تكنیكها و تاكتیكهای به كار برده شده از سوی قدرتهای سلطهگر در برخورد با كشورهای مستعمرهشان بنا به موقعیتهای متفاوت دستخوش تغییرات و تحولات اساسیای میشده است.
اما در مجموع میتوان ادعا كرد كه استراتژی اصلی این قدرتها بر پایه «بهرهكشی هر چه بیشتر از مستعمرات» به منظور جلب حداكثری منافع ملی خود، در كنار اجرای سیاستهایی برای مبارزه با شكلگیری جریانات مخالف و ضد استعماری بنیان گذاشته شده است. تغییر شرایط و شكلگیری موقعیتهای متفاوت قدرتهای بزرگ را بر آن میداشت تا برای پیاده كردن این استراتژی بزرگ از تاكتیكها و تكنیكهای متنوعی بهره ببرند. در مجموع میتوان تاكتیكهای اتخاذ شده در این زمینه را به دو دسته تاكتیكهای مستقیم و غیر مستقیم تقسیم كرد.
1ـ تاكتیكهای مستقیم:
این نوع تاكتیكها به اقداماتی اطلاق میشود كه در آن كشورهای استعمارگر ، خود بازیگر آشكار میدان هستند و رو در روی كشورهای مستعمره ، سیاستهای منفعت طلبانه خود را پی میگیرند. این اقدامات خود به دو دسته كوچكتر قابل تقسیم است.
الفـ تاكتیكهای مستقیم قهرآمیز: كه بر اساس آن استعمارگر برای تأمین استراتژی خود (تأمین منافع به همراه سركوب مخالفان) به شكل قهرآمیز كه در بیشتر موارد تهدید لفظی به دخالت نظامی و یا گاه حضور فیزیكی و نظامی است ـ وارد عمل میشود.
ب ـ تاكتیكهای مستقیم مسالمتآمیز: در اینگونه اقدامات كشور استعمارگر تلاش میكند تا بوسیله راهكارهای حقوقی ـ بینالمللی ، مانند استفاده از ابزار سازمانهای بینالمللی و منطقهای، كشورهای مستعمره را مجبور به پذیرش خواستههای خود بكند و یا كشور مستعمره را در موضع ضعف قرار دهد تا بتواند به بهرهكشی خود ادامه دهد. تحریم نفت در برابر غذای عراق توسط سازمان ملل از این نمونه بود.
در عصر كنونی که كشورها حداقل در شكل ظاهری از یكدیگر استقلال پیدا كردهاند و بر اساس منشور سازمان ملل (در ظاهر) برای كشورها حق تعیین سرنوشت و عدم مداخله در امور ذاتا داخلی به رسمیت شناخته شده است. تاكتیكهای مستقیم قهرآمیز برای قدرتهای بزرگ جلوه خوبی ندارد. و تاكتیكهای مستقیم مسالمتآمیز بیشتر مورد توجه است.
2ـ تاكتیكهای غیر مستقیم:
غیر از دو تاكتیك گفته شده ، تاكتیكهای دیگری نیز قابل تصور است كه اخیرا به طور معمول ذیل واژه استعمار نو از آن یاد میشود.
در استعمار نو، قدرتهای بزرگ خود را به طور مستقیم وارد بازی نمیكنند ، بلكه تلاش میكنند با اتخاذ سیاستهای خود را در پشت ظاهری فریبنده قرار داده و منافع خود را از پشت پرده دنبال كنند. دولت انگلیس كه به روباه پیر شهرت یافته است در دهه 60 كه به دلایلی تصمیم به عقبنشینی از خاورمیانه گرفت، تلاش كرد تا با این سیاستها، اهداف خود را در منطقه و در كشورهای مستعمرهاش به پیش ببرد. به همین منظور سیاستهای انگلیس در این زمینه زبانزد خاص و عام بوده و هست. از جمله این سیاستها «تفرقه بینداز و حكومت كن» و یا روی كار آوردن دولتهای دست نشانده بود.
البته با افول انگلیس در حوزه روابط بینالمللی كه با قدرت گرفتن آمریكا در این عرصه همراه بود، ایالات متحده در استعمارگری نو گوی سبقت را از سایر رقبای خود ربود.
اگرچه به طور معمول كودتا، دخالت در نتایج انتخابات و نحوه برگزاری آن ، ترور شخصیت مخالفان، تصویب قوانین در مجلس تشریفاتی، استفاده از ازاذل و اوباش خیابانی و ... از جمله ابزاری بود كه دولتهای دست نشانده بوسیله آن اهداف اربابان خود را دنبال میكردند.
اما مسلمان بودن و شیعه بودن مردم ایران برگ برندهای بود كه در طول تاریخ این كشور بارها نقشههای استعماری استعمارگران را نقش بر آب كرد.
همانطور كه در تبیین استراتژی قدرتهای استعمارگر مطرح شد ، یكی از سرنیزههای استعمارگران همیشه متوجه جنبشهای ضد استعماری داخل ایران بود. جنبشهای ضد استعماری ایران تفاوت اساسیای با جنبشهای ضد استعماری سایر نقاط جهان داشت و آن اسلامی ـ شیعی بودن آن است.
مذهب تشیع حداقل از دو جنبه اساسی با سایر مذاهب كنونی تفاوت ریشهای دارد:
1ـ به لحاظ نظری این مذهب قائل به عدم تفكیك دین و دولت و یا دین و سیاست است و آموزهها و اندیشههای این مذهب نیز پیوسته از پیروان خود میخواهد تا نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی موضع گرفته و قاطعانه وارد عمل شوند.
2ـ در عمل نیز آنچه مذهب شیعه را از سایر مذاهب جدا میكند تاریخ مبارزاتی شیعه است (حسینیان، ص 60)
از طرف دیگر جایگاه رهبری و مرجعیت در مذهب تشیع جایگاه ویژه و مقامی خاص میباشد. تقارن مرجعیت به همراه قدرت ملت در تاریخ ایران همواره تغییر دهنده روند تاریخیای بوده است كه كشورهای استعمارگر خواهان رقم خوردن آن برای ایران بودهاند. مرور هر چند سطحی تاریخ ایران خود شاهدی بر این ماجراست. واقعه 30 تیر نیز به نوعی نشان دهنده این پیوند مبارك در نظام تحولات سیاسی ایران بوده است. نقطه ضعف همیشگی دشمنان ایران، محاسبات نادرست از قدرت رهبری مرجعیت در مذهب شیعه و همچنین قدرت پیوند مرجعیت و ملت در جنبشهای ایران اسلامی بوده است.
در 26 تیر 1331 ، قوام كه از حمایتهای سفارت انگلیس و آمریكا بر خوردار بود، از طرف شاه به عنوان جانشین مصدق معرفی شده (حسینیان /ص 174) . قوام در ارزیابی نقش آیتالله كاشانی در اتفاقات تیر 1331 راه را درست رفت، اما در ارزیابی قدرت آیتالله راه خطار را در پیش گرفت ، وی تصور میكرد با یك اولتیماتوم قادر به جدا كردن دین از سیاست و منزوی كردن آیتالله كاشانی است. (همان / ص 176)
لذا اعلامیهای با همین مضمون صادر كرد و در صدد دستگیری آیتالله كاشانی برآمد.
اما نفوذ آیتالله كاشانی در بین مردم بسیار زیاد بود؛ روز 29 تیر با پخش شایعه دستگیری آیتالله، در آبادان اعتصاب عمومی شد و شهر تعطیل شد. در كرمانشاه نیز بازار تعطیل و تظاهرات وسیعی به راه انداخته شد و بلافاصله حكومت نظامی اعلام گردید. (اطلاعات 29/4/1331)
آیتالله كاشانی در جواب به اعلامیه قوام، اعلامیهای را منتشر كردند: «... اعمال قوام كه تنها برای جاهطلبی و برگشت انگلیسها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حق كشیها مسئول كند ...(روزنامه شاهد 29/4/1331 / ص 4)
ایشان در همین روز در مصاحبه با مخبرین جراید كه مشروح آن در روزنامه «باختر امروز» 31/4/1331 منتشر شد نیز مطالب مهمی را ایراد نمودند:
«ابلاغیه قوام را از رادیو شنیدید. این بزرگوار خیال كرده ایران امروز، ایران 50 سال پیش میباشد. حرفهای شاه طهماسبی میزند. میگوید: میكشم، میبندم، محكمه انقلابی تشكیل میدهم . این ابلاغیه حاكی از سخافت عقل او میباشد..» (همان)
آیتالله كاشانی سخنان خود را در این مصاحبه با این جملات به پایان میبرد:
«تا خون در شاهرگ من و این ملت است زیر این بار نمیرویم كه قوام بر ما ملت حكومت كند. ما یك خوشحالی داریم كه صنعت نفت ملی شد و بالاتر از آن بیداری و شهامت ملت ایران است كه از جان خود در راه وطن و استقلال مضایقه نمیكنند، ملت با فقر و تنگدستی كه دارد. فردا تهران و همه ایران تعطیل عمومی است. اگر مقتضی باشد میگوییم كه پس فردا هم تهران و همه ایران تعطیل كنند» (مكی / ص 190) و مرجعیت اینگونه خود را در صف اول رهبری جنبش مردمی قرار داد.
در روز 31 تیر 1331 آیتالله كاشانی اعلامیهای به مناسبت كوتاه شدن دست استعمارگران از ایران صادر كردند:
«لازم میدانم از عموم برادران عزیزم تقاضا نمایم كه امشب را به شكرانه این موفقیت كه به عنایت پروردگار و استعانت بینظیر شما بدست آمده جشن عمومی برقرار نمائید.» (اطلاعات 1/5/31)
این اعلامیه چند بار بوسیله رادیو و تلویزیون در سرتاسر كشور پخش شد.
همچنین در این روز مراسمی به یاد شهدای 30 تیر برگزار شد كه حسین مكی در این مراسم سخنرانی كرد و گفت: «حضرت آیتالله كاشانی ، پیشوای مذهبی ملت ایران برای تسلیت گفتن به بازماندگان شهدای راه آزادی با این سن و كسالتی كه خبر دادیم، اكنون به این محیط تنگ و گرم تشریف آوردهاند، تا نسبت به مسببین این واقعه ابراز تنفر كنند». این در حالی بود كه دكتر مصدق فرزندش را به نیابت به این مراسم فرستاده بود.(اطلاعات 1/5/31).
حادثه 30 تیر تبلور پیوند مرجعیت با ملت و رقم خوردن پیروزی دیگری در برابر زیاده طلبیهای استكبار بود.
----------------------------------------------------------------------------
منابع:
1ـ حسینیان، روحالله ، بیست سال تكاپوی اسلام شیعی در ایران (1340-1320) ، تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامی ، چاپ دوم 1384
2ـ مكی ، حسین ، وقایع 30 تیر 1331 ، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، 1360
3ـ نقیبزاده ، احمد ـ امانی زوارم ، وحید ـ نقش روحانیت شیعه در پیروزی انقلاب اسلامی ، تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382
4ـ روزنامه اطلاعات ـ تیر و مرداد 1331
5ـ روزنامه شاهد ـ تیر و مرداد 1331