عفاف و پاكدامي، لباس تقوا است. پيامبر (ص) ميفرمايد: «محبوبترين عفت نزد خداوند متعال، عفت شكم و شرمگاه است».
حسين محمدي فام در يادداشت اختصاصي خود كه در اختيار فارس قرار داده است، در شرح دعاي روز يازدهم ماه مبارك رمضان مينويسد: «عفاف» به معناي پاكدامن و خويشتنداري است و مورد عنايت ويژه اسلام است.
اما دعاي امروز:
«اَللّهُمَّ زَيِّنِّي فيهِ بالسِّترِ وَ الْعَفافِ، وَاسْتُرني فِيهِ بِلِِِباسِ الْقُنُوعِ وَالْكَفافِ، وَاحْمِلْني فيِهِ عَلَى الْعَدْلِ وَالْإنصافِ، وَ آمنِّي فيِهِ مِنْ كُلِّ ما اَخافُ بِعِصْمَتِكَ ياعِصْمَةَ الْخائِفيِنَ :خدايا زينت ده مرا در آن با پوشش و پاكدامني و بپوشانم در آن جامه قناعت و خودداري و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسودهام دار در آن از چيزي كه ميترسم،به نگاهداري خودت اي نگهدار ترسناكان».
*عفاف با تقوا برابر است
در قرآن كريم، از مشتقات اين واژه استفاده شده است؛ آنجا كه ميفرمايد: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لايَجِدوُنَ نِكاحاً حتَّي يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ: آنان كه قدرت ازدواج ندارند بايد عفت و پاكدامني، يا خويشتنداري پيشه كنند تا زماني كه خداوند از فضل خويش آنان را بينياز سازد». [سوره مباركه نور، آيه 33]
در روايات مأثوره اهلبيت (ع) نيز به اهميت عفاف اشارههاي زيادي شده است.
حضرت مولا علي (ع) فرمودهاند: «مكارم اخلاق به كمال نرسد مگر با عفاف و ايثار». [غررالحكم، حديث 10745]
در روايات عفت را بيشتر به بطن و فرج يعني شكم و شرمگاه مرتبط دانستهاند.
رسول مكرم اسلام (ص) فرمودند: «محبوبترين عفت نزد خداوند متعال، عفت شكم و شرمگاه است». [تنبيهالخواطر،ج 2، ص 30]
امام باقر (ع) در بياني بسيار شيوا در تفسير اين آيه كه خداوند فرموده است: «وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْرٌ: لباس تقوا بهتر است». [سوره مباركه اعراف، آيه 26] ضمن حديثي فرمودند: «منظور از لباس تقوا، عفاف و پاكدامي است، زيرا شخص پاكدامن، اگر چه برهنه از لباس باشد عيبي از او آشكار نميشود، ولي آلودهدامن، هر چند پوشيده از لباس باشد، عيبهايش آشكار است»
همچنبن امام صادق (ع) ميفرمايد: «وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْرٌ يعني خويشتنداري و پاكدامني بهتر است». [تفسير قمي، ج 1، ص 226]
پيامبر اكرم(ص) نيز فرموده است: «خداوند هيچ مردي را به زيوري بهتر از عفت شكم، نياراست». [ميزان الحكمه، حدث 8218]
*قناعت، بركت است
واژه "قانع " يك بار در قرآن كريم به كار رفته است و آن در آيه 36 سوره مباركه "حج " است.
حضرت امام صادق (ع) در تفسير اين آيه در ترجمه واژه "قانع " فرمودهاند: «قانع كسي است كه هر چيز برايش بفرستي، هر چند يك تكه گوشت باشد قناعت ميكند». [الميزان، ج 14، ص 537]
با ذكر چند روايت اهميت صفت عاليِ قناعت را روشن ميكنيم:
رسول گرامي اسلام(ص) «قناعت، بركت است». [ميزان الحكمه، ج 1، ص 545]
امام علي (ع): «آفت پارسايي، كميِ قناعت است». [ميزان الحكمه، ج 1، ص 180]
امام علي (ع): «زيباييِ زندگي،به قناعت است». [غررالحكم، حديث 4749]
رسول مكرم اسلام (ص): «به آنچه به تو رسيده، قناعت كن، تا كار حسابرسي، بر تو آسان گردد». [اعلامالدين، ص 344]
اميرالمؤمنين علي (ع): «وقتي خداوند خوبي بندهاي را بخواهد، به او قناعت عطا ميكند». [ميزان الحكمه، حديث 5599]
امام صادق (ع)نيز ضمن حديثي، به فايده و اثر قناعت اشاره ميفرمايند: «انسانِ ديندار ميانديشد، و در نتيجه آرامش او را فرا ميگيرد و... قناعت ميورزد و به سبب آن [از مردم] بينياز ميشود و به آنچه به او داده شده، خشنود ميشود». [ميزان الحكمه، حديث 6452]
*انصاف داشتن، نظام دين است
انصاف داشتن و منصفانه رفتار كردن حاجت ديگر امروز ماست.
انصاف آن قدر امتياز اخلاقي ويژهاي است كه روايات زيادي را به خود اختصاص داده است كه به ذكر برخي از آنان ميپردازيم:
اميرالمؤمنين علي (ع) «نظام دين به دو چيز است؛ انصاف داشتن و مواسات نسبت به برادرانت». [ميزان الحكمه، حديث 548]
حضرت در حديث ديگري مي فرمايد: «بزرگترين پاداش، پاداشِ انصاف است». [غررالحكم، حديث 3387]
امام صادق (ع): «سه چيز است كه هر كس يكي از آنها را به درگاه خداوند بَرَد، خدا بهشت را بر او واجب ميگرداند: 1- انفاق در حال تنگدستي، 2- خوشرويي با همه مردم 3- انصاف نشان دادن از خود». [الكافي، ج 2، ص 103]
در رواياتي گوناگون از حضرت امير (ع) از انصاف به "برترين خصلت "، "زيور زمامداري "، "مايه الفت دلها "، "مايه دوام محبت " و "خصلت بزرگان " تعبير شده است. [ميزان الحكمه، ج 12، ص 224]
در روايات عديدهاي حتي به "انصاف " با كسي كه به ما انصاف نورزيده است سفارش شدهايم.
امام علي (ع) فرمودند: مؤمن [حتي] با كسي كه نسبت به او انصاف به خرج نميدهد، با انصاف عمل ميكند». [ميزان الحكمه، ج 12، ص 226]
همچنين ايشان در مورد انسان مظلوم نيز فرمودهاند: «عادلترين مردم كسي است كه در حق ستمكنندهاش، با انصاف عمل كند». [ميزان الحكمه، ج 12، ص 226]