کد خبر: ۱۰۱۷۷۹
تعداد نظرات: ۱۰ نظر
تاریخ انتشار:

رازی که شهید برونسی را فرمانده کرد

آن روز، هر چه به‌اش گفتیم و گفتند مسئولیت گردان عبدالله را قبول کند، فایده‌ای نداشت که‌ نداشت. روز بعد ولی، کاری کرد که همه مات و مبهوت شدند؛ صبح زود ‌رفته بود مقر تیپ و به فرمانده تیپ گفته بود: چیزی را که دیروز گفتید، قبول می‌کنم.

 به گزارش فارس ، یک روز توی منطقه جلسه داشتیم. چند تا از فرماندهان رده بالا هم آمده بودند. بعد از مقدماتی، یکی‌شان به عبدالحسین گفت: حاجی برات خواب‌هایی دیدیم. عبدالحسین لبخندی زد و آرام گفت: خیره انشاءالله. گفت: انشاءالله.
 
 
 
مکثی کرد و ادامه داد: با پیشنهاد ما و تأیید مستقیم فرمانده لشکر، شما از این به بعد فرمانده گردان عبدالله هستید. یکی دیگرشان گفت: حکم فرماندهی هم آماده است.
 
 
 
خیره عبدالحسین شدم. به خلاف انتظارم، هیچ اثری از خوشحالی توی چهره‌اش پیدا نبود. برگه حکم فرماندهی را به طرفش دراز کردند، نگرفت! گفت: فرماندهی گروهانش هم از سر من زیاده، چه برسه به فرماندهی گردان!
 
 
 
گفتند: این حرفا چیه می‌زنی حاجی؟! ناراحت و دمغ گفت: مگر امام نهم ما چقدر عمرکردن؟ همه ساکت بودند. انگار هیچ‌کس منظورش را نگرفت. ادامه داد: حضرت توی سن جوانی شهید شدن، حالا من با این سن چهل و دو سال، تازه بیام فرمانده گردان بشم؟ گفتند: به هر حال، این حکم از طرف بالا ابلاغ شده و شما هم موظف به قبول کردنش هستید.
 
 
 
از جایش ‌بلند شد، با لحن گلایه‌داری گفت: نه باباجان! دور ما رو خط بکشید، این چیزها، هم ظرفیت می‌خواد، هم لیاقت که من ندارم و از جلسه زد بیرون.
 
 
 
آن روز، هر چه به‌اش گفتیم و گفتند که مسئولیت گردان عبدالله را قبول کند، فایده‌ای نداشت که‌ نداشت. روز بعد ولی، کاری کرد که همه مات و مبهوت شدند؛ صبح زود ‌رفته بود مقر تیپ و به فرمانده تیپ گفته بود: چیزی رو که دیروز گفتید، قبول می‌کنم.
 
 
 
کسی، دیگر حتی فکرش را هم نمی‌کرد که او این کار را قبول کند. شاید برای همین، فرمانده پرسیده بود چی رو؟ عبدالحسین ‌گفته بود: مسئولیت گردان عبدالله رو ... . جلو نگاه‌های تعجب‌زده دیگران، عبدالحسین به عنوان فرمانده همان گردان معرفی شد.
 
 
 
حدس می‌زدیم باید سرّی توی کارش باشد، وگرنه او به این سادگی زیر بار نمی‌رفت. بالاخره هم یک روز توی مسجد بعد از اصرار زیاد ما، پرده از رازش برداشت و گفت: همان شب خواب دیدم خدمت آقا امام زمان(سلام‌الله علیه) رسیدم. حضرت خیلی لطف کردند و فرمایشاتی داشتن؛ بعد دستی به سرم کشیدند و با آن جمال ملکوتی‌شان، و با لحنی که هوش و دل آدم را می‌برد، فرمودند: شما می‌توانی فرمانده تیپ هم بشوی.
 
 
 
خدا‌‌ رحمتش کند. همین اطاعت محضش هم بود که آن عجایب و شگفتی‌ها را در زندگی او رقم زد. یادم هست که آخر وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: اگر مقامی هم قبول کردم، به خاطر این بود که گفتند: واجب شرعی است؛ وگرنه، فرماندهی برای من لطفی نداشت.
 
 
 
راوی: ابوالحسن برونسی برادر شهید

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۰:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۴
1
13
خدا با امام حسین محشورشان کند .ان شا الله.
پاسخ ها
رضا
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۰۰:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۴
امیدوارم خداوند همه ماراازپیروان راستین ان حضرت قرار دهد،مانند همین شهیدعزیز،وهمه مارامحشور کند.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۲/۰۸
1
3
انشاالله ما هم بتوانیم در این دنیای غدار لااقل اندکی به این درجات دست پیدا کنیم
رضا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۹
1
4
شهید برونسی نمونه یک انسان به تمام معنا بود،که ازهمان دوران بچگی مورد عنایت خداوند قرار گرفت،وازچندین ازمایش الهی سربلندبیرون امد،(مراجعه به کتاب خاکهای نرم کوشک)روحش شادویادش گرامی باد.
میثم
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
1
4
آنها چی فکر میکردند ...و ما چی؟؟؟
محسن
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۶
1
4
ادم چه بگوید
فقط خجالت میکشیم از وضع خودمان
خدایا خودت دستمان را بگیر
حسین
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۹
0
3
امام زمان
یه دستیم رو سر ما بکش
امیر
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۳:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۱
1
4
اگر اون آدم بوده پس ما چی هستیم
علی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۲:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۴
1
5
پس چرا رسانه ی ملی درمورد این شخصیت ولایی وخدایی حتی یک مستند نساخته?
اسحاق
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۴
2
3
خداوند به ما هم لیاقت و معرفت و توفیق شهید برونسی را عنایت فرماید آمین یا رب العالمین
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین