کد خبر: ۱۰۶۸۰
تاریخ انتشار:

دولت دینی باید مردمگرا و متکی به مقبولیت مردم باشد

حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا احمدزاده کرمانی
در اغلب کشورهای اسلامی، به دليل توجه بيشتر به مسائل قومی، فرهنگی، اقتصادی و سياسی، ابعاد اجتماعی زندگی مردم کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که در ديدگاه اسلامي، تأمین نیازهای اولیه انسان ها چون سلامتي، آگاهي، سواد وسایرنيازهاي اوليه مادي، مقدمه لازم براي حركت فرد و جامعه در مسير اعتلا و كمال الهي تلقي شده است.
اگرچه امروزه تبادل تجربیات و دانش، حساسیت و توجه به وضعیت اجتماعی در میان کشورهای اسلامی را گسترش داده و زمینه تعمیق ارتباط بین دين‌ورزي و زندگي دنيايي را فراهم آورده است. همشهری جمعه در ملاقات با حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا احمدزاده کرمانی، عضو برجسته مجمع طلاب شاهد و ایثارگر كشور به گفتگو در موضوع این بحث نشست که شرح آن در پی می آید.

با توجه به تعریف دین، به نظر شما ابعاد تجلی دین اسلام در اجتماع چگونه است؟
ابتدا بايد تعریفی از دین ارائه دهیم تا بتوانيم بر اسا آن و از زاويه آن تعريف به موضوع نگاه كنيم. می توان دین را مجموعه‌ای از دستورات و ارزشها تعریف نمود که خداوند آن را برای تنظیم ارتباط انسان با جهان و ارتباط انسان با انسانهای دیگر، از طریق وحی و توسط پیامبران بر عقل سلیم یا انسان معصوم نازل کرده است.
از همين جهت دین بايد منبع بیان فلسفه و اهداف غائی هر انسان و اجتماع انسانها در تمام ابعاد باشد تا بتواند هدف نزولش را تإمين كند.
حال مي‌توان بيان داشت كه ان دستورات و قواعد كه اطلاحاَ دين ناميده شد به سه دسته تقسیم می شوند: اول آن دسته از احکامی که در متون دینی ما به صراحت از آنها ذکر شده است، دوم آن دسته که به صراحت ذکر نشده بلکه به صورت ضمني بيان شده است و قابلیت استنباط از اصول و کلیات دینی و عقلی را دارند و دسته سوم، حقوق و احکام اجتماعی ای که مسکوت است؛ دسته اول و دوم با اصول استنباط و کلیات دینی و بر اساس اصول عقلی قابل دريافت و اثبات است اما دسته سوم از احکام و مقررات که در اصطلاح دینی مباحات نام دارد به مردم واگذار شده است. اخلاق اجتماعی و مصادیق رفتارهای اخلاقی نیز در چارچوب اندیشه های دینی با عرف و عقل مردم سنجيده مي‌شود.


اگر دین را به دو شکل اجتماعی یا حداکثری و فردی یا همان حداقلی تعریف کنیم، از نظر شما کدام نظر صائب تر است؟
در تعریف دین حداقلی اینگونه است که وقتی ارباب دین موضع ملایمت و مسالمت را در پیش گیرند و عقب نشینی دینی نمایند و به قصد حفظ دینداری انفرادی و به سازگاری با جامعه سکولار تن در دهند، دین مفهوم حداقلی را پیدا می کند ؛ که با تاسف، امروزه شاهد این هستیم که با وجود رقابت شدیدی که میان قدرتمندان و دانشمندان بود، قدرتمندان توانستند ارباب کلیسا (كه البته روشهاي نادرستي داشتند) را در طراحی حساب شده سکولاریزاسیون نمایند و کلیسا را خلع سلاح کنند و سپس اين روند ادامه پيدا كرد تا آنجا كه تصرف اریکه قدرت توسط اومانیسم در آن جوامع صورت گرفت.

از توضیح شما این مطلب برداشت می شود که دین حداکثری صائب تر است؛ سوالی که اینجا مطرح می شود اینست که آيا فضاي اجتماعي منجر به جبر محيطي در پذيرش عقايد غالب اجتماعي نمي‌شود و مفهوم اكراه نداشتن در دينداري را تحت الشعاع قرار نمي‌دهد؟
دین حداکثری منجر به حکومت دینی می شود و حکومت دینی حکومتی منبعث از ایمان آزاد مردم خواهد بود؛ یعنی وظیفه چنین حکومتی این است که فضای جامعه را چنان حفظ کند که ایمان آوردن آزاد برای یکایک مومنان میسر باشد.
اما اگر دین را ایمان آزاد بدانیم، چون ایمان آوردن تکویناَ آزاد است؛ می دانیم که ایمان آوردن یک سلسله از اصول و فروع است و این به معنای سلب آزادیهای بدوی(يعني آزادي‌هايي همچون قانون جنگل و...) و قبول مقررات دینی می باشد و البته رعايت این مقررات الزامی است و منطقی نیست که کسی ادعا کند که اسلام را پذیرفته است ولی چون ایمان باید آزاد باشد، مقررات اسلام را نمی پذیرد.
چگونه ممکن است که فردی که در جامعه ای با رویکرد دین حداکثری زندگی می کند و ایمان آزادانه آورده است، خود را از هر التزام دینی بی نیاز بداند. پذیرفتن دین حداقلی و فردی باعث لطمه زدن به اجتماع می شود. مگر ایمان به اسلام مفهومی جز ایمان به عقاید، اخلاق و احکام اسلام است؟
این کفار هستند که همواره آزاد می مانند و می توانند تن به هیچ الزام فقهی و اخلاقی ندهند. ایمان آزاد نباید مترادف با کفر باشد و واجب یا حرام بودن را نباید متناقض با ایمان آزاد معرفی نمود.

با اين فرض به نظر مي‌رسد مفهوم حريم خصوصي و حقوق فردي نيز تحت الشعاع قرار مي‌گيرد؟
اگر اجتماع را به مانند کالبدی در نظر بگیریم، اختلال در یک قسمت از بدن، باعث مشکل پیدا کردن کل بدن می گردد. لذا ما معتقد هستیم که حریم خصوصی افراد محترم است و اگر حریم خصوصی افراد طوری باشد که مخالف با مشروعیت اسلام شود و بروز بیرونی پیدا کند و دینداری اجتماعی را زیر سوال ببرد، به اجتماع لطمه می زند.
از اين جهت وقتی فردی دین حداکثری را پذیرفت و در دل جامعه دینی ظاهر شد، باید تابع شرایط جامعه دين‌مدار باشد. اما در عين حال حفظ حریم خصوصی افراد در جامعه اسلامی در چارچوب ایمانی که فرد پذیرفته‏، لازم و ضروري است.
البته اگر فرد در حریم خصوصی خود عصیان یا گناهی مرتکب شود، این امر بین خودش و خدا ست اما این گناه یا عصیان را حق ندارد در جامعه علنی نماید.

ضرورت وجود حكومت يا دولتي كه مبتني بر ديدگاه اسلام باشد بر تحقق اسلام در عرصه اجتماعي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
تجلی دین اسلام در اجتماع این است که دولت دینی به لحاظ ساختاری و رفتاری، مردم گرا و متکی به مقبولیت مردم باشد؛ در جامعه دینی مشارکت آحاد مردم در تعیین سازوکار حکومت و گزینش کارگزاران اصلی نظام قطعی است؛ در چنین جامعه ای تقوای دینی، تخصص و مردم گرایی در هم تنیده شده و با هم عجین شده اند و اشتراک عقاید دینی مردم و زمامدار جامعه و ارادت مردم به کارگزاران مانند خون در تمامی بافت و ساختار اجتماع و حکومت جریان دارد و سبب همدلی و انسجام مضاعف می گردد.
دین هم می تواند به عنوان یک عنصر مهم باعث همبستگی اجتماعی شود؛ حال اگر این عنصر ارزش اول اجتماع باشد و عناصر دیگر مثل شبکه روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اخلاقی، بر اساس دین و آموزه های آن تنظیم شده باشند و افراد دین مدار الگوهای مختلف روابط اجتماعی خود را بر طبق دین تنظیم کرده باشند و نسبت میان مناسبات اجتماعی خود را با دین سنجیده باشند، ابعاد دین اسلام در اجتماع تجلی و تبلور میابد. اگر ارزش اول دین باشد، تمام طبقات اجتماعی خودشان را بر اساس دین تنظیم می کنند و اینجاست که دین خودش را نشان می دهد. البته تنظيم اين تعادل كه بتواند دين را به عنوان ارزش اول اجتماعي قلمداد نمايد در حوزه سياست‌هاي فرهنگي و باور سازي حكومت است.

دین و دنیا –به عنوان مکانی برای زیست اجتماعی- در اندیشه اسلامی چه نسبتی با هم دارند؟ و از این منظر نسبت سیاست با دین چیست؟
دین و دنیا همانطور که در قرآن کریم آمده است، ارتباطی تنگاتنگ باهم دارند و هیچ عنوان از هم گسستنی ای نیست. قرآن کریم دنیا وآخرت را گاهی در قالب چهره انسان در آخرت و گاهی در قالب تجسم اعمال بیان فرموده. هر رفتاری که در زندگی دنیوی از انسان سر بزند در زندگی اخروی او موثر است و سعادت اخروی انسان قطعا در گروی عملکرد وی در همین دنیا خواهد بود. پس از این روی نمی توان عملی را یافت که تنها جنبه دنیوی داشته باشد و در حیات اخروی انسان موثر نباشد.
از منظر نسبت دین و سیاست نیز پر واضح است که رفتار و عادات و فرهنگ زندگی افراد جامعه تا چه حد متاثر از نوع و اهداف حکومت است. چنانچه که انسجام روز افزون دین و دنیا یا دین با سایر نهاده‌های اجتماعی باعث می شود تا سرعت و وضوح این انسجام در اموري همچون حقوق، سیاست، اقتصاد که پایه های اصلی ترتیبات زندگی اجتماعی را تشکیل می دهند‏، بیشتر شود.
عده ای بر این عقیده اند که یک دسته از امور مربوط به آخرت است و دسته دیگر از امور مربوط به دنیاست و دین تنها در اموری مانند پرستش، توکل، دعا و... سخن گفته است و اموری مانند خوراک و پوشاک و روابط اجتماعی وحکومت که بدون دینداری می گذرند مربوط به دنیا می باشد؛ لذا معتقدند که دین از مسائل دنیوی سخن نگفته و اینگونه امور دنیوی را به دست خود انسان سپرده است. در حالی که واقعیت چیز دیگری است؛ حیات و سعادت اخروی هر فرد در گرو چگونه زیستن او در دنیاست.
از دیدگاه اسلام زندگی اخروی هر فرد توسط خود او و در این دنیا ساخته می شود. با توجه به این معنا که نیات و علاقه و اعتقادات و رفتار انسانی شکل دهنده شخصیت واقعی او در این دنیا و چهره اخروي او در آخرت است.

تعبیری از شهید مدرس که "سیاست ما عین دیانت ماست" و امام(ره) بر آن تاکید نمودند، آیا به معنای تسری دین به تمام ابعاد زندگی است و یا فقط محدود به حوزه سیاست است؟
این جمله را می توان اینگونه تحلیل نمود که دخالت دین در سیاست در حوزه فعالیتهای حکومتی مانند نحوه تشکیل حکومت، قانونگذاری، تصمیم گیری حکومتی، نحوه مشارکت آحاد مردم در اداره جامعه، نحوه ارتباط گیری با دولت‌ها و ملل بیگانه و مسائل دیگر از این دست که به حقوق اساسی تعبیر می شود، جزء لاینفک تعالیم اسلام است و روش خاص اسلام در این مسائل بیان شده است و هر فعالیتی در این حوزه ها باید با رای اسلام مطابقت داشته باشد، در غیر اینصورت نامشروع خوانده می شود.
وقتی گفته می شود که باید دین در سیاست دخالت داشته باشد، بدین معناست که دين براي اين حوزه كه از شئون اجتماعي است حرف دارد و روش خاص خود را پي‌ مي‌گيرد به همين دليل سياست علوي همواره با سياست اموي متفاوت بوده است.

در پایان بحث به عنوان نتیجه گیری، هدف غايي اسلام اجتماعی را چه چیزی می دانید؟
به درستی واضح است که اسلام اجتماعی خواسته است که نظامی برای تربیت روح فرد و پرورش ضمیر و سلوک اجتماعی او، نظامی جهت تکوین خانواده و استقرار تنظیم و تکامل آن، نظامی برای پیوندهای اجتماعی و همچنین در نهایت نظامی برای تعاملات مالی و ارتباطات اقتصادی که جامعه اسلامی را بهره مند می سازد‏، باشد تا منجر به سعادت دنيوي و اخروي او شود.
 

 



شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین