آری «یك اراده» در كشور است كه میخواهد دولتی همچون دولت احمدینژادی برسر كار باشد ولی تنها «یك» اراده است كه میخواهد چنینی شود؛ روزگاری رسول خدا (ص) به علی(ع) گفته بود كه اگر من بر سر تنزیل جنگیدم، تو بر سر تأویل خواهی جنگید. شاید آن «اردهی تنها» قصد جنگ بر سر تأویل انقلاب نموده است...
1- آیا كارهایی كه احمدینژاد در عرصهی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و... میكند با دولتهای دیگر احتمالی (مانند دولت قالیباف و لاریجانی و هاشمی رفسنجانی و حتی خاتمی) تفاوت ماهوی دارد؟ به عبارتی با رفع ید از پارهایی شعارها و ظواهر و لفاظیها، آن چه واقعاً در عرصهی مدیریت كشور واقع میشود، به صورت جوهری تفاوتی میكند؟ مخصوصاً آن كه توجه كنیم كه غالب انتقاداتی كه از سوی مخالفان دولت صورت میگیرد، غالباً به مزاح شبیه است و بیشتر بر سر قدرت و كرسی ریاست جمهوری است و الا تمام دولتها كم و بیش همین اشتباهات را به صورتی فاحشتر انجام دادهاند و اگر جای دولت احمدی نژاد با درآمد نفتی مشابه بودند، همین كارها را كم و بیش انجام میدادند. آیا دعوای احمدینژاد و دیگران قدرت است یا واقعاً بر سر «چیزی» دعوا میكنند؟ اگر آری، آن «چیز» چیست؟ اگر ماهیت اختلافات و دعواها آشكار شود، شاید سرّ دفاع یك تنه و همه جانبهی رهبری نیز از دولت آشكارتر شود.
2- یك جواب آن است كه كارهای طیفهای مختلف فكری- اجرایی كشور سرانجام ذیل تجدد و نظریات مدرن توسعه تعریف میگردد و تفاوتی ماهوی بین آنها نیست: اقتصاد احمدینژاد و هاشمی و خاتمی سرانجام اقتصادی مدرن است و نهایتاً به سرانجامی یكسان میرسند و دعوا بر سر نسخههای متفاوت اقتصادی و مدیریتی است. نسخههای متكثر از دور دست امریكا تا جنوب شرقی آسیا و البته اندك اختلافی در شیوهی مدیریت: از استبداد بزرگ تا خرده استبدادزدگی. این جوابها تا طیف كاملاً مخالف امتداد مییابد كه احمدینژاد را معجزهی هزارهی سوم، مبدع و مبدأ اقتصاد الهی و مدیریت علوی میداند كه در فكر و عمل اقل اشتراك را با دولتهای مدرن هاشمی و خاتمی و لاریجانی و هركس دیگری دارد؛ یك تحول گفتمانی و عملی بیسابقه و همه جانبه در فكر و عمل ایران زمین.
3- فكر نمیكنم در دورهی پیش انتخابات ریاست جمهوری، به خاطر «عملكرد» احمدینژاد به او رأی داده باشم. همانگونه كه رأی ندادنم به خاتمی یا هاشمی به خاطر ضعف عملكردشان نبود؛ سنجیدن عملكردها غالباً كاری كارشناسی است و یقینآور نیست. من به احمدینژاد رأی دادم چون حرفهای او را آشنا مییافتم؛ احتمالاً به همین سادگی. عمل او هم از ابتدا برایم مهم نبود چون سالها است كه دریافتهام دنیای عمل را قواعدی دیگر است و ملاحظات محیطی و جبرهای تاریخی شكل عمل را دیگرگون میكند. جبری نیستم اما ظاهر عمل ملاك خوبی برای قضاوت نیست. به نظر میرسد حداقل احمدینژاد میخواهد كه نسبتی جدید با تجدد بیابد؛ هر چند خودش هم به این اراده ناآگاه باشد. آغاز گام زدن در سرزمین اسلامگرایی و این یعنی ابتدای یك گفتمان جدید، بلكه ابتدای رجوع واقعیتر به گفتمان انقلاب اسلامی، هر چند عمل همان باشد. این سخن را قبلاً گفتهام و حرف تازهایی نیست.
4- اما تشكیل چنین جبههی متحدی علیه دولت احمدینژاد و ایستادن تمام دیگر ارادهها در مقابل یك اراده (نمونهاش نشست صمیمانهی همه گروههای معزز پس از انقلاب در مجلس به مناسبت سیامین سالگرد قانون گذاری پس از انقلاب، آن جا كه از نهضت آزادی تا جامعهی روحانیت را در خود جای داد و همه گفتند آن چه را كه علیه آن ارادهی واحد گفتنی بود) دلیلی دیگر میطلبد؛ «گفتمان انقلاب اسلامی» و رجوع به آن، شاید دلیل كافی برای آن حمایت و این همه مقاومت نباشد. من واقعاً نمیدانم چرا جبههای به این گستردگی علیه اراده بودن و ماندن دولت احمدینژاد شكل گرفته است. اما میدانم این جبهه بر سر انتقادها و ضعفهای عملكردی دولت آن جا جمع نشدهاند و بحث چیزی فراتر از كردان و مشایی و تورم و مسكن و پرونده هستهای است. آن «چیز» چیست؟
5- شاید بحث تقابل 2 شیوه و روش در حاكمیت باشد؛ شاید گاه، گاه اختلاف و انشعاب باشد. شاید دنیاخواهی و التزام به جماعت و طلاهای با تبر شكسته شده و پولهای حرام تقسیم شده و روش شیخوخیت و قبیله بازیها؛ آرام آرام ثمر میدهد. شاید كسانی انقلاب را به «آن سوی» میخواهند و كسی انقلاب را به «این سوی» و دولت احمدینژاد آخرین تیر چلهی اهل «این» سو باشد. و اهل این سو، ظاهراً «شرذمهی قلیله»اند. آنها هم در مییابند كه كارهای احمدینژاد تجددمآب است و از سنخ و ماهیت و جوهر همان كارها است اما گویا میفهمند كه فكرهای احمدینژاد و آرزوها احمدینژاد تا آن جا كه او توان فكری و مؤونهی نظری دارد، سر در جایی دیگر دارد و همین نیز غنیمت است. همین ارادهی به دیگرگون حكومت كردن و دنیایی نشدن، همین قدسیِِ عرفی در حد حتی یك اراده غنیمت است.
6- آری «یك اراده» در كشور است كه میخواهد دولتی همچون دولت احمدینژادی برسر كار باشد ولی تنها «یك» اراده است كه میخواهد چنینی شود؛ روزگاری رسول خدا (ص) به علی(ع) گفته بود كه اگر من بر سر تنزیل جنگیدم، تو بر سر تأویل خواهی جنگید. شاید آن «اردهی تنها» قصد جنگ بر سر تأویل انقلاب نموده است...