کد خبر: ۱۵۵۸۱
تاریخ انتشار:
مدير كانون اصلاح و تربيت تهران

هيچ‌كس كمك‌مان نمي‌كند

داستان غم‌انگيزي است داستان بچه‌هايي كه خانواده‌اي ندارند و اگر هم دارند آنقدر بي‌كفايتند كه آدم آرزو مي‌كند اي كاش آنها هيچ وقت پدر و مادري نداشتند تا سختي زمانه را بر دوش آنها بيندازند و سبب‌ساز جرمي شوند كه بچه‌هاي كم‌سن و سال را پشت ديوارهاي بلند كانون‌هاي اصلاح و تربيت حبس مي‌كند.
اي كاش رامتين پسر 11 ساله‌اي كه لطف‌الله محسني با بغض از او و داستان زندگي‌اش مي‌گويد، هيچ وقت پدردار نمي‌شد تا او را به ديگران اجاره دهد و پول اعتيادش را دربياورد؛ اي كاش پويا و پوريا و وحيد هم همين‌طور بودند.

رئيس كانون اصلاح و تربيت تهران كه ما خود را براي مصاحبه‌اي چالشي با او آماده كرده بوديم، از آن مسوولان دل‌رحمي است كه نه قصد تبرئه خودش را دارد و نه مي‌خواهد بار مسووليت را متوجه ديگران كند.

او فقط دلي پر از حرف دارد؛ حرف‌هايي كه آنقدر صادقانه‌اند كه شنونده هرگز در روحيه حمايتگر او و تصميمش براي كمك به بچه‌هاي كانون شك نمي‌كند.

وقتي او مي‌گويد چه تلاش‌هايي كرده است تا مگر زندگي بچه‌هاي كانون كه همه به چشم خلافكاراني خطرناك به آنها نگاه مي‌كنند كمي راحت شود، اما كسي با او و همكارانش همداستان نشده است اين سوال او كه مي‌پرسد نمي‌دانم چرا كسي كمكمان نمي‌كند اهميتش بيشتر مي‌شود و آدم از خودش مي‌پرسد كه راستي چرا كسي براي بچه‌هاي گرفتار اين شهر و اين مملكت كاري نمي‌كند.

چندي پيش، يكي از مديران كانون‌هاي اصلاح و تربيت كشور اعلام كرده بود كه قاچاقچيان مواد مخدر در كمين نوجواناني هستند كه از كانون آزاد مي‌شوند و دليل آورده بود كه ضعف خانواده‌هاي اين نوجوانان اين مساله را رقم مي‌زند. آيا اين موضوع را قبول داريد؟

ما وقتي آمار تحليلي مربوط به بزهكاران كانون‌هاي اصلاح و تربيت در كل كشور را نگاه مي‌كنيم، اگر به آسيب‌ شناسي آن بپردازيم، مي‌بينيم كه بيش از 90 درصد بچه‌هايي كه در اين مراكز هستند مشكلات خانوادگي و نهادهاي اجتماعي دارند يعني مشكلاتي كه در مراحل رشد با آن روبه‌رو هستند كه عمده آن نابساماني‌هاي خانوادگي است.

اين نابساماني‌ها چند دسته است؛ خانواده‌هايي كه دچار فقر اقتصادي هستند، خانواده‌هايي كه فقر فرهنگي دارند، خانواده‌هايي كه يا پدر ندارند يا مادر يا اگر پدر و مادر هست، كاركرد درست و لياقت سرپرستي ندارند يا خانواده‌هايي كه پدر و مادر خودشان نيز درگير جرم هستند و... خب بيشتر بچه‌هايي كه در كانون نگهداري مي‌شوند از اين محيط‌ها بيرون مي‌آيند بنابراين وقتي ما اين شناخت را داريم، طبيعي است كه چنين اتفاقي قابل پيش‌بيني باشد. در واقع معضلاتي كه ما در كانون‌ها داريم، مربوط به خود كانون نيست بلكه به بيرون از آن ارتباط دارد.

وقتي ما بچه‌ها را تحويل مي‌گيريم، در اين حلقه جرم افتاده‌اند و وقتي به داخل كانون مي‌آيند آموزش‌هايي مي‌بينند و كارهايي را ياد مي‌گيرند اما وقتي از اينجا بيرون مي‌روند و به همان محيط و شرايط برمي‌گردند، داستان تغييري پيدا نكرده است يعني بستر براي آنها آماده است.

پس كساني كه بخواهند از اين بچه‌ها در راه خلاف استفاده كنند، زمينه را مناسب مي‌بينند چون تا به حال شايد اين بچه از كانون مي‌ترسيد شايد از زندان و پليس مي‌ترسيد، ولي الان ديگر نمي‌ترسد الان سابقه هم دارد و راحت‌تر گير مي‌افتد. اگر در گذشته پايگاه‌هاي حمايتي هم داشت الان آن را از دست داده است و ديگر چيزي برايش نمانده است.

از اين‌رو اين بچه‌ها به علت شرايط زيستي، خانوادگي، اجتماعي و نداشته‌هايي كه بعد از آزادي افزايش يافته است ، زمينه گرايش به بزه را دارند. در نتيجه زمينه آماده است و كساني كه در چرخه جرم قرار دارند اين افراد را مناسب ‌تر مي‌بينند ، چون هم تجربه دارند و هم از چيزي نمي‌ترسند و در عين حال نيازشان هم خيلي زياد است ، پس اين بحث تازه و عجيب و غريبي نيست.

آيا از بچه‌هاي كانون تهران كساني را داشته‌ايد كه در دام قاچاقچيان افتاده باشند؟

متاسفانه ما بويژه در تهران سيستم‌هايي براي پيگيري‌هاي بعدي نداريم تا تعقيب كنيم كه بچه‌ها به كجا رسيده‌‌اند. در واقع 10 تا 11 درصد بچه‌هاي ما دوباره به كانون برمي‌گردند كه يك عده‌شان كساني هستند كه درگير مواد مخدرند و خودشان اعتياد دارند و چون طبيعت اعتياد، برگشت است اينها وقتي آزاد مي‌شوند نمي‌توانند از اين مساله جدا شوند و جايي هم نيست كه اينها را از لحاظ عاطفي رواني حمايت كند به همين دليل اينها به علت گرايش به مواد مخدر دوباره دچار دردسر مي‌شوند.

ولي تعدادي هم هستند كه حتي زماني كه در كانون به سر مي‌برند يا به مرخصي مي‌روند دست به اين كارها مي‌زنند. ما الان مددجويي داريم كه به مرخصي رفت و بعد با جرم مواد مخدر ديگري برگشت. البته خودش مي‌گويد رفته تا براي پدرش مواد بخرد. پس يك چنين خانواده‌اي و يك چنين شرايطي باعث مي‌شود كه بچه گير بيفتد.

آقاي محسني، پس فكر نمي‌كنيد اين بچه‌ها در كانون اصلاح نمي‌شوند و فقط براي مدتي اينجا نگهداري مي‌شوند؟

ما نمي‌توانيم بگوييم كانون در اين زمان كوتاه مي‌تواند كار خيلي خارق‌العاده‌اي بكند. وقتي يك نوجوان تمام عمرش را آسيب ديده، آيا مي‌شود اين آسيب‌ها را ظرف 2 يا سه يا يك سال جبران كرد، مسلما كار خيلي سختي است. اما مشكل ما اين نيست. من هميشه با خودم فكر مي‌كنم مثلا من به عنوان يك آدم 45‌ساله كه سابقه هيچ تخلفي ندارد وقتي در شرايط مشابه اين افراد قرار بگيرم، آيا مي‌توانم خودم را حفظ كنم؟ وقتي جايي براي خوابيدن ندارم، پولي براي خرج كردن ندارم، كسي را ندارم كه دستم را بگيرد و حمايتم كند، كسي را ندارم كه راهنمايي‌ام كند، آن وقت چه كار مي‌كنم؟ ممكن است من يك هفته، دو هفته و نهايتا سه هفته طاقت بياورم اما بعد چه كار مي‌كنم؟ ببينيد پس تا زماني كه شرايط خانواده و اجتماع هماني باشد كه بود، شما حق داري هر كاري بكني.

من زماني مي‌توانم ادعا كنم موفقم كه علاوه بر اين‌كه در كانون يك سري اقدامات اوليه براي اصلاح و تربيت انجام مي‌شود، وضعيت جامعه و خانواده هم تغيير كند. ما اينجا در كانون به بچه‌ها چند شغل را آموزش مي‌دهيم، امكانات تحصيل را فراهم مي‌كنيم، مشاوره روان‌شناسي مي‌دهيم، آموزش ورزش مي‌دهيم، كارهاي فرهنگي مثل تئاتر و موسيقي انجام مي‌دهيم، اما آيا اين موارد وقتي فرد خارج از كانون مي‌رود، مي‌تواند به يك زندگي باثبات منجر شود؟ من سال‌ها رئيس مركز مراقبت‌هاي پس از خروج بودم، پس مي‌توانم بگويم وقتي من فردي را به كانون مي‌آورم و شغلي به او مي‌آموزم اما او پس از خروج نمي‌تواند شغل ثابت با درآمد ثابت داشته باشد مشكلات ادامه دارد.

پس با اين اوصاف مركز مراقبت‌هاي پس از خروج چه كاره است؟

از لحاظ آيين‌نامه‌اي اين مركز قانون ندارد، اما روي كاغذ مركز مراقبت‌هاي پس از خروج وظيفه ساماندهي مجدد كساني را كه از زندان‌ها خارج مي‌شوند از جمله بچه‌ها به عهده دارد. كسي كه از كانون بيرون مي‌رود، مركز مراقبت ‌هاي پس از خروج بايد او را به سطح جامعه ببرد و به خانواده‌ها پيوند بزند، شغلي برايش دست و پا كند ، سرپناهي براي او مهيا كند و در نهايت او و رفتارهايش را كنترل كند و اگر در جايي گير كرد، به ياري‌اش بشتابد و اگر به راهنمايي نياز داشت، به او مشورت دهد، اما در عمل اين اقدامات نمي‌تواند اتفاق بيفتد براي اين‌كه مركز مراقبت‌هاي پس از خروج هنوز تشكيلات مصوب ندارد.

ما الان مركزي داريم كه به واسطه يك آيين‌نامه كه مصوب رئيس قوه‌قضاييه است در كنار سازمان زندان‌ها ايجاد شده است در حالي كه هنوز چارت سازماني ندارد يعني معلوم نيست چند نيرو نياز دارد، اين نيروها رسمي هستند يا قراردادي يا بايد از كدام قسمت تامين نيرو شود حتي اين مركز بودجه و برنامه مصوب نيز ندارد.

پس الان اين مركز در حال انجام دادن يك كار تجربي است كه يك عده از رئيس و معاون و مددكار و روان‌شناس كه از 10 تا 15 نفر تجاوز نمي‌كنند دور هم جمع شده‌اند و مي‌خواهند يك استان را پوشش دهند. حالا ببينيد استان تهران چه تعداد زنداني دارد. به طور تقريبي چيزي حدود 150 تا 250 هزار نفر در سال به زندان‌ها مي‌آيند كه هر كدام از اينها نياز به نوعي از مراقبت دارند اما آيا با اين 15 10 نفر بدون بودجه كاري مي‌توان كرد؟

مسوول مستقيم راه‌اندازي و تقويت اين مركز دقيقا چه كسي است و چه نهادي بايد قانون آن را پيگيري كند؟

سيستم‌هاي رفاهي كشور مسووليت اصلي را به عهده دارند و قوه قضاييه مي‌تواند در كنار اينها باشد، اين در حالي است كه سازمان زندان‌ها تنها يك آيين‌نامه براي اين مركز تصويب كرده بدون آن كه دولت برايش تشكيلات و بودجه گذاشته باشد. من وقتي رئيس مركز بودم، بچه‌هايي در آنجا بودند كه هيچ كسي را نداشتند و ما نه مي‌توانستيم برايشان خانه بگيريم و نه بهزيستي آنها را مي‌پذيرفت و نه كميته امداد آنها را تحت‌پوشش قرار مي‌‌داد. يعني هيچ جا نيست، هيچ چيز نيست، بچه‌ها در جامعه ولند.

ما فقط مدتي از آنها نگهداري مي‌كرديم و بعضي وقت‌ها پول جمع مي‌كرديم تا برايشان خانه بگيريم اما اهالي محل به محض آن كه متوجه مي‌شدند اين بچه‌ها مدتي در كانون بوده‌اند شكايت مي‌كردند.

اما ما مي‌گفتيم كه اينها هم آدم هستند و حق زندگي دارند پس كجا بروند چون هر كجاي شهر كه بروند، بالاخره با يك عده همسايه مي‌شوند. پس نه جامعه و نه فرهنگ اجتماعي ما اين مساله را پذيرفته و نه نهادهاي اجتماعي. در چنين شرايطي ما براي مراقبت‌هاي پس از خروج زياد موفق نيستيم تا زماني كه مردم ما درگير اين مساله نشوند و آن را درك نكنند.

در كشورهاي ديگر دولت‌ها نظارت و مردم كار مي‌كنند؛ يعني سازمان‌هاي غيردولتي با نظارت و حمايت دولت فعاليت مي‌كنند طوري كه دولت‌ها بخشي از هزينه‌ها را مي‌دهند و نظارت‌ها انجام مي‌شود. اما در ايران هيچ كس هيچ كاري نمي‌كند، ما هم كه مي‌خواستيم در سازمان زندان‌ها روي اين موضوع كار كنيم نه‌تنها راهمان را هموار نكردند بلكه جلوي پايمان سنگ هم انداختند. اگر شما الان به مركز مراقبت‌هاي پس از خروج برويد و بگوييد در 4 سال گذشته چقدر پيشرفت كرده‌ايد قطعا مي‌گويند رشدمان منفي بوده است.

زماني محاسبه كرديم 3 درصد افرادي را كه نيازمند حمايت پس از خروج هستند، مي‌توانستيم پوشش دهيم. يعني زماني كه به زعم ما اوج فعاليت‌هاي مركز بوده و توانسته بوديم همه توجهات را جلب كنيم. بعد از آن، فعاليت اين مركز افول داشت يعني آن مقداري را هم كه توانسته بوديم بودجه جذب كنيم، الان آن را هم حذف كرده‌اند. در حال حاضر مسوولان مركز مراقبت‌هاي پس از خروج نه مي‌توانند به كسي وام بدهند، نه مي‌توانند شغل ايجاد كنند، نه براي كسي خانه بگيرند و نه پول توجيبي به كسي بدهند.

چند سال قبل شب‌هنگام از زندان اوين بيرون آمدم و ديدم دخترخانمي هم از زندان خارج شده و در حال قدم زدن در خيابان است. هر قدر فكر كردم ديدم اگر او فرشته هم باشد دوام نمي‌آورد، چون نه پول دارد، نه‌‌كسي دنبالش آمده و نه كسي منتظرش است و... اين قصه براي همه بچه‌ها و براي همه كساني كه از زندان بيرون مي‌روند صدق مي‌كند. مگر يك نفر چقدر مي‌تواند گرسنگي بكشد و توي پارك بخوابد و خودش را حفظ كند؟ البته همه بچه‌ها و همه كساني كه از زندان آزاد مي‌شوند به سمت جرم برنميگردند، بلكه فقط چند درصد آنها به اين سمت مي‌روند. اينها كساني هستند كه هيچ گزينه‌اي جز بازگشت ندارند و ما هم در شرايط فعلي نمي‌توانيم كار زيادي برايشان انجام دهيم.

دقيقا چه كساني جلوي پايتان سنگ مي‌اندازند؟

وقتي شما نيازي را اعلام مي‌كني مثلا مي‌گويي فلان گروه از بچه‌هاي جامعه در معرض خطرند، چه كسي بايد به فكر اين بچه‌ها باشد. ما نيازمان را به اداره كل زندان‌هاي استان تهران اعلام مي‌كنيم و اين اداره كل به سازمان اعلام مي‌كند و سازمان به قوه قضاييه. سپس به هيات دولت منعكس مي‌شود و هيات دولت بايد طرح و لايحه بدهد تا مجلس تصويب كند و ما نتيجه را اجرا كنيم.

وقتي پدر زنداني شد و منبع درآمد قطع شد؛ هيچ‌كس نمي‌پرسد كه خانم! بچه‌ها! شما مخارج زندگيتان را از كجا تامين مي‌كنيدالبته ما به اين كفايت نكرديم و اگر سوابق ما را دربياوريد مي‌بينيد كه ما به مجلس، بهزيستي، هيات دولت، سازمان زندان‌ها، كميته امداد و... چنگ زديم، دعوا كرديم، گرفتيم، كشيديم ولي به نتيجه نرسيديم. ما دو جلسه هم با گروهي از نمايندگان مجلس داشتيم و به كميسيون‌هاي فرهنگي و اجتماعي رفتيم و طرح‌ها و لوايح مختلفي را ارائه كرديم ولي نتيجه هيچ.

پاسخ اينها چيست؟

ببينيد! همه مي‌گويند بايد اين كارها بشود يعني در تئوري و مذاكره رودر رو هيچ كس نيست كه بگويد اين كارها لازم نيست. احدي را شما نمي‌بينيد كه بگويد به اين كارها نياز نيست، چون همه مي‌گويند واقعا نياز است. اما وقتي جلسه مي‌گذاريم و صاحب‌نظران را جمع مي‌كنيم و دوباره جلسه مي‌گذاريم، يكدفعه مي‌بينيم كار متوقف مي‌شود در حالي كه هيچ كاري انجام نشده است. ما آنقدر جلسه گذاشتيم و بحث كرديم كه خسته شده ايم. همه‌اش حرف است در عمل هيچ چيز نيست يعني اولويت‌هاي خيلي مهم‌تري وجود دارد كه مسائل ما جزو اولويت‌هاي خانم‌ها و آقايان نيست.

زماني كه در مركز مراقبت‌ها بودم به همكاران گفتم بياييد آستين بالا بزنيم و كاري بكنيم همه هم جمع شدند، ولي 2 سال و اندي طول كشيد تا از وزارت كشور مجوز بگيريم. بهزيستي هم اعلام كرد كمك‌مان مي‌كند، براي همين دو سه جلسه دور هم جمع شديم و بالاخره قرار شد ساختماني به ما بدهند. اين ساختمان را دادند، ولي ساختماني كه محل دعواي بهزيستي با شهرداري بود. با اين شرايط قبول كرديم كه كارمان را شروع كنيم ولي به محض شروع كار گفتند بايد از بهزيستي مجوز داشته باشيد، در حالي كه ما از وزارت كشور مجوز داشتيم.

يك سال دنبال مجوز دويديم، اما هنوز مجوز صادر نشده شهرداري آمد و ساختمان را اشغال كرد. ببينيد اين زنجيره‌ها يكي دو تا نيست. وقتي كه صحبت از اختيار است، همه مي‌گويند اين كار در حوزه فعاليت ماست، ولي وقتي وارد عمل مي‌شويم همه مي‌گويند ما بودجه اين كار را نداريم، ما تخصص اين كار را نداريم، ما وقت اين كار را نداريم و هر كسي به نوعي از زير بار آن شانه خالي مي‌كند.

به هر حال اين مشكل، مشكل تعدادي از بچه‌هاي اين شهر و مملكت است ولي اين كاري نيست كه از عهده يك سازمان بربيايد، چون سازمان‌هاي مختلف مثل آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، سازمان زندان‌ها، شهرداري‌ها و هر مسلماني در قبال اين بچه‌ها مسووليت دارد ولي در عمل همكاري بين بخشي وجود ندارد و در نتيجه هيچ اتفاقي نمي‌افتد. ما زماني برآورد كرديم كه 30‌درصد كساني كه از زندان خارج مي‌شوند بشدت نيازمند انواع خدمات پس از خروج هستند ولي ما نمي‌توانيم يعني نمي‌شود. البته اينها وظيفه خود كانون نيست هر چند ما راحت از كنار اين مساله نمي‌گذريم.

آقاي محسني با توجه به اين‌ كه بيشتر مشكلات بچه‌هاي كانون به خانواده آنان برمي‌گردد، آيا براي اصلاح ساختار اين خانواده‌ها كاري كرده‌ايد؛ يعني همان اتفاقي كه در خيلي از كشورها ازجمله فرانسه مي‌افتد؟

امروزه رويكرد مداخله در امور كودكان و نوجوانان معارض قانون رويكردهاي جامعه محور است، يعني اگر شما مي‌خواهيد كاري براي اين بچه‌ها انجام دهيد بايد درون جامعه كارهايي را صورت دهيد پس اين كه بچه‌ها را بگيريد و ببنديد و پشت درهاي بسته كانون قرار دهيد و حتي آموزشش دهيد يا ناز و نوازشش كنيد، مشكل آنها را حل نمي‌كند. چون اين مشكل تنها در جامعه حل مي‌شود و نخستين نهاد اجتماعي كه در مورد اين بچه‌ها مسووليت دارد خانواده است. پس اگر ما توانستيم در خانواده كاري بكنيم، اين همان كار درستي است كه در فرانسه و خيلي جاهاي ديگر اتفاق مي‌افتد.

بچه‌هايي كه به كانون مي‌آيند اگر خانواده‌اي داشته باشند ما نمي‌گذاريم ارتباطشان با آنها قطع شود و اگر خانواده مشكلاتي دارد، سعي مي‌كنيم اين مشكلات را حل كنيم؛ اما وقتي خود خانواده درگير مسائلي است، آن وقت ديگر نمي‌توانيم كاري بكنيم. البته ما مي‌دانيم چه كار كنيم ولي نمي‌توانيم. ما مي‌دانيم كه براي اين كه خانواده‌ها اعتيادشان درمان شود لازم است خانه مناسب داشته باشند، برايشان شغل ايجاد شود، لازم است يك نهاد اجتماعي آنها را جمع و جور كند ولي من نمي‌توانم اين كارها را انجام دهم.

من در مورد يكي از بچه‌هاي كانون به بهزيستي، جمعيت امام علي، استانداري كرج، شهرداري تهران و... نامه نوشتم كه خانواده او در يك بيغوله كنار عده زيادي آدم زندگي مي‌كنند و زندگي او و 9 بچه ديگر در خطر است. اين بچه دوباره به كانون برگشت ديگران هم دوباره برمي‌گردند در حالي كه هيچ كس قدمي براي آنها برنداشته است. شما برويد و پيگيري كنيد كه نامه‌هاي ما به كجا رسيد و چه كسي برايش كاري كرد.

پس نتيجه مي‌گيريم براي خانواده‌ها هم نمي‌شود كار زيادي انجام داد.

ما سعي مي‌كنيم ميان بچه‌ها و خانواده هايشان تا زماني كه اينجا هستند ارتباط برقرار كنيم و مشكلاتشان را در حد مشاوره، معرفي به انجمن حمايت، ارجاع به كميته امداد و... حل كنيم، ولي نتيجه‌اش را نمي‌دانيم. كاري كه از دست ما برمي‌آيد ارائه مشاوره‌هاي خانوادگي و گاه آموزش و ارجاع است. ما يك مددجوي پسر 11 ساله در كانون داشتيم كه در يك منطقه ناجور در خانه‌اي كه چند خانواده در آن ساكن بودند زندگي مي‌كرد و پدر معتاد از اين بچه به عنوان كالاي جنسي استفاده مي‌كرد تا پول موادش را به دست بياورد. من اين مساله را به دادسرا گزارش دادم، ولي در نهايت اتفاقي نيفتاد و بچه به همان جايي رفت كه مي‌ترسيد برود كه نمي‌خواست برود كه نبايد مي‌رفت. من به هر كسي كه فكر مي‌كردم مي‌تواند كمكي كند، اين مساله را مطرح كردم ولي هيچ هيچ.

آقاي محسني شما فكر نمي‌كنيد مشكلات شما مربوط به اين است كه كانون زير مجموعه سازمان زندان‌هاست و مسوولان اين سازمان به اين بچه‌ها نه به عنوان كساني كه جامعه به اين روزشان انداخته بلكه به عنوان افرادي مجرم نگاه مي‌كنند.

ابتدا كانون اصلاح و تربيت زير مجموعه دادگستري به حساب مي‌آمد و بعد‌ها زيرمجموعه سازمان زندان‌ها شد كه من فكر نمي‌كنم اين يك مانع باشد. ولي اگر ما بياييم و تابلويمان را عوض كنيم و بنويسيم مثلا وزارت دادگستري تفاوتي در وضع موجود حاصل نمي‌شود تا زماني كه مردم و نهاد‌هاي اجتماعي ما نگاه مجرمانه به اين بچه‌ها دارند، داستان همين است.

من هميشه مي‌گويم اين بچه‌ها محصول عملكرد بد نهاد‌هاي اجتماعي هستند. بررسي‌هاي ما نشان مي‌دهد كمتر از يك درصد اين بچه‌ها انواعي از اختلالات جسمي و رواني را دارند كه درون‌زاست يعني بيش از 99‌درصد اين اختلالات ناشي از جامعه است. بچه‌اي كه امروز پدرش زنداني مي‌شود، بعيد نيست كه خودش هم بزودي به آنجا برود براي اين كه وقتي پدر زنداني شد و منبع درآمد قطع شد؛ هيچ كس نمي‌پرسد كه خانم! بچه‌ها! شما مخارج زندگي‌تان را از كجا تامين مي‌كنيد.

وقتي خانواده‌اي كارش به طلاق كشيد، هيچ كس نمي‌پرسد تكليف اين بچه چيست، بچه‌اي كه در مدرسه افت تحصيلي كرد يا بچه‌اي بي‌نظم شد و در نتيجه اخراج شد، هيچ كس نگفت كه اين بچه كجا مي‌رود و كسي دنبال نكرد كه او چرا افت تحصيلي كرد. خب همه اينها جمع مي‌شود و مي‌آيد اينجا. پس بايد شبكه‌اي از نهادها و سيستم‌ها در قبال بچه‌ها مسووليت داشته باشند و وقتي بچه‌اي در معرض خطر قرار مي‌گيرد، شاخك‌هايش حساس شود و او را دنبال كند، اما ما نشسته‌ايم و فقط وقتي بچه گير مي‌افتد، او را متهم مي‌كنيم و به او برچسب مي‌زنيم، اما خوشبختانه ما هنوز دو شانس داريم يكي اين كه دخترانمان خيلي درگير مسائل رفتارهاي ناهنجار اجتماعي نشده‌اند و هنوز خانواده‌ها نسبت به آنها حساسند و شانس دوم اين است كه هنوز جرايم سازمان يافته در گروه سني زير 18 سال پديد نيامده است. ما الان از نظر وضعيت كودكان و نوجوانان در جايگاه 50 سال پيش كشورهاي توسعه يافته هستيم و خيلي دور نيست كه اين بچه‌ها وارد جرايم سازمان يافته بشوند و آن موقع است كه اشكمان درمي‌آيد.

حالا برگرديم به 2 مشكلي كه من فكر مي‌كنم به خود كانون برمي‌گردد. شما 2 سال پيش، نسبت به ورود مواد مخدر به كانون ابراز نگراني كرديد و اعلام كرديد اين مشكل با شعار و هشدار حل نمي‌شود و نيازمند اقدامات ريشه‌اي است. حالا بفرماييد در اين دو سال چه اقدامات ريشه‌اي انجام شده است؟

ما از گذشته بحث مواد مخدر در كانون را داشته‌ايم ولي مشكل ما قابل توجه نبوده است، آن بحثي هم كه من مطرح كرده بودم، مربوط به جرايم مرتبط با مواد مخدر است. الان شاهديم كه ورودي‌هاي مربوط به اعتياد و جرايم مواد مخدرمان به كانون در حال زياد شدن است و نوع آن تغيير كرده است. در واقع ابراز نگراني من نسبت به تغيير الگوي مصرف و سن مصرف در كودكان و نوجوانان است. ما در كانون مساله نگران‌كننده‌اي از نظر وجود مواد مخدر نداريم چون در يك سال گذشته 2 بار از بچه‌ها آزمايش گرفته‌ايم و در اين دو نمونه‌گيري ميزان آزمايش مثبت ما كمتر از يك درصد بود اين در حالي است كه هميشه حدود 15 16 نفر از بچه‌هاي ما مرخصي هستند و هميشه 10 نفر تازه وارد داريم كه اگر اينها را در نظر بگيريد، ما كمتر از يك درصد آزمايش مثبت داريم.

اما اين كه ما نگران وجود مواد مخدر در كانون نيستيم، در شرايطي كه تدابير امنيتي نداريم و رفت و آمد‌ها به كانون زياد است و ملاقات‌ها هم رو در روست، اين است كه يك اصل در ارتباط با مواد مخدر وجود دارد كه بحث عرضه و تقاضاست اول اين كه اينجا تقاضا كم است، با اين كه فشارها زياد نيست و دوم اين كه مواد مخدر جايي نفوذ مي‌كند كه پول باشد كسي هم كه مواد مخدر را خيرات نمي‌كند، چون فروشنده‌ها دنبال سود هستند، ولي اينجا كسي پول ندارد. البته در بعضي موارد، برخي خانواده‌ها كه فكر مي‌كنند، در حق بچه‌شان محبت مي‌كنند مقداري مواد به كانون مي‌آورند، بعضي وقت‌ها هم كه بچه‌ها به مرخصي مي‌روند، مقداري مواد با خودشان مي‌آورند، البته ما اين بچه‌ها را آزمايش مي‌كنيم و اگر نتيجه مثبت بود، ديگر به آنها مرخصي نمي‌دهيم.

مريم خباز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین