انتظار تلفن یک مقام ایرانی می گذراند تا شاید بعد از روزها پاسخی مساعد بدهد و عاقبت هم او برای از سر بازکردن فواد، قرار 5 صبح را می گذارد که شاید فواد به خواب برود و به قرار نرسد اما در میان خش خش برگ های درخت آن سازمان، که توسط سپوری جارو می شد، تنها موجود بیدار آن کوچه فواد بوده که جلوی در آن سازمان قدم می زده که شاید آن مقام به محل قرارش قدم بنهد... اما عاقبت ساعت 9 صبح با یک جیپ وارد آن کوچه می شود و از دیدن فواد وآن همه ساعت به انتظار ایستادنش، شرمنده می شود!

فواد معصوم، رئیس جمهور شد ، انسانی جدی و سیاستمداری عملگرا و منطقی که با حکمت و و عقلانیت و تجربه سیاسی خود راهی بس دشوار را در عراق در پیش دارد. گرچه مشاورانی حاذق و لایق مانند دکتر لطیف رشید به همراه دارد . هنوز هم مام جلال با وجود بودن در بستر بیماری، برای فواد نقش یک رفیق و مشاور را دارد که گویی نمی خواهد از راه و منهج مام جلال تخطی کند.

دکتر فواد، عازم نیویورک شد وشاید پس از آن هم محتمل هست که راهی تهران شود. اما در سخنانش همواره از نقش مثبت و سازنده ایران در آرام کردن وضع نابسامان عراق، سخن ها گفته و از آمریکایی ها و برخی کشورها در ترویج روحیه ایران هراسی گله ها دارد. او می خواهد کردها نقشی سازنده و آرام و منطقی در عراق داشته باشند و بدور از هیجان و احساسات و محاسبه نادرست و شعارها و تفکر بیات شده، به عمران و آبادانی کردستان بیاندیشند نه رقصیدن در باد منافع و مصالح چند روزه حزبی و تفکر مردمان ساده دل را به بازی گرفتن....

دکتر فواد فلسفه خوانده و شیفته تاریخ و ادبیات است. کسی است که درتاریخ معاصر عراق به همراه دوست گرمابه و گلستانش، نقشی سازنده در میان تاریخ این کشور بازی کرده اند. دو دوست و دو هم مدرسه ای و هم حزبی و همکار که عاقبت دو رئیس جمهور عراق معاصر شدند و هردو هم کلاهشان را برای حرمت و قدمت و اصالت فرهنگ و تمدن ایران، برمی دارند. و شاید نیک سخن ابراهیم احمد را به یاد دارند که " کردها، هرکجا باشند، ایرانی اند " ... گاهی به فردوسی نظاره می کند مانند که دکتر کمال فواد که روی مزار فردوسی عکس گرفت و بعدها برایم از حفظ اشعار فردوسی را می خواند و می گفت : خرد بهتر از هرچه ایزدت داد / ستایش خرد را به از راه داد ... خرد افسر شهریاران بُوَد / خرد زیورِ نامداران بود ....کسی را دهد تخت شاهی خدای / که با فر و برز است و باهوش و رای... کجا رفت آن دانش و هوش/ما که شد مهر میهن فراموش ما...نبود این چنین کشور و دین ما / کجا رفت آیین دیرین ما؟... به یزدان که این کشور آباد بود / همه جای مردان آزاد بود و ... او می خواند و من به حافظه اش و حرمتش به ایران و فرهنگش، درود می فرستادم ... فواد معصوم هم نگاهی فرهنگی - ادبی توام با حرمت به تاریخ و ادبیات ایران دارد و اکثر کتابهای خانه اش را نگاه می کنم و یاد سخن کوسرت رسول در سال 1996 می افتم که به خبرنگاران می گفت : همه ما مثل مام جلال یک تریلی کتاب خوانده ایم و امروز آواره دست یک ضد کتاب و خواندن شده ایم !... و در حیاط خانه اش عکسی به یادگار با دکتر فواد، گرفته می شود... 30 شهریور 1386 - بغداد و چه زود 7 سال رفت... و او امروز رئیس جمهور عراق است و جانشین مام جلال.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ارجمندی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۲
1
2
جناب قانعی فرد واقعا جالب بود بنده هیچ شناختی از ریس جمهور جدید عراق نداشتم اما با خواندن مطلب بسیار زیبای حضرتعالی خوشحالم که ریش جمهور کشور همسایه ما ایراندوست است خداراشاکریم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین